ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 181

رفتم نزدیک پرستاری که بچه رو بغل کرده بود . یکی دو تا از دانه درشتها در حال فیلمبرداری بودند .. -کوروش بچه چیه .. -نمی دونم کتی  هرچی هست امیدوارم سالم باشه . خودمو خندون نشون داده گفتم فعلا شومبول نداره .. -یعنی الان دختره بعدا پسر میشه .. -نه عزیزم یه دختر خوشگله . بچه دختر بود . -کوروش خان تبریک میگیم . -کوروش جان مبارکه . اتاق عمل شده بود مجلس مبارک باد . نگاهی به کتی انداخته خواستم ببینم که اون چیکار می کنه . دیدم لباش رو ور چیده . -عزیزم نمی دونی دختر چقدر شیرین و دوست داشتنیه . هدیه خداست . مگه تو خودت دختر نبودی . پیشونی همسرمو یعنی همون خواهرمو بوسیده .از این که برام دختر آورده  ازش تشکر کردم -خدایا راضیم به رضای تو . -کتی جون تو که خودت خوب می دونی دختر چقدر ناز داره . اون بنده خدا که گناهی نکرده دختر شده تو هم می تونی یه مامان خوب باشی واسه یه دختر خوب . افسانه دلش می سوزه که دختر نداره . -من باید بازم صبر کنم تا  پسر بیارم ؟/؟ شاید بعدی هم دختر شد . -خب بشه . عیبی نداره . میشه شیرین زبونی .. مهربونی .. دلسوزی و محبت و عشق ضربدر دو . صد تا دختر بیار . چرا این قدر بین دختر و پسر فرق میذارین . -من به خاطر تو میگم کوروش -کتی من که خیالم نیست تو چرا این قدر جوش می زنی . -امید وارم این طور باشه .. -آقای دکتر حالا اینو می بندین ؟/؟ یه دکتر زن در کنار یه دکتر مرد دو تایی داشتند کارای مربوط به کتی رو انجام می دادند . البته واسه یه سزارین دو تا دکتر لارم نیست . می خواستند مثلا یه جوری پیاز داغشو زیاد کنن . ولی اون لحظه فهمیدم چرا این جوری شده که علاوه بر دستیار یه دکتر زن هم اونجا بوده .. . دکتر زن که خیلی هم خوشگل بود و جوون اومد طرف من و گفت . کوروش جان ما باید سریع بجنبیم . من یک خبر برات دارم مژدگونی می خوام . سریع میرم رو اصل مطلب . من یک دخترم . دوشیزه ام . باید منو ردیف کنی . مجوز از دولت و رژیم اسلامی بگیری و از حوزه علمیه قم تایید بشه نداریم . من می خوام از حق قانونی خودت استفاده کنی .. انگشتمو گرفتم جلو بینی و خانوم دکتر رو کشوندم یه گوشه ای .. --خانوم دکتر درسته که کتی می دونه کارم چیه و ماموریت زیاد میرم ولی در این شرایط اگه بشنوه من می خوام بایه زن دیگه سکس کنم و یادش بیاد شاید خوب نباشه . شما بفر مایید چه خبری واسم دارین ؟/؟ -یک پسر توی شکم همسرتون هست که تا چند دقیقه دیگه درش میاریم . همسرتون دو قلو بار دار بوده خودتون نخواستین که بهتون بگیم .. یه لحظه از خوشحالی از حال رفتم .. دو سه نفر از بیرون اومدن حالمو جا آوردن . -بذارین این خبرو من به کتی میدم . یه جوری بهش میگم که هول نکنه .. جوووووون دو قلو . یه دختر و یه پسر . اسم پسر رو میذارم داریوش اول ولی اولشو باید حذف کنم . هم این که  رسم نیست این جوری شناسنامه بگیرن و هم این که موافقت نمی کنند . حالا من خودم اونو صدا می زنم داریوش اول ..نه همون داریوش بهتره . اسم دختررو میذارم آتوسا . میگن آتوسا دختر کوروش بوده .. جااااااااان همه جا رو شاهنشاهی می کنم . جاوید شاه ..جاوید کوروش جاوید داریوش و خشایار .. جاوید ایران و ایرانی . رفتم پیش کتی ..-کوروش چرا این جوری شدی . من زایمان کردم تو دگرگون شدی .. -کتی جون اگه ما یه زمانی پسر دار شیم تو چیکار می کنی .. اگه الان بیام بهت بگم لاپای  بچه مون یه شومبولک بود و ما ندیدیم چیکار می کنی .. -تو جدی نمیگی . راست میگی ؟/؟ من خودمو عادت دادم به این که یه دختر دارم . خب دفعه دیگه برای دختر تلاش می کنم . -دست تو که نیست تلاش کنی .هر مدل غذا هم که بخوری و شوهرت هم هر کاری که بکنه تا اون اوسا کریم نگه بچه چی بشه اون جوری نمیشه . همه چی دست خداست . پس اگه هر دو تا رو هر دو مدل رو داشته باشی دیگه بچه نمی خوای .؟/؟ -نمی دونم چی میگی . .-به دکتر بگم سر لوله رو ببنده ؟/؟ -کوروش دیوونه شدی . الان من کلی خون رفتم . سر به سرم میذاری ؟/؟ -من یه خبر خوب دارم . بگو فشارت بالا پایین نمیره من خبررو بهت بدم . بهترین خبریه که الان می شنوی .. صدای گریه بچه دوم پیچیده بود . از ترس این که داریوش خان زود تر به مامانش اعلام نکنه گفتم کتی خوشگله من تو استثتایی هستی . خیلی کم پیش میاد که یک زنی  دو قلوی پسر و دختر به دنیا بیاره ولی تو آوردی .  . این صدای گریه پسر ماست . دوتایی مون با هم  زدیم زیر گریه و درجا خندیدنو شروع کردیم .. بعدا متوجه شدم که با یه دوربین های خاصی صحنه جراحی و حرفای ما به طور طبیعی و زنده در سر تا سر جهان پخش می شد . دنیا می دونست که بچه من و کتی دو تاست و ما خودمون نمی دونستیم . میلیاردها نفر در سراسر جهان به دیدن این فیلم به هیجان اومده بودند . دوست داشتن ببینن آخر این کس خل بازی من و کتی به کجا می رسه .. آخه ما نخواسته بودیم  از نتیجه سونو گرافی در تعیین جنسیت بچه مطلع باشیم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

هرکی به هرکی 151

پری : پس بذار یه حدسی بزنم . کیرت از بس این طرف و اون طرف کرد همون بیرون داغ کرد آبش خالی شد و تو دیگه از خجالت نمی دونستی چیکار کنی و نتونستی به کارت ادامه بدی و تر جیح دادی که خیرشو بخوری . -چند تا گناه با هم .. -نه عارف جان تو خودت رو آتیش گرفته در آتیش گناه نمی دونستی تو داشتی می سوختی که چرا یک بسیجی رزمنده در تمام جبهه ها نیستی . من و عفت دو تایی شونو کاملا لخت می دیدیم که چه جوری مادر بزرگ داره میره طرف عارف و اونم از خجالت داره خودشو عقب می کشه . عفت خودشو عین ساندویچ پوشونده بود . چون من ازش خواسته بودم که می خوام یک بسیجی رو از همون رو و بالا جرش بدم تا برم به عمق نفوذ کنم . در عوض خودم با یه شورت کنارش وایساده بودم . و منتظر بودم که ببینم کار اون دو تا چی میشه .کیر منم داشت شورتمو می شکافت و می زد بیرون . دلم نمی خواست عفت فکر کنه که واسه گاییدن اون لحظه شماری می کنم . دست زن بسیجی رفته بود روی کسش . دلم می خواست جای این که کسشو بماله دستشو بذاره رو کیر من و به من حال بده . واسه همین خودم دستشو گرفته . اونو گذاشتم روی کیرم . خودمونو گوشه تر کشیدیم . عفت : تو دستمو از رو کسم بر داشتی من حالا جواب اینو چی بدم . -پس من چیکاره ام . یک بسیجی که هیچوقت نا امید نمیشه . هیچوقت عینک خوش بینی رو از چشاش ور نمی داره . -به شرطی که از اول خوش بین بوده باشه .. -اگه نبوده که دیگه با دست خالی نمی رفته تا همه چی رو برای خودش قبضه کنه .با دست خالی که نمی تونست اسرائیلو بگیره و به امریکا دهن کجی کنه . الان تمام دنیا ایران رو می شناسند و دوست دارن که مثل ایران اداره شن ... -حالا تو هم ما رو مسخره کن آریا .. -عفت بیا فرار کنیم . یه لحظه عارف سرشو بر گردوند اگه ما رو ببینه که اینجا مراقبش هستیم عصبی میشه و ممکنه کیرش بخوابه نتونه کاری من دلم می خواد ببینم پسرم جگر گوشه ام عارف  چه جوری کیرشو فرو می کنه توی کس یک زن .. -ببینم هوس کیر منو نداری -اوووووففففففف  کسم که داره دیوونه میشه . دیونه کیرت . اون که رو شاخشه . -بپا شاخشو نشکنی . -عفت جون نیگا ..نیگا پسرتو ببین چه جوری داره کیرشو می فرسته طرف کس پری ؟/؟ پری قمبل کرده بود تا جوان رزمنده و غیور و جان بر کف بسیجی که حالا شده بود کیر بر کف همون کیرشو بکنه توی کس پری . طوری داشت کیرشو می کرد توی کس مامان بزرگ که انگاری دسته گلفو گرفته می خواد توپو بفرسته توی یک سوراخ .. با کف دستم از رو همون شلوار عفت به کسش چنگ انداختم . دیگه نتونست بشینه هون جا رو زمین ولو شد . بی حسش کرده بودم -اوووووههههههه آریا عزیزم . من دیگه نمی خوام ببینم عارف و پری چیکار می کنن . می خوام زود تر از من امتحان بگیری .. من و اون رفتیم به تالار امتحانات . حالا باید یکی یکی این پوشش های مسخره رو از تنش در می آوردم . اول دستکش پارچه ای بلندشو در آوردم .. باز وهای لخت و سفیدش کاملا مشخص شده بود . لبامو گذاشتم روی اون بازوها و از انتهای بازو تا نوک انگشتاشو لیسیدم . چه کیفی داشت . اونم چشاشو می بست و باز می کرد و زیر لب یه چیزایی می گفت آثار حجاب و با ایمان بودن رو یکی یکی از بدنش کم می کردم . روح اونو هم وقتی بی حجاب از ایمانش می کرد  که کیرمو توی کسش فرو می کردم . اول اونو از نیمتنه لختش کردم .. -آهههههه آریا  .. آریا  جااااااان کسسسسسم کسسسسسسم می خاره کیر تو رو می خواد . می خواد بهش جون بدی حال بدی .سوتین مشکی اونو در آوردم . -نههههههه چقدر درشت و پر آبه . لبامو گذاشتم  روی یکی از نوک سینه هاش .. -عفت راستشو بگو تو چیکار کردی با این سینه ها . جراحی کردی چه نوع عملی کردی . چقدر توپ و معرکه هستن این سینه هات . بهشون آمپول زدی ؟/؟ -نمی دونم نههههههه هرچی هست که حالا در اختیارته و می خوام هر جور که دوست داری باهاش حال کنی و بهش حال بدی . هم دلم می خواست سینه هاشو می خوردم و هم این که کیرمو می ذاشتم لای اون سینه ها آبمو همون وسط خالی می کردم . . وقتی که سینه ها کیرو وسط خودشون جا می دن و با لمس کیر اونو داغ می کنند طوری آب مرد رو به جریان انداخته اونو از تنش خارج می کنند که نیاز به پرش زیادی نداره . لذت تمام وجودت رو می گیره و یک لحظه متوجه میشی که آبت همه ریخته بین سینه های طرفت . . یه آرامش خاصی بهت دست میده از این نظر که تا اونجایی که جا داشتی آبتو خالی کردی و تونستی احساس آرامش و سبکی کنی . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرا نی 

اتوبوس هوس 14

می دونم شما خیلی نجیب و چش پاکین ولی همون طوری که خودتون گفتین  و منم می دونم هم زن و هم مرد یه خواسته ها و نیاز هایی دارن که وقتی اوج بگیره دست و دلشون به هیچ کار دیگه ای نمی رسه . یعنی فکرشون این اجازه رو نمیده که جز به اون مسئله به چیز دیگه ای فکر کنن . -می دونم خانوم ناظمی . مخصوصا خانوم محترمی مثل شما که مدتی رو متاهل بوده و بعدش بدون این که بخواد و کار خلافی هم بکنه کانون گرم خانوادگی و پیوند مقدس اون با همسرش نا خواسته از هم می پاشه . در هر حال هر کاری که از دستم بر بیاد من در خدمت شمام . -نه خواستم فقط اینو بدونین که من قصدم این نبود که سرتون فریاد بکشم و حالتونو بگیرم . -می دونم خانوم ناظمی .. وقتی گفت که خارج از محیط دانشگاه می تونم نلی صداش کنم  در جا دو نکته به ذهنم رسید . یکی این که اون می خواد باهام احساس صمیمیت کنه دوستم باشه . و شاید این دوستی رنگ و بوی دیگه ای به خودش بگیره و نکته مهم تر این که گفت خارج از محیط دانشگاه پس اون این توقع رو داشت که در خارج از این محیط با هم باشن . ولی باید حواسم باشه که اون یه وقتی فکر نکنه که می تونه کاری کنه که من و اون با هم از دواج کنیم . چون رابطه من و اون نمی تونه بر مبنای عشق و دوست داشتن باشه . اون باید فکر اینو که می تونه با هام از دواج کنه از سر خودش  به در کنه . ولی با این همه کیرم همین الان واسه گاییدنش شق کرده بود و نمی تونستم از جام بلند شم . دلم می خواست بدون این که متوجه حرکاتم شه دستمو بذارم لای شلوارم و کیرمو جا به جا کنم . زنا از این نظر راحتن . کسشون هم اگه از هوس زیاد ورم کنه بازم چیزی رو نشون نمیده ولی مردا زود لو میرن . -ببخشید نلی جان این سوالو می کنم . شما خواستگار نداشتین ؟/؟ -فراوون ایمان خان . اکثرا ده سالی رو ازم بزرگ تر بودند خیلی هم موقعیتهای خوبی نصیبم شده بود . با این که مدت  کوتاهیه که  مجددا مجرد شدم ولی خیلی ها دوست دارن باهام از دواج کنن . اما مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسه . گفتم بهتره این جا واسش پدر روحانی نشم و از زاویه ای دیگه مسئله رو بر رسی و پیگیری کنم که یه وقتی قصد به دام انداختن منو نداشته باشه و متوجه افکار و عقاید منم در این زمینه بشه و بی خود به خودش وعده و وعید نده . -نلی جان به نظرم شما بهترین کار رو می کنین این که یک زن  اونم زنی مثل شما که طعم تلخ شکست رو چشیده تا یه مدتی باید خودشو از حاشیه ها دور نگه داشته باشه . می تونه از زندگی لذت ببره بدون این که خودشو وابسته به همون زندگی احساس کنه . یک وابستگی ملایم می تونه حلال مشکلات باشه -منظور شما از وابستگی ملایم چیه ؟/؟ -منظورم اینه که اگه شما از دواج کنین باید سفت و سخت به زندگی بچسبین . این که ناهار و شام چی درست کنین . همسرتون که از بیرون میاد باید چه کارایی براش بکنین که خستگیش در ره . تازه خود شما هم خسته و مونده از سر کار بر می گردین . و انواع و اقسام مسئولیت های دیگه که به خوبی آگاهین . ولی اگه یه دوست مرد داشته باشین که هر وقت دلتون گرفت و نیاز داشتین باهاش حرف بزنین . درددل کنین و اون بشه سنگ صبور شما و شما هم بشین همدم اون از همه چی بالاتره . همین کاری رو که خیلی از خانوما این روزا انجام  میدن . حتی من چقدر شاهد اونم که بسیاری از زنای متاهل و شوهر دار هم میرن دوست پسر می گیرن . شما که دیگه کسی نمی تونه بهتون ایراد بگیره . -آقا ایمان نکنه شما هم یکی از اون مردایی هستین که با این نوع خانوما رابطه دارین . -نه من سر و کارم بیشتر با خانومای مجرده .. ..وای عجب سوتی داده بودم . مثلا می خواستم بگم که من خیلی غیرتی و جوانمرد هستم و به زنای شوهر دار کاری ندارم . در حالی که تا کس اون زنا نخاره که کیر ما بلند نمیشه . .. -من اصلا از مردای هیزی که هر روز چشمشون به دنبال یکیه خوشم نمیاد .. -البته نلی جان من این مسئله رو در مورد خودم کلی گفتم . هدفم این بود که اگه یه وقتی بخوام دوست دختر بگیرم از  دسته مجرد ها انتخاب می کنم . کنارش روی یه صندلی نشسته بودم . یه لحظه حس کردم صورتمون به هم نزدیک شده . نمی دونستم اون زود تر حرکت کرده یا من . می دونستم نیاز داره . زن مطلقه ای که مدتها با سکس آشنایی داشته نمی تونه  در مقابل تمایلات جنسی خودش زیاد دوام بیاره . .نمی تونستم ریسک کنم . البته بوسیدن اون در این شرایط از این نظر که اون بخواد اعتراض کنه ریسکی نبود . چون چشاش نشون می داد که خودشو واسه یه بوسه داغ و این که  اونو در آغوشش بگیرم آماده کرده .. هر دومون حس کردیم که باید صحبتای اضافی رو کنار بذاریم . علی الحساب سه چهار تا از پرده ها رو  کشیدم که جلو دید نفر بیرونی نسبت به این قسمت گرفته شه . ولی بهتر بود همه پرده ها کشیده می شد . -چیه ایمان خان پرده ها رو کشیدی . -نلی جون همیشه یه پرده ای باید وجود داشته باشه . وقتی بین من و تو پرده هایی کنار میره یه پرده های دیگه ای باید بین ما و سایر آدما کشیده شه چون خیلی از آدمای حسود نمی تونن خوشی دیگرانو ببینن . .... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی 

به دادم برس شیطان 71

اون بار اول خوب نتونست منیره رو دید بزنه . شاید خجالت می کشید و یا این که می خواست کمتر نشون بده که خصلت چش چرونی داره ولی وقتی که به دنبال اون وارد اتاق شد و به بدنش که پشت به او در حال حرکت بود خیره شده بود از این که همسر موقت حاجی داره این جور خودشو نشونش می ده و بدون حجاب جلوش ظاهر شده بود تعجب کرده بود . باورش نمی شد . چه پاهای کشیده ای ! فقط داشت همون ناحیه رو دید می زد .  مسیر نگاهشو از پایین یه طرف بالا ادامه داد . وووووویییییی معلوم نبود این شورته یا دامنه . چه کوتاه بود و عجب مدلی داشت !آب دهنشو نمی تونست قورت بده .. مجتهد کوفتت بشه . هم این دنیا رو می خوای داشته باشی هم اون دنیا رو ؟/؟ حداقل این دنیا رو بذار واسه ما . یا این که بعد از این که کارت با این خوشگله تموم شد بذارش واسه من . من به کی بگم . منیره از اون دعوت کرد که برای خوردن چای و تنقلاتی بره بالا . غضنفر با خودش فکر می کرد این که می خواست اتو رو خا موش کنه برگرده پیش شیخ . یه لحظه که منیره روشو بر گردوند سمت اون و نیمتنه اشو جلو چشاش قرار داد پاهای مرد سست شد و دیگه نتونست ادامه بده -چیه حاج آقا حالتون خوب نیست ؟/؟ به نظر میاد بیمار باشین . -نه نه نهههههه من حالم خوبه . سینه های درشت منیره از کناره ها و از چاک وسط بلوزش بیرون زده بود . نمی دونست چی بگه و نمی دونست چه حرفی بزنه . منیره اومد جلوتر ..-غضنفر که تازه کمی به خودش مسلط شده بود فقط همینو تونست بگه -ببخشید شما زن حاج آقا نیستین ؟/؟ -راستش دیروز وقت صیغه من سرمو یک تکونی دادم ولی اصول اونو چون رعایت نکردم برای همین باطله . الان می خوام وقتی که رفتم پیشش ازش خواهش کنم که دوباره صیغه رو جاری کنه که حلال در بیاییم و از نظر شرعی مرتکب گناهی نشیم . منیره به وقت حرف زدن طوری عشوه میومد که راننده بیچاره واقعا قفل کرده بود و نمی دونست دیگه چی بگه و چه بر خوردی داشته باشه . مرد به خودش جرات نمی داد که بپرسه چرا این جوری می گرده . چرا سینه هاش بیرون زده . اون طبق گفته خودش حالا یک زن آزاده .. می تونه بره به اون سینه های آبدارش چنگ بندازه ؟/؟چیزی بهش نمیگه . یعنی آزاده ؟/؟با ترس و لرز دو سه قدمی رو رفت جلو تر . -من یک زن تنهام و می خوام تمام کار هام بر مبنای اصول و موازین شرعی باشه . منم مثل آقایون نیاز هایی دارم . به قوانین شرع و اسلام احترام میذارم . دین من میگه که اگه می خوای خودت رو در اختیار مردی بذاری باید همه کار ها قانونی انجام شه . باید حلال و حرامی در کار باشه . دیگه جونم چی واست بگه . الان برم یه چای و شیرینی بیارم .. منیره رفت و بر گشت . غضنفر کیر داخل شلوارش رو جابه جا کرد تا اونو زیاد رسواش نکنه . خجالت می کشید . منیره رو خیلی جذاب و تپل و گوشتی دیده بود . هر چند داشت با خودش فکر می کرد این زن در این شهر مذهبی این شهر شهید پرور که کار خانه تولید روحانی داره و هر سال افراد زیادی رو به سراسر جهان صادر می کنه و از این نظر در آمد ارزی زیادی رو از کشور خارج می کنه ...چرا با این وضعیت جلوش ظاهر شده . منیره با چای و شیرینی و بستنی بر گشت -من خودم عاشق بستنی ام . شاید گرمی وسردی با هم ساز گار نباشن . شما هرکدومو تر جیح میدین میل بفر مایین . داشتم عرض می کردم . میگن مردا هر چقدر که بخوان می تونن زن صیغه ای بگیرن . چهار تا زن دائم داشته باشن . خیلی از زنا میگن  که این یک ظلمیه در حق اونا . ولی به نظر من نمیشه گفت یک ظلم . آقایون دارن ثواب می کنند . خانومای بی شوهر رو از گناه نجات می دن . شما چرا این قدر ساکتین . می دونم تعجب  می کنین از این  که منو با این وضعیت می بینین .  دستشو گذاشت رو صورت غضنفر .. مرد حس کرد که لحظه به لحظه داره داغ تر میشه . -اصلا حالتون خوب نیست . این بستنی خیلی خوبه . تب شما رو میاره پایین ..غضنفر در حالی که صداش می لرزید گفت یه چیز دیگه ای تب منو میاره پایین . خواهر منیره !می تونم ازشما یک خواهشی بکنم . ؟/؟ -بفرمایید . اگه میشه قبل از این که برگردید پیش حاجی یک صیغه تکمیلی بین من وشما جاری شه من یک صیغه موقت در موقت برای خودمون بخونم ؟/؟ من و تو .. ...مرد دل تو دلش نبود . الان اگه منیره بذاره زیر گوشش چی میشه . من که مقصر نیستم اون خودش می خواست خودشو بپوشونه به اون چه ربطی داره .-موقت در موقت دیگه چه صیغه ای از این مدل صیغه هاست ؟/؟ -همون صیغه یک بار مصرف رو میگن . از شروع کار تا آخرش یک سرویس کامل باشه . منیره که می دونست همه اینها کس شعراتی بیش نیست و تازه در صورت  اصولی بودن صیغه مگه میشه در یک ساعت متعلق به دو نفر بود گفت حالا غضنفر جون وقت زیاد نیست زبونی یه چیزی بگو منم بله رو میگم . اصلا اول من بله رو میگم بعدا تو خطبه رو بخون . چون رضایت درکاره از ته هم جاری بشه موردی نداره . بعضی چیزا خیلی بی سر و ته هست ولی این  یکی خیلی سر و ته داره .. دست مرد رو گرفت و اونو به اتاق خواب برد .. با موبایلش تماسی با خونه کبری گرفت .. کبری جان یه مشکلی برام پیش اومده که تا یک ساعت دیگه نمی تونم بیام اونجا . . ....ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

زن نامرئی 130

بمالون . بمالون عزیز دلم . فدات شم پسر خاله گل من .. داشتی می گفتی من حرفتو قطع کردم -آره نادیا جون . مثل من خیلی ها هستند . حالا من قیافه ام این جوری بود و دختر ا باهام حال نمی کردند . حتی اونا یی که از نظر ظاهری هم ردیف من بودند .. دختراشو میگم گرایش زیادی بهم نداشتند . در هر حال با این سختی کشیدنها خودمو رسوندم به امروز .راستش فکر نمی کردم تو باهام راه بیای . دیگه ناامید ناامید شده بودم . -ووووویییییی بکن کونمو بکن . هر کاری داری می کنی که خیلی زرنگی . خیلی خوب داری بهم حال میدی . کلفتی کیر اسفندیار رو در خودم حس می کردم . فوق العاده لذت می بردم . اصلا دردم نمیومد . سرمو بر گردوندم عقب تا چهره اونو به وقت گاییده شدنم ببینم . ببینم که چه جوری داره باهام حال می کنه و  از این که به هر حال  یه کار نیک دارم انجام میدم لذت ببرم . ولی نگاه کردن من به پسر خاله گرامی همان و چسبیده شدن لبای گرم و کلفتش رو لبای من همان . بازم چه جور داشت منو می بوسید . حس کردم داره خفه ام می کنه . از بس اشتهای خودشو نشون داد که منو هم به اشتها آورد و هوس منو زیاد کرد . کمرمو داشت و کیرش رو می آورد بیرون و دوباره می کردش توی کونم . -سینه هامو بمالون . ولم نکن اسفند جونم . ولم نکن . حالا دو تا دستاشو گذاشته بود روی بر جستگی کونم و به شدت داشت با اونجا ور می رفت . لباشو از رو لبام بر داشته بود . پشت گردن و صورت و شونه و زیر گوشمو به آرومی می بوسید .اون باید خیلی فیلم دیده باشه که به این راحتی داره منو میگاد . دلم نمی خواست  دست از کون کردن من بر داره .  لحظه به لحظه بیشتر از کون دادن کیف می کردم . -جااااااااان اسفندیار خوب داری کونمو آتیش می کنی -خوشم میاد دختر خاله که می تونی با کیر من و با تن پسر خاله ات کیف کنی . تو شوهر نداری و منم زن ندارم . حالا که قبول نمی کنی که زنم شی می تونی بیشتر بهم برسی . هر وقت که نیاز داشتی و کست می خارید بیای پیش پسر خاله ات یک کیر ناقابلی داره که تقدیم تو بکنه . خنده ام گرفته بود .انگار داشت میوه تعارف می کرد . -عزیز دلم چند بار بهت بگم آدم وقتی بخواد با یکی باشه از پیش بر نامه نمی چینه . حتی من اون وقتا که شوهر داشتم مثلا نمی گفتم بیا امشب با هم سکس کنیم . دو تایی مون صبر می کردیم که شب بیاد اگه تمایلی داشتیم که با هم سکس می کردیم . در غیر این صورت هیچ .. تازه شاید من دوست پسر گرفتم و اون یعنی اسفندیارحسادتش شد از این که من با یکی دیگه باشم هر چند که اگه بخوام کلک بزنم خیلی کارا می تونم انجام بدم .. ولی شاید وجدانم قبول نکرد که خیانت کنم . نمی دونستم اسفندیار به حرفام گوش می کنه یا نه چون خودم از این طرز حرف زدن خسته شده بوده سر خودمو خورده بودم چه برسه به اون . فکر کنم دیگه خودشم یادش رفته بود که چی ازم می خواست . چون پهلوهامو سفت و سخت چسبیده بود و همین جور با سرعت و فشار داشت منو می گایید . عضلات سوراخ کونم با این که یه سستی و بی حسی خاصی داشتند به شدت از این مدل گاییده شدن لذت می بردند . می دونستم این سوراخ کون زن هر قدر هم گشاد شه بازم اون توان و قدرتشو داره که به کیر مرد حال بده . چقدر نرم و روون حرکت می کرد این کیر سفت و شق پسر خاله عزیزم . ولی یه لحظه حس کردم بیش از اندازه لغزنده و خیس و چسبناک شده . حرکات کیرش نشون می داد که با لذت توی کون من خالی کرده . -جاااااااااان جاااااااااان . بهتر از این نمی شد . عجب عشق و حالی . -اسفند تا می تونی بهش آب برسون . نذار آب بره . چاق و تپل ترش کن . -یعنی میشه بازم بهش برسم ؟/؟ -آرزو بر جوانان عیب تیست . کی فکرشو می کرد که یه همچه روزی به نام امروز بهش برسی . پس بازم می تونی برسی . خواستن توانستن است . اون در حالی که کیرشو پس از خیس کردن همچنان تا وسطای سوراخ کونم می فرستاد داخل و می کشید بیرون گفت خب من فردا هم می خوام . یک هفته دیگه هم می خوام آیا می تونم بهش برسم ؟/؟ -عزیز دلم حالا که اعتماد به نفست قوی تر شده می تونی خیلی راحت هر کی رو که دوست داری تورکنی . حالا زیاد هم خوشگل نبود موردی نداره . مهم اینه که کیرت اشتها داره و می خواد تغذیه شه . .با این حرفام حسابی سر حالش کرده بودم . ولم نمی کرد . رفت کیرشو شست و دوباره یک سرویس کامل بهم حال داد . می خواست آخرین تلاشهاشو هم انجام بده که نشون بده در سکس بهترینه و هر وقت که من نیازی جنسی داشتم با مراجعه به اون بتونم نیاز های خودمو تامین کنم . و خیلی خوب هم تونست اینو بهم ثابت کنه که قدرتمنده ولی نادیا تنوع طلب بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

لز با دختر خجالتی 18

یه خورده دیگه زیبا جون ! فدای اون انگشتای زیبا و نرمت بشم من . خیلی خوب می کنیش توی کسم .  مدام توی ذهنم تصور می کردم که اون چه جوری به من حال داده من همون کارو باهاش انجام بدم . اون به وقت حال دادن دوسانت از انگشتشو می کرد توی کسم . هر جا رو که می مالوند واسم هوس بود و حال . هم کفه کس هم سقف کس و همون وسط بهم حال می داد . پس باید انگشتانمو طوری به حرکت در بیارم که اون حداکثر لذتو ببره . هم به سقفش بخوره هم به کفه اش . یا خیلی سریع هر دو تا رو داشته باشم .. این کارو با سرعت انجام دادم .. -زهی جونم این جوری جیغ نکش الان دخترا درو می شکنن میان تو .. -نه .. نه .. نه .. زیبا زیبا اوخ اوخ اوخ .. نههههههه خواهش می کنم . طوری به خودش فشار می آورد که من فکر می کردم که داره زایمان می کنه .  . با یه حالت زار و التماس خاصی بهم نگاه می کرد که نمی دونستم باید چیکار کنم . چقدر نگاه خمارش قشنگ بود . اون حالت ابرو هاش و صورت گردش . اندام تپلشو خوب در چنگ خودم داشتم . خودم حشری شده بودم ولی فقط به اون فکر می کردم که هم ارضاش کنم و هم لیاقت خودمو نشونش بدم . صورتمو به صورتش چسبوندم ولی همون  دو سه سانت انگشتو توی کسش نگه داشته و رفتم ببوسمش دیدم که آروم و قرار نداره .. . مردمک چشاش هی از این پهلو به اون پهلو میشه . لبامو بازم رو لباش گذاشتم و حس کردم خودم دارم بد تر از اون میشم ولی سعی کردم حشر خودمو کنترل کنم . . با نفسهای تندش لبامو می مکید و بازم گازشون گرفت . -چته عشق من . زهیدا چته . پاهاشو بازم به دو طرف فشار داد تا دستامو بیشتر به حرکت وادار کنه -زیبا یه کاری واسم بکن . نمی خواستم ازت بخوام . ولی بالاخره باید بخوام . نمی تونم که نخوام . تو دوستم داری ؟/؟ سرمو تکون داده گفتم اگه دوستت نداشتم که این جور خودمو به آب و آتیش نمی زدم که بهت حال بدم . دختر این اولین  بارمه . حال کردن و این که یکی دیگه به آدم حال بده راحته ولی این که من به یکی دیگه حال بدم درسته که یک دخترم ولی ممکنه بین دو تا دخترم گاهی در ریزه کاریها و شدت حشر و تحریک پذیری در بعضی از قسمتهای بدن تفاوتهایی وجود داشته باشه . -زیبا هر کاری که بکنی برام لذت بخشه . فقط می خوام به کمی انگشتاتو جلوتر بفرستی .. -زهی دیوونه شدی . می خوای واسه خودم و تو شر درست کنم ؟/؟ تو فردا پس فردا باید شوهر کنی . مگه زده به سرت . دستامو گذاشت دو طرف صورتم . با التماس بهم نگاه کرد . -عزیزم نمی دونی که از همون اول که تو رو دیدم چقدر دلم می خواست که با دستای تو حال کنم و برسم به اوج حال . حالا هم همینو می خوام . هر جوری بخوای بهت حال میدم . امشب فقط می خوام با دستای تو با بالهای تو پرواز کنم . کسسسسسم می خاره می خواد . انگشتای بلندت رو می خواد.  تا ته بکنش توی کسم . . چشاشو می  بست با ناله حرف می زد . من اگه می خواستم تموم انگشتمو فرو کنم توی کسش اون وقت کار به جاهای باریک می کشید . سرشو آورد بالا و یه نگاهی به وسط بدنم انداخت . -هرچی بخوای بهت حال میدم . -نهههههه می خوای دختریتو بگیرم ؟/؟ خواهش می کنم از این حرفا نزن . باور کن همچین قصدی ندارم . به جون تو .. که شاید از زلیخا هم بیشتر دوستت داشته باشم این طور نیست .. خواستم موضوع رو عوض کنم که از این افکار شیطونی خلاصش کرده باشم . هوس فکرشو از کار انداخته . می خواد کار دستش بدم بعدا که حالشو کرد کاسه من چه کنم بگیره دستش . -ببینم تو خیلی خوب حال میدی . اصلا بعد از ظهری فکرشونمی کردم که بتونی اون قدر خوب سر حالم کنی -توهم داری این کارو انجام میدی . پس سعی کنم همون جوری که من میگم ادامه اش بدی .. -چی می خوای بهم بگی . زهیدا یه نگاهی بهم انداخت و گفت باشه دختر هر کاری دوست داری باهام انجام بده ولی ما دخترا ما زنا واقعا جنس ضعیفیم . گاهی ما رو می برن اون بالا بالا ها واسه ما شعر میگن . میگن خانوما مقدمن . مردا ی غریبه که ما رو می بینن کمر خم می کنن . دولا راست میشن زیبا .. -واسه تو هم از این کارا می کنن . یعنی کردن .. ؟/؟ -نا سلامتی ما که دیگه بچه نیستیم . می خواستم اینو بگم نمی دونم چرا مرد یه چیزی به نام پرده بکارت نداره که وقتی اونو از دست داد دیگه همه متوجه شن که نامرده . زیبا! اگه حس می کنی من دختر بدی هستم نمی خوام دیگه بهم حال بدی . می دونم فکر می کنی من دختر بدی هستم . من دختر نیستم . مثل تو نیستم . مثل تو پاک و نجیب نیستم . من اصلا دیگه آدم نیستم -با این که خشکم زده بود و نمی دونم چرا به حال کسی که خودشو تا حالا بی خیال نشون می داد تاسف می خوردم رفتم طرفش و اشکاشو پاک کرده بغلش کردم -زهی جون چرا این جور در مورد خودت قضاوت می کنی . من دوستت دارم . حالا شد . نباید می شد . مهم خودتی وجود خودته . -می دونم با یه دید دیگه ای بهم نگاه می کنی . چرا یه دختر وقتی که این سد رو قبل از ازدواج می شکنه همه باید فکر کنن که اصالت خودشو شکسته ؟/؟ -زهی چرا این حرفا رو می زنی . من که چیزی نگفتم . تو که داشتی با من حال می کردی -تو چیزی نگفتی زیبا . ولی از نگاهت معلومه که داری محکومم می کنی -نهههههه باور کن این طور نیست .زهیدا این طور نیست . من فقط تعجب کردم . نذاشتم ادامه بده . هنوز  در شوک بودم ولی حس کردم که به محبت من نیاز داره به این که بهش بگم دوستش دارم و بهش حال بدم . دستمو گذاشتم دور سرش و این بار آروم تر از دفعات قبل بوسیدمش . چهار تا انگشتمو به طرف کسش فرستادم و انگشت شست راستمو گذاشتم روی کسش . حالا می تونستم خیلی بهتر و سریعتر به عشقم زهیدا حال بدم تا از دلش در بیارم تا از این که دختر نیست پیش من خجالت نکشه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

یک عروس وهزار داماد 62

مات مونده بود . .نمی دونست باید چیکار کنه . .منم رنگم پریده بود . طفلک کامی خیلی ترسیده بود .دیگه همه چی رو تموم شده حس می کردم . سالها گذشت تا به این جا رسیدم .می تونستم خیلی وقت پیش ها این روز رو رقم بزنم . می خواستم بهش بگم این تو بودی که با خود خواهی خودت منو به این جا رسوندی . می خواستم بهش بگم که من نباید شریک زندگیت می شدم . اگه همسرت نمی شدم دیگه این روزرو نداشتم . روزی  رو که قلبت به خاطر خیانت همسرت بشکنه اونم اونو در آغوش پسرش گیر بندازی . پسری که فکر می کنی پسر خودت هم هست در حالی که نمی دونی این کامی پسر تو نیست و فعلا در کنار کامی خودم و در این لحظات و شاید هیچوقت نمی تونم این مسئله رو عنوان کنم که این کامی پسر اون همکاریه که چند وقت پیش مرحوم شده . دندوناش بهم جفت شده بود . هر لحظه حس می کردم که می خواد سکته کنه . لذت می بردم . کیف می کردم . اینجا انتقامی لازم بود که درش عفوی نباشه . اینجا انتقام شیرین تر از عفوه . یعنی من از همون روز اول از بیست سال پیش انتفام گیری خودمو شروع کرده بودم . حالا که هیچی گذشته ولی اگه می خواستم گذشت کنم پیش خودم و پیش وجدان خودم شرمنده می شدم که چرا به این عوضی رحم کردم . دلم می خواست می تونستم و در این مورد کتاب می نوشتم به همه دخترایی که مردای بی شعور این جوری اونا رو از عشقشون جدا می کنند بگم که به همسراشون خیانت کنن . نذارن آب خوش از گلوشون پایین بره . هر چند من با کامی همون تنها عشق زندگی و عشق اول و آخرخودم در حال فرار به سوی سرنوشت خودمون بودیم و این لعنتی باعث شد که ماشین ما منحرف شه من پای دره از ماشین بیفتم و کامی من عشق من با ماشین سقوط کنه تا بیست سال تمام در حال انتقام گرفتن از سگ کثیفی باشم که هر چند بعد از اون به من بدی نکرد دارو ندارشو به من بخشید ولی عشق از دست رفته ام رو چطور ؟/؟! اون شور و حال دوران جوانی رو چطور .. وقتی که خیلی از مردای سن دار تر میان خواستگاری  دختری که ده پونزده سالی کوچیک تر از اونان مدعی میشن که با تجربه خودشون می تونن اون دختر رو خوشبخت کنن .خونواده دختره هم وقتی که می فهمن دخترشون عاشق یکی دیگه شده میگن ول کن دختر . این حرفا مال کتاباست معنی نداره .. ولی آدم بزرگا هر قدر هم صحیح فکر کنند هر قدر هم آینده نشون بده درست عمل کردن بازم بزرگترین اشتباه رو کردند . بذار اگه شکستی هست درد و رنج و تلخی هست خود جوان اونو احساسش کنه . نذارین این حسرت در دل جوونای ما باقی بمونه وقتی که از کوچه ای رد میشن وقتی که نگاهشون به یک در قدیمی می افته وقتی مدرسه ای رو می بینن به یاد سالها قبل و خاطره هاشون و شکست عشقی خودشون بیفتن .. بذارین اگه شکستی هم هست خودشون تجربه کنند . مادرا پدرا .. ای خواستگارای سمج وقتی یه دختری بهتون میگه دوستتون نداره دست از سرش ور دارین . من شرمنده نبودم از این نظر که تا آخرین لحظه تلاشمو کردم . من و اولین عشقم در حال فرار بودیم .من به همه دهن کجی کرده بودم . من برای عشق جنگیدم و شکست خوردم و برای انتقام هم جنگیدم و حالا به جایی رسیدم که یک طرفش شکست و یک طرفش پیروزیه ولی می دونستم دشمن زبون و خوار و بیچاره و در مانده هست . جلو پسرم کامی نمی تونستم از خیانتهای گذشته ام حرف بزنم . بذار اون همچنان فکر کنه که مادرش بهترینه و متعلق به اونه . باید سیاستمو حفظ می کردم . کامی کیرش رو بیرون کشیده بودو قبل از این که بره بیرون زیر گوشش گفتم که بره داخل زانتیا که دم در خونه پارکش کرده بودم بشینه . چون قصد داشتم فعلا توی خونه نباشم . کامی رفت .. من می خواستم با فرشاد حرف بزنم .. شروع کردم به حرف زدن .. اون اصلا نمی تونست چیزی بگه . دندوناش می خورد به هم . چهره اش خیلی زشت شده بود . من همچنان ازش طلب کار بودم . -فرشاد فکر نکن من از این وضع خوشحالم . تو عشقمو با لجبازیهات ازم گرفتی . تو منو به زور می خواستی . همش می گفتی که اگه با تو ازدواج کنم خوشبخت میشم . تو با لجبازیهات می خواستی اینو بهم ثابت کنی که بهترینی ولی اشتباه فکر می کردی . تو برای خواسته های کسی که دوستش داشتی ارزش قائل نبودی . تو خودت رو دوست داشتی نه منو . من از این وضع راضی نیستم . عشقمو هستی منو زنگیمو ازم گرفتی .   در این جا می خواستم بیشتر جیگرشو آتیش بزنم . رفتم لیست اسامی اونایی روکه منو گاییده بودند آوردم . -ایناهاش این چند صد تا اسمه . اونایی که منو کردن و حالشو بردن . شاید اسامی زیادی باشه که جامونده . بعضا از اینا چند بار و بعضی ها هم یک بار منو گاییدن . فرشاد در حالی که دستش می لرزید گفت و با لکنت حرف می زد گفت هر دو تاتونو می کشم .. تو با پسرم ؟/؟ با پسرت ؟/؟ -گیریم که پسرت رو می کشی . این چند صد نفر رو که اسمشون اینجا اومده رو چیکارشون می کنی . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

از کلام اول تا نفس آخر

داستان غیر سکسی ...ببین نادر برام خواستگار اومده و مامان اینام یه جورایی رضایت خودشونو اعلام کردند .. -توچی شهره تو مگه منو دوست نداشتی ؟/؟ تو مگه نمی خواستی باهام باشی ؟/؟ مگه نمی گفتی شوهر قبلیت همچین بلایی بر سرت آورده که دیگه از هر چی مرده توی دنیا بدت میاد ؟/؟ -ولی از تو یکی بدم نمیاد -معلومه که این جوری رفتی و به خواستگار بله رو گفتی ؟/؟  -آخه تو که نمی تونی به این راحتی ها بیای خواستگاریم -و تو هم که برا ت مسئله ای نیست که تا مدتها از دواج نکنی . شهره من دوستت دارم . چرا این کارو باهام کردی . چطور دلت اومد دل منو بشکنی . چطور به خودت اجازه دادی . من اخلاق تو رو می دونم . سکوت تو یعنی رضایت تو . چرا به خودت اجازه میدی که دیگران برای سر نوشت تو تصمیم بگیرن . تو هم مثل بقیه دخترایی .. تا وقتی که بهشون نگی دوستت داریم خوبن ولی همین که فهمیدن یه پسری هست که خودشو واسش به آب و آتیش می زنه .. هر نفسشو به یاد اون می کشه ..با یاد اون حرکت می کنه با یاد اون به خواب میره و بیدار میشه اون وقته که دیگه بهش بی توجه می شه . خودشو از آدم وعالم بر تر می بینه .. -نادر هر چی از دهنت  در میاد داری بهم میگی . هنوز  که هیچی نشده . -فرضا هم اگه دوستم داشته باشی اگه ته دلت نخواد که با این خواستگار از دواج کنی اخلاق بزرگترا رو می دونم . دوست داری حرفای بابا مامانتو بگم ؟/؟ -بگو آقا نادر بلبل زبون .. -من مثلا مادرت ...ببین دخترم تو الان یک زن مطلقه ای . بیست و چهار پنج سالی هم ازت گذشته . الان برای دخترای مجردش این جور نیست که هر روز یکی بیاد در خونه رو بزنه . در این دوره زمونه با این مشکلات و گرونی اونم برای زنی که از همسرش جدا شده  به این راحتی خواستگار نمیاد که بخوای ردش کنی . ببین عزیز دلم من و پدرم دوستت داریم تو جگر گوشه مایی . ما که نمی خواهیم تو بد بخت شی . مگه اون دفعه که خودت خواستی از دواج کردی چی شد . پدر مادر که بد بچه شونو نمی خوان تو فردا پس فردا که سنت رفت بالا اون وقت که خواستگار برات نیاد حسرت این روزا رو می خوری . تو که روی دوش ما نیستی عزیزم . بابات هم که دستش به دهنش می رسه . تو رو از خودش هم بیشتر دوست داره . درست فکر کن . به بخت و اقبالت لگد نزن .. .....شهره داشت آتیش می گرفت وقتی که نادر این جور حرف می زد .. حرف نادر رو قطع کرد -خیلی بد جنسی نادر . من با همه کم و کاستی هات با همه در منگنه بودنهات ساختم ولی تو این جوری در مورد من قضاوت می کنی ؟/؟ تو فقط از زبون مادرم حرف می زنی . از زبون من می تونی حرف بزنی ؟/؟ می دونی این چند روزه چقدر اعصابم خرده . -اگه ناراحتی قاطع باش . اجازه نده بقیه در زندگی تو دخالت کنند -هر چند اونا خوبی تو رو می خوان -نادر به خدا دوستت دارم -تو دروغ میگی شهره اگه دوستم داشتی دیگه راضی نمی شدی این جور عذاب کشیدن منو ببینی -نادر تو خودت رو بذار جای من . وقتی که یکی میاد دم در خونه ات نمی تونی که با چماق بیفتی به جونش .. --چرا آروم آروم بهش نه نمیگی . شایدم بهش گفتی آره . عیبی نداره من میرم از پیشت . -باشه تو هم درکم نکن . پیشم فیلم بازی نکن . خودت بهش آره رو گفتی و واسه این که منو سر بدونی و یه جوری پیش وجدانت شرمنده نباشی داری این کارا رو می کنی -نادر تو که خودت چند دقیقه پیش بهم گفتی بی وجدان . من که وجدانی ندارم شرمنده اش باشم . -خیلی بدی شهره . بد جنس و خود خواه .. -نادر خود خواه خودتی .. خوب داری خودت رو نشون میدی -شهره من دوستت دارم . چرا اینو نمی فهمی . -نادر فکر می کنی من خیلی اعصابم راحته ؟/؟ چرا درکم نمی کنی ؟/؟ -تو از اولش کارت کلک بود شهره . منو واسه این می خواستی که وقتتو پر کنی . واسه این می خواستی که سرت گرم شه تا زمانی که به همچین روزی برسی بعد که خاطرت آسوده شد بگی آقا راهتو بکش برو . به هدفت رسیدی . -تو یکی دیگه منو اذیت نکن نادر . نمک رو زخمم نباش . تو مثلا می خوای کمک حالم باشی ؟/؟ اگه من سنگدل هستم دنبالم نیا . . دوستم نداشته باش -همینو می خواستی ؟/؟ چقدر تو بیرحمی شهره . به جای این که بیای و تسکینم بدی این بر خورد رو با هام داری ؟/؟ -کی منو تسکینم میده ؟/؟ کی مرهم دل زخمی من میشه ؟/؟نادربد... -من فکر کردم من واست همچین نقشی دارم .- تو هم مثل مردای دیگه ای . همه تون سر و ته یک کرباسین . -واسه همینه که می خوای با یکی از این تیکه کرباسها جوش بخوری ؟/؟شهره دلش می خواست بذاره زیر گوش نادر ولی چشای پر اشک پسر دلشو لرزوند . -باشه من میرم شهره ولی زندگی به این نیست که آدمایی رو که دوستت دارن و خوبی تو رو می خوان از خودت برنجونی . من مگه چیکارت کردم . عمر آشنایی ما به چند ماه هم نرسید . تا حالا جز همین گله های معمولی هیچ حرف بدی بهم نزدیم . خیلی درد ناکه لحظه جدایی ! . خیلی . من هرگز بهت نمیگم خدا حافظ.. برات آرزوی خوشبختی می کنم . دلم می خواد آرامش داشته باشی .. -تو دروغ میگی نادر اگه این طور دوست داشتی الان یک ساعت تمام آرامش منو بیشتر بهم نمی زدی .. -باشه من دیگه لال میشم . چیزی نمیگم . ولی .. ولی خیلی  بی وفایی . آخه درسته کسی زورت نکرده با من بمونی ..حالا وقتی که صفحه ایمیلمو باز می کنم کی واسم پیامهای عاشقونه بفرسته .. وقتی نگاه منتظرمو به صفحه بدوزم تا کی منتظر باشم که یه پیام جدید مشخص تر از پیامای قبلی باشه . کی بهم میگه عاشقتم دوستت دارم ..-یکی دیگه .. شما مردا .. -من مثل تو نیستم شهره . من خدا رو شکر می کنم که فریب خوردم و فریب ندادم . چشام پر اشکه می دونم دیگه نمی بینمت. هیچی ازت نمی خوام . فقط می خوام دلم به این روزا خوش باشه . هر وقت از دواج کردی بهم نگو . بهم نگو .. بذار در عالم خودم بمونم . بذار با خیال تو خوش باشم . -نادر یه دو روزی رو دست از سرم بردار یه کاریش می کنم -من می دونم دوروز دیگه هم مثل امروز . میای و میگی مامان جونم این جوری گفت بابا جونم اون جوری گفت نتونستم کاری بکنم . -باور کن این طور نیست نادر  فقط تو باید باهام بمونی . همرام باشی . هستی ؟/؟ . چرا این قدر بد بینی . -وووووویییییی شهره کور از خدا چی می خواد . دو چشم بینا . من که از خدامه . حرف اول و آخرم همین بود ولی می دونم مقاومتت در هم می شکنه .. باشه قبوله من میرم . میرم تا دو روز دیگه هم زندگی کنم . میرم که دو روز دیگه بمیرم .-نفوس بد نزن نادر . امید داشته باش .. نادر رفت و شهره  خسته و کوفته تصمیم گرفت که نقشه اشو پیاده کنه . اون بعد از جدایی از همسرش در آپارتمانی که بابت مهریه ازش گرفته بود زندگی می کرد . تنها ی تنها . جایی هم واسه خودش کاری گرفته بود که بتونه شرافتمندانه به زندگیش ادامه بده و نگاهش به  دست این و اون نباشه . خونواده ضمن این که نگرانش بودند بهش منت می ذاشتند که چرا  خلاف خواسته شون با مردی بی بند و بار ازدواج کرده که راحت منجر به جدایی شه .. در حالی که شهره نمی دونست شوهرش این جوری از آب در میاد . اون عاشقش بود . گول حرفای قشنگشو خورده بود . اون نمی تونست این سر کوفت ها رو تحمل کنه . باهاشون در گیری لفظی پیدا کرده بود . تر جیح داد که  ازشون جدا زندگی کنه .. ولی خونواده بعدا با اظهار پشیمونی و نرمی و مدا را کردن با اون زمینه رو طوری فراهم کردند که به خونه بر گرده و چند روز از برگشت او نگذشته که خواستند به نحوی خواستگاری رو برش تحمیل کنند . .. شهره تصمیم خودشو گرفته بود . بهترین راه مبارزه با این دیکتاتوری این بود که بر گرده به خونه خودش و مستقل باشه . .. -مامان این چند تا وسیله مو می خوام جمع کنم برم . گفتم میام خونه شما با شما زندگی می کنم به شرطی که کاری به کارم نداشته در زندگی من دخالت نکنین .. -واااایییی دخترم آبرومون پیش این خواستگاره میره زشته -مامان حرف الکی نزن . نه به باره نه به داره . اصلا کی خواست ازدواج کنه . کی گفت که این تصمیمو بگیرین . من فعلا نمی خوام از دواج کنم . من عاقلم و بالغ . می خوام هزار بار اشتباه کنم . چیکار به کار من دارین . من گفتم نمیام خونه تون . دختر که از خونه باباش رفت بیرون دوباره اومدنش بی خوده . من نیومدم که دوباره به این سرعت ردم کنین . من اصلا شوهر نمی خوام . من از همه مردا بدم میاد . من می خوام ترشیده شم به کسی ربطی نداره . -صبر کن بابات بیاد .. -من اختیار دار نمی خوام . بس کنین . چرا مثل بچه ها باهام رفتار می کنین . چرا فکر می کنین یک زن مطلقه جزو آدما نیست . به یه دید دیگه بهش نگاه می کنین . مامان منم یه آدمم . خلاف که نکردم . همیشه پاک بودم . سر نوشت من این بوده .. شهلا مادر شهره شروع کرد به گریه کردن .. -مامان فایده ای نداره من تا موقعی که اینجا باشم همینه . -دخترم اشتباه نکن . خواستگار همیشه نمیاد .. -مامان پسر شاه پریون بیاد من نمی خوام . اگه یکی رو دوست داشته باشم پسر فقیر هم باشه باهاش میرم -معلومه اون از دوست داشتنت که ولت کرد رفت -مامان  هزار بار دیگه می خوام اشتباه کنم . شما که نمی خوای باهام از دواج کنی . دیگه پامو  به عنوان این که اینجا زندگی کنم توی این خونه نمیذارم . خدا حافظ مامان .. شهره از خونه اومد بیرون . سوار ماشینش شد . اون دیگه تصمیمشو گرفته بود . احساس آرامش می کرد . آخیش راحت شدم . اعصابمو به هم ریخته بودند . بذار غریبه ها و بقیه مردم هر غلطی می کنند بکنن . طلا که پاکه چه منتش به خاکه . آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . در دروازه رو میشه بست دهن مردمو نمیشه بست .. از اون طرف نادر توی خیابونا آواره و ویلون به شهره فکر می کرد و به دو روز دیگه . بیشتر امید داشت به این که شهره موفق شه ولی اگه بازم بخواد آزارش بده .. اگه با حرفای بقیه رام بشه .. روی نیمکتی در پارک دراز کشید و به آسمون بالا سرش نگاه کرد . آسمون آبی بهش آرامش می داد . شب گذشته نخوابیده بود . میگن ترس برادر مرگه ولی هر چی باشه ترس بهتر از مرگه . اون تا ساعتی پیش حس می کرد مرده ولی حالا فقط می ترسید و امید وار بود . .. در آرامش و بیم و امید نسبی چشاشو رو هم گذاشته بود که موبایلش زنگ خورد . شهره بود .-بیا آپارتمانم کارت دارم ... طرز صحبت شهره طوری بود که نادر ترسید . یعنی به همین زودی همه چی به هم ریخته . انگاری باهام دعوا داشت . دختره دیوونه . دروغگو شیاد ولی اصلا نشون نمی داد شیاد باشی . ساعتی بعد نادر و شهره کنار هم بودند .. رنگ و روی نادر زرد شده بود . نادر می ترسید بپرسه که جریان چی شده . شایدم هیچی نشده بود . شهره می خواست حال نادررو یه خورده بگیره تا دیگه هست اونو متهم به سنگدلی و حقه بازی نکنه . چون واقعا عاشقش بود .-نادر من تلاشمو کردم ...نادر آهنگ صدای شهره رو که شنید قلبش لرزید .. -می دونستم همینو میگی . تو که دو روز مهلت می خواستی . حالا که دو ساعت نشده . از اولش همه یک نقشه بود . همه حرفام درست بود . سندگدل .. بی عاطفه ..بی وفا ..دیگه نمی خوام ببینمت .. اینو می گفت ولی دلشو نداشت از اونجا بره . می خواست یه چیزایی بگه که شهره حس درونشو بیشتر درک کنه . ولی توانشو نداشت . -ببینم نادر مگه تو نمی گفتی که  خوشحالی من آرومت می کنه ؟/؟ من راهمو انتخاب کردم برای چی ناراحتی . نادر حس کرد که باید با این قضیه کنار بیاد . شهره رو از دست داده بود . حداقل بهتر بود خاطره ای خوش از خودش بر جا بذاره .. -یه چیزی ازت می پرسم دختر . تو هیچوقت هم شده که دوستم داشته باشی ؟/؟ از کی تا به کی ؟/؟ اشک از گونه های نادر سرازیر شده بود . شهره سرشو بالا گرفت . نتونست دلش طاقت نیاورد که بیشتر از این با احساسات عشقش بازی کنه . -از وقتی که دیدمت از وقتی که بهت گفتم عاشقتم از اولین کلام عاشقانه ام تا آخرین نفسم دوستت دارم و خواهم داشت -پس چرا تنهام گذاشتی .. پس چرا به یکی دیگه گفتی بله .. -نادر خیلی بی رحمی . من به خاطر تو از خیلی چیزا گذشتم . از یه زندگی عادی گذشتم . تازه معلوم نیست شرایط من و تو چی میشه . تو باهام این جور حرف می زنی ؟/؟ دلت میاد باهام این بر خورد رو داشته باشی ؟/؟ من اومدم خونه خودم تا دیگه کسی اختیاری رو من نداشته باشه . تا بقیه بگن ببین این دختر داره تنها زندگی می کنه . تا دیگه کسی جرات نکنه رقیب تو بشه . نادر من تنهات نمیذارم برای همیشه پیشت می مونم . اگه تو بخوای . اگه دوستم داشته باشی . اگه بهم دروغ نگفته باشی و عاشقم باشی . تو رو با همه شرایط سختت دوستت دارم . فقط بهم خیانت نکن . کنارم بمون . مگه من ازت چی می خوام . تو خیلی خوب در کم می کنی . .. خیلی بد جنسی . سنگدل تویی . -بس کن شهره . دل به دل راه داره . حالا که هر دو تامون سنگدل شدیم دوست نداری نرم دل و مهربون شیم ؟/؟ -نادر دوستت دارم . چرا این چند روزه جای این که کمکم باشی سوهان روحم شدی . -واسه این که  از بس دخترای شل و وا رفته و تو سری خور دیدم دیگه ترسیدم . باور کنم پیشمی ؟/؟-دیوونه پس پیش کی هستم ؟/؟ -یعنی پیشم می مونی ؟/؟ هر دو نگاه همو صادقانه و پر از عشق می خواندند . حتی وقتی هم که از هم انتقاد می کردند می دونستند که این عشقه که بینشون حکومت می کنه . نادر دستاشو به طرف شهره دراز کرد و دختر هم آغوششو واسش باز کرد . -چقدر به گرمای تن تو نیاز داشتم دختر !  فکر نمی کردم که دیگه بتونم این تنو در آغوش بکشم . لباشو گذاشته بود رو صورت شهره و قصد بوسیدن لبهای اونو داشت . شهره صورتشو بر گردوند . -تنیهت کنم تا دیگه هستی اذیتم نکنی . هیچی نشده منو شوهر میدی ؟/؟ خیلی دلت می  خواست از شرم خلاص شی .. ؟/؟شهره تو بهترینی تو عزیزترینی دوست داشتنی ترین و فدا کار ترینی . بی نظیری -چیه حالا که خرت از پل گذشت و خاطرت جمع شد داری این حرفا رو می زنی ؟/؟ یادت رفت چیکار می کردی . خیلی نامردی -دیگه دوستم نداری ؟/؟ یعنی من از پیشت برم ؟/؟  شهره  حس کرد که با نوازش دستای  نادر بر روی صورت و موهای سرش داره تسلیم میشه . لبای نادر بر روی لبهای شهره قرار گرفت . با بوسه ای گرم و داغ و شیرین طوری  در عالم عشق اوج گرفته که فراموش کردند چه بر سرشون اومده . عشق , اونا رو به دنیای دیگه ای برده بود . دنیایی که جز خودشون کس دیگه ای رو نمی دیدند .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

من و زندایی وزفاف

اون روز وقتی که حسام بهم گفت عطا زن دایی تو از اون حال بده هاست و می تونی خیلی راحت تورش کنی باورم نمی شد . راستش اولش دلم نمیومد بخوام جسارتی بهش بکنم ولی وقتی دیدم که توی عروسی خواهرم حسابی سنگ تموم گذاشته و  با هر کسی که از راه می رسه می رقصه دیگه تصمیم گرفتم که منم باهاش برقصم . ریحانه زندایی خوشگل و خوش کون من فقط سی سالش بود و من پنج سالی ازش کوچیک تر بودم . اون شب یه لباس آلبالویی خیلی شیک و چسبون تنش کرده بود که فقط تا زیر باسنش میومد . شده بود یه زندایی گیلاسی .. از لباش بگیر لپاش بگیر . پشت چشاش . کفشش .. همه جاش به رنگ گیلاس بود .  خیلی هوامو داشت و می دونست از اونجایی که زن ندارم چشام به دنبال دختراست دستمو گرفت و با هم رفتیم یه گوشه ای .- ببین عطا جون گول این دخترا رو نخوری ها و از راه به درت می کنن . -پس میگی چیکار کنم زندایی جون  .. چقدر سر و صورتش از این اکلیل هایی که به خودش زده بود برق می زد . منو به یاد جنده های خوشگل مینداخت . تا حالا به خاطر دایی جون و احترام به اون نخواسته بودم که کاری کنم ولی وقتی که حسام کس شناس بهم اون حرفو زد دیگه فهمیدم که زندایی جون اگه پا بده از اوناست . شمعی که به خانه رواست بر مسجد حرامه . البته ریحونه جون که مال خونه ما نبود ولی با توجه به این که فامیل ما بوده حق آبچک داشتم . -عطا تو باید یه دوست زن بگیری که خوب سر حالت کنه -واووووووو زندایی جون تو خودت یه زنی چطور می تونی واسه یه زن تبلیغ کنی -حتما باید اون زنم شوهر داشته باشه -پس که چی ؟/؟ این جوری درد سرش کمتره . من و زندایی شروع کردیم به رقصیدن . ریحانه خودشو خیلی بهم می چسبوند . وقتی سرشو خم می کرد سینه های توپشو می دیدم که چه جوری به پیرهن خوشگلش چسبیده . دستمو دور کمرش گذاشته بودم و همرا ه با رقص کف دستمو هم رو کمرش می رقصوندم . . اون فقط می خندید -ریحانه جون منو با یکی از همین زنایی که خودت می دونی و می شناسی و مورد اعتمادن آشنا می کنی ؟/؟ -خیلی شیطون شدی ها حالا من یه چیزی گفتم . تو چرا این جوری حساس شدی .. با نگاهش می خواست یه چیزی بهم بگه . -عطا جون کلید اتاق  خوابو می دونی کجاست یه وسیله ای رو میز توالت مامانته باید بر دارم .. انگار نه انگار عروسی خواهرم بود  و من برادر عروس بودم . تمام فکر و ذهنم این بود که یه جوری ریحانه رو ردیف کنم . اوخخخخخخ بیخود نبود که حسام بهش می گفت کس . اون کون هم بود . دو تا قاچای کونش داشت قسمت دامن پیرهنشو پاره می کرد . رفتیم تو اتاق خواب خواب مامان .. -عطا درو از داخل ببند .. من داشتم می رفتم بیرون . -پسر تو وایسا کجا داری میری . کارت دارم بیا جلوتر . دستم به پشت نمی رسه زیپ این پیرهنمو بکش پایین -زندایی زشت نیست .؟/؟ -بیا خودت رو لوس نکن . نمی دونستم می خواد چیکار کنه .. ووووووییییییی عجب کمر سفیدی داشت . یه سوتین صورتی کم رنگ هم بسته بود که با لباسش که گیلاسی بود ست بود . چقدر هم به کمرش میومد . زیپ رو تا سر باسنش کشیدم پایین .سرمو برگردوندم به طرفی زندایی از تو آینه دیده بود . -حالا خودت رو این قدر لوس نکن . داشتی با نگات زنای لختو می خوردی . حالا به من که رسیدی داری جا نماز آب می کشی . -آخه تو جزو ناموس ما و سهم دایی جون هستی . -دایی ات با چهل سال سن و بی حالی اصلا زن نمی دونه چیه . منو دیگه به حرف نیار .. یواش یواش حرفای حسام که می گفت زندایی ات کوسه داشت رو من اثر می کرد . -عطا !من می خوام سوتین خودمو باز کنم خیلی تنگه اذیتم می کنه . لباسم کیپه . تو باید از سر شونه یه خورده پیرهنمو بدی پایین تر تا از جلو باز تر شه راحت از پشت درش بیاری -کی ؟/؟ من درش بیارم ؟/؟ -نه عمه ام در بیاره .. دستامو گذاشتم رو شونه هاش و سر آستین رو از رو بازوهاش شل کرده و دادم کنار .. از تو آینه می دیدمش که چطور خمار شده . سینه هاش از داخل سوتین نمای خیلی زیبایی داشت . اون حالا از نیمتنه لخت بود . .کیرم داخل شلوار شق کرده بود . -ریحانه تو خوشگل ترین زندایی دنیا هستی . یه خورده کونشو داد عقب و بر جستگی کیرم حالا در تماس با کونش قرار داشت . با یه نگاه شیطانی که از داخل آینه مراقبم بود گفت نمی خوای درش بیاری ؟/؟ می دونست چه جوری باهام بازی کنه و آتیشم بده . طوری حرف زده بود که هم می تونستم اونو به کیرم نسبت بدم هم به سوتینش .. -چرا الان درش میارم .. خیلی آروم و با معطلی سگک سوتینشو باز کرده دستامو گذاشتم رو کمرش . اون دستاشو گذاشت رو سینه هاش .. -عطا به نظرت چطوره .. چه سینه هایی داشت سفید و درشت و یک دست بدون این که دور نوکش کبودی زیادی داشته باشه .. -صاحبش خیر ببینه .. -فقط صاحبش ؟/؟ دستشو از رو سینه اش بر داشت . خودمو بهش چسبوندم و دستامو گذاشتم رو سینه هاش . صورتشو به صورتم چسبوند . دیگه نفهمیدم دارم چیکار می کنم . فهمیدنو که می فهمیدم ولی دیگه به چیزی کار نداشتم . لب و صورت ریحانه رو غرق بوسه کرده بودم . اون خودش دست به کار شد و بقیه لباسشو در آورد .. دلم می خواست فقط شورتشو گاز می زدم . شورت توری نازک ..به رنگ صورتی که کس کوچولو و سفیدش رو به خوبی نشون می داد . کون تقریبا بر جسته و خوش دست ریحانه جون هم حسابی دل و دین منو برده بود -حالا نمی خوای درش بیاری ؟/؟ بازم منو شک انداخته بود . نمی دونستم به شورتش میگه یا به کیرم . می دونستم که شورتشو که در میارم . امون ندادم . خودمو سه سوته لخت کردم . لباساموهم طوری مرتب کردم که بعدا بتونم بپوشمش . یک زنگ برای پسرعموم زدم .. سر و صدا و همهمه نمی ذاشت خوب صداشو بشنوم . -عارف گوشی رو بده به عاطفه .. عاطفه خواهرمن همون عروس خانوم مجلس بود .. -داداش کجایی همه خبر تو رو می گیرن .. -عاطی جون فدای عروس گل گلی و یه دونه خواهرم بشم . من و یکی از دوست دخترام رفتیم یه گوشه ای . فعلا کاری به کارم نداشته باش بعدا میام -داداش می خوایم عکس بگیریم . -بابا بر می گردم -عطا کار دست خودت ندی ها . من هزار تا دختر خوب برات سراغ دارم . -چه جوری به همه برسم عاطی جون -خیلی شیطونی داداش .فقط یکیشون بسه .. -حالا خداحافظ .. از این بابت خاطرم جمع شد . دیگه این بار صبر نکردم که ریحانه چی داره میگه خودم شورت اونو در آوردم . . خیلی سکسی تر و پر جاذبه تر از اونی بود که من فکرشو می کردم و به قول حسام کس تر . رفتیم رو تخت بابا مامان .. شب عروسی خواهرم بود و من وزندایی داشتیم زفاف می گرفتیم . فقط خدا کنه سر و کله مامان این ورا پیداش نشه . از داخل  کلید کرده بودم . فکرشو هم کرده بودم که فوقش زندایی رو داخل حموم اتاق خواب قایمش کنم . دستشو رسوند به کیر 18 سانتی و کلفت من و گفت دایی ات بهت نرفته .. -واسه همینه دوست داری باهام حال کنی ؟/؟ -من از خیلی وقت پیشا دوست داشتم باهات حال کنم . -پس چرا زود تر نگفتی ریحانه جون .. -باید یه چراغ سبزی نشون می دادم که ببینم می تونی ماشینتو برونی یا نه .. -اگه بدونی گاییدن زن دایی چه کیفی داره . زندایی یعنی زن خود آدم . .-.من ریحانه تو هستم . -تر و تازه ای فدای تو .. حشرش زده بود بالا . نمی دونم شاید از بس دستکاری شده بود که دوست داشت همه کاراش عجولانه باشه . اونو غرق بوسه اش کرده بودم . کسش مثل کس های دخترای نوجوون زیر 18 ساله ای بود که گوگل در اینترنت نشون می داد و می گفت که زیر 18 ساله ها نباید این زیر 18 ساله ها رو ببینند . سرو صدای آهنگ و عروسی و هیاهو هوسمو بیشتر می کرد . من و ریحانه فارغ از همه اینا در آغوش هم بودیم . کس زندایی نازنینمو مثل یک کیک خوشمزه گذاشتم توی دهنم واقعا که مزه یک کیک خوشمزه رو می داد . سفید و برق انداخته . دایی جون حقا که نمی  دونی چه جوری بخوریش .. با چه آهنگ تو دهنی سرگرم مکیدن کس زندایی شدم . پاهاشو عین حرکات قورباغه ای در آب این طرف و اون طرف می کرد ولی من یکی ول کنش نبودم . موهای سرمو از ریشه کنده بود . چه حالی می داد این خوشگله . هوس سینه هاشو هم کرده بودم .دهنمو از رو کسش بر داشته جا رو دادم به کیرم . در حالی که دهنمو می بردم طرف سینه هاش از ریحانه جون پرسیدم -اجازه ؟/؟ -مجازه . -اووووووفففففف سر کیرمو سوزوندیش --مواظب باش قدش کوچیک نشه و دورش هم کم نشه .. من نمی دونم چرا هر وقت پامو میذارم به مراسم عروسی واین تشکیلات رو می بینم هوسم زیاد میشه .. -بشه عزیزم . تا هر وقت دوست داری می تونی زیر کیر من باشی و با هاش حال کنی .. چقدر تنگه ریحانه جون -مال تو هم خیلی کلفته . سینه های خوش عطر و طعم ریحانه رو که خوشبو تر از عطر ریحان و ملایم تر از گل یاس و لطیف تر از بر گ گل بود گذاشتم تو دهنم .. لباشو باز و بسته می کرد . در حالی که کیرمو توی کس زندایی جون می جنبوندم لبامو از سینه ها رسوندم به لباش . آخ که چه صورت کشیده و قشنگی داشت . حالت موهای سرشو سعی کردم که دیگه بر هم نزنم . جاااااااان چه حالی میده این تن و بدن . کسش منو غرق غرق کرده بود . خیسی های کسش غیر عادی شده بود . بازم شروع کرد به کشیدن موهای سرم . چند بار محکم کشید و بعد به ناگهان آروم شذ . ولی من همچنان داشتم با کس نازش حال می کردم . زندایی اهل تفریح من هنوزم بچه نمی خواست وقرص می خورد . ازم خواست که سیرابش کنم . -توی دهنت بریزم یا توی کست . -یه بار توی دهن و یه بار توی کس و یه بار توی کونم بریز .. حالا هر جایی که داخلشه رو بریز ..- اوووووفففففف ریحانه جون عشوه هات منو کشته .. پاهاشو انداختم رو شونه هام و چند بار گفتم به سلامتی دایی جون و آبمو ریختم توی کسش . همون کیرمو فرو کردم توی دهنش . چه حالی می داد چهره سرخ و سفید زندایی وقتی اون لبای سرخ و گیلاسی و یا قوتیشو دور کیرم حلقه می زد و با یه مکش شدید چند قطره دیگه از اب کیرم رفت توی دهن ریجانه . بازم به سلامتی دایی . دایی جون احسنت به سلیقه ات  هر چند خودت هیچ پخی نیستی . . عجب زنی گرفتی . چه کون سفید و خوش پوستی . وقتی تن خودمو کنارش قرار دادم تازه فهمیدم که من با همه خوش پوستی و سفیدی خودم در مقابل اون زرد پوستم ..عجب کون و هیکلی .. یه چند تا انگشت کرم روی کونش یعنی همون سوراخ کونش خالی کرده و فشار کیر رو بر سر سوراخ آورده و بالاخره سوراخ کون خوشگلش که یادم رفته بود ماچش کنم اجازه ورود به کیرم داد .-ریحانه کیرم اون داخل چقدر نرم و داغ شده -نرم ؟/؟ تو که ما رو جرمون دادی . ولی خودمونیم با این کیری که کردی توی کونم یه جورایی منم دارم باهاش حال می کنم . اگه آروم تر بکنی بهم مزه میده -زندایی ؟/؟ ریحانه جون از این به بعد هر جا عروسی داریم منو هم با خودت می بری -چی داری میگی مگه اتاق خواب مردم هم مال ماست ؟/؟ -من می ترسم که یکی دیگه جای منو بگیره -عزیز دلم اگه سیرم کنی هیچم از این حرفا نیست .. توی دلم گفتم مرده شور دایی جونو بردن که بهت گشنگی میده ولی دستش درد نکنه که از برکت وجود این کس خل بازیهای دایی جونه که ما به یه نوایی رسیدیم . الان معلوم نیست کجا نشسته داره عرق می خوره تریاک می کشه زنش داره به خواهر زاده اش کس میده . کونشو نگه داشته و تند و تند تلنبه می زدم . دلم نمیومد زود کونشو پر آب کنم . اصلا یادمون رفته بود که عروسی داریم من و زندایی جون داشتیم زفافمونو جشن می گرفتیم . -خیلی بیستی ریحانه . از امشب دیگه هر شب خواب کونتو می بینم -اوووفففففف منو بکن محکم تر .. از این به بعد هر وقت دایی جونت خونه نیست هفته ای دو سه بار میگم بیای و در بیداری هم ببینیش . سرشو بر گردوند طرف من و تا لبام رفت رو لباش از اون طرف آب کیر منم خالی شد توی کون زن دایی حشری من . اول اونو فرستادم بره .. بعد هم خودمو مرتب کردم واز اونجایی که لامپ روشن نبود فقط لباسا و استیل موهاموبه طور کلی مرتب کردم  رفتم پیش عروس خانوم که خواهرم باشه در مسیر زن و مرد و دختر و پسر به طرز عجیبی بهم نگاه می کردند . عاطقه خواهر گلم تا منو دید گفت داداش این چه وضعشه سر و صورتت همه پر از اکلیل شده و دیگه عین یه دختر داری همه جا برق میندازی ببینم چند نفرو بغل کردی . انشاءالله دفعه بعد اینجا عروسی داداش گلمو داشته باشیم . -عاطی جون من مزه عروسی رو گرفتم این همه سر و صدا برای فقط ......حرفمو قطع کردم . زشت بود از این حرفای زفافی پیش خواهرم بزنم .وبگم واسه یه کس کردن خودمو اسیر زن نمی کنم . آ خه اون چه می دونست من و زندایی ریحانه مراسم پرشکوه شب زفاف رو در اتاق خواب بابا مامان گلم انجام دادیم . .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

خانم مهندس قسمت هشتاد و یکم

کیا کیا تند تند منو بکن .. انگار دارم ارگاسم میشم ولم نکن . این حسو ازم نگیر حالا که تا این جاش اومدی تا آخرشو هم برو . بهم لذت بده . دارم حال می کنم .. بهروز اومد بالا سرم -عزیزم خوش می گذره . حال می کنی .. سرمو تکون داده و گفتم همه این لذت ها ناشی از انتخاب خوب و عالی توست که به من آرامش میده و سبب شده که از این کیر هایی که دور و بر من هستند نهایت لذت رو ببرم . آخ که چه حالی دارم می کنم . -چیکار کنم برات روشنک . همسر آینده من که یه کمکی بشه به این که کیارش و کیر کیارش بتونه زود تر تو رو ار گاسمت کنه .. -هیچی عزیزم فقط لباتو بذار رو لبام تا حس کنم که خوشبخت ترین زن دنیام . بهم آرامش میده . لذت می برم . کیف می کنم . دوستت دارم دوستت دارم بهروز . ببینم سپیده جونو سر حال کردی ؟/؟ -چه جورم . اگه بدونی چه حالی کرد . وقتی داشت ارگاسم می شد تمام بدنش می ارزید . دو دقیقه تمام داشت حال می کرد و داشت همین طور کیف می کرد . . بهروز لباشو گذاشت رو لبام . بوسه نرم و گرم کسی که می خواست شوهرم شه هوس کسمو زیاد ترش کرده و کاری کرد که کیر کیارش اثر بیشتری روی کسم داشته باشه . یه دستای لطیفی رو هم روی سرم احساس می کردم که داره موهامو نوازش می کنه و اون دستای سپیده جون بود که اومده بود به کمک بهروز . و در واقع کیارش . سه تایی داشتند به من حال می دادند . .وقتی که حس کردم که آبم داره میاد لبای بهروز رو محکم تر میکش زده و دستامو با فشار دور کمر کبا حلقه زدم . پاهامو هم دور پاهاش محکم فشار داده تا کسم با کیرش اصطکاک بیشتری داشته باشه . دیگه داشت میومد . همین جور لذت داشت ازم می ریخت . دیگه نفهمیدم چی شد . فکر کنم در همون حالت مستی و خماری چند دقیقه ای رو خوابم برده بود . چون دیگه آرامشی بهم دست داده بود که وقتی پس از ده دقیقه ای چشامو باز کردم حس کردم که ساعتهاست که خوابیده ام . نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . فقط بی اراده به دور و بر خودم نگاه می کردم و لذت می بردم . -دلم می خواست همون جا تا ساعتها دراز می کشیدم .. بهروز و بهرام و بهاره و بیتا قاطی شده بودند کیارش و خواهرش سپیده و شوهر آینده سپیده یعنی کاوه سه تایی داشتند با هم حال می کردند . من و بهروز در میون جمع یه فرق با بقیه داشتیم که نسبت خواهر برادری با اونا نداشتیم . کیا این بار گذاشته بود توی کون خواهرش و کاوه هم کرده بود توی کس دوست دخترش . ظاهرا  جای سوراخها رو به نسبت وقتی که داشتند منو می گاییدند عوض کرده بودند . . خیلی حال می داد این صحنه ها رو دیدن . دستم رفته بود روی کسم . دلم می خواست در این لحظات فقط به همین صورت حال کنم و هوس بر گشته خودمو به این طریق در سراسر بدنم پخش کنم . بهروز کمر بیتا رو گرفته و جلو چشای شوهر آینده اش بهرام داشت کسشو می گایید . بهرام هم داشت با خواهرش بهاره حال می کرد .. چه کیفی می داد شاهد این همه هیجان و هوس بودن . نمی دونم چرا هوس کرده بودم که بازم بهروز بیاد سراغ من تا یک بار دیگه این باور رو حس کنم که اون متعلق به منه و به عشق و هوس من تعلق داره .این که من حالا بیدارم و اون چه را که تا به حال دیدم در خواب نبوده و در بیداری بوده . .. بیتا یه جیغی کشید که نشون می داد ار گاسم شده . نمی دونم چرا بهروز این بار هوس کرد که آبشو توی دهن طرف خالی کنه . کیرشو فوری از توی کس بیتا بیرون کشید و اونو فرو کرد توی دهنش .. بیتا کیر به کس رفته اش رو به خوبی میک می زد و یه بار هم بیشتر اونو فرو برد توی دهنش . در این حالت قیافه بهروز یه جوری شده بود . با یه حالت خماری و التماس به بیتا نگاه می کرد . دستای بهروز رفته بود روسینه های دختر بی پرده .. -نههههههه بهروز اوووووففففففف تو که همین حالا ار گاسمم کردی . چرا این قدر آتیشم می زنی و باز بهرامم باید بیاد خودشو رو من خسته کنه .چقدر این جا همه چی آدمو حالی به حالی می کنه و هیجان انگیزه  . دیگه جون نمی مونه بازم بیاد منو بکنه .. داشتم شاخ در می آوردم که چرا اینا سیر نمیشن . هر چند بیشتر وقتا منم مث اونا می شدم . شوق و ذوق از دواج دیگه همگی رو از این رو به اون رو کرده بود و می خواستیم ببینیم واقعا دنیای جدید ما به چه صورت در میاد . دنیایی که فقط یه سری تعهدات رو زیاد می کرد . بهروز آب کیرشو ریخت توی دهن بیتا .. این دختره چه جور داشت آب کیر بهروز رو می خورد و یه چند قطره ای رو هم که ریخته شده بود گوشه های لبش اونا رو هم با نوک زبونش لیس زد و به طرف دهنش فرستاد . پیش خودم گفتم خب منم که آب کیر بهروز جونو نوش می کنم . این دفعه با حال تر می خورم که فکر نکنه مرغ همسایه غازه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

هوس اینترنتی 46

پسر رفت طرف دختر یا زن حشری . از پشت تن فتانه خودشو به اون چسبوند .  زن لاپاشو بیشتر باز کرد تا کیر کیوان با جاهای حساس تری تماس داشته باشه و به اون لذت بده . ازشون فاصله گرفتم . حالا این من بودم که رفتم در جای قبلی این پسر سنگر گرفتم تا بتونم شاهد قضیه باشم و لذت ببرم . فتانه به محض این که دید من نیستم انگاری کمی شجاع تر شده بود . بهتره بگم تسلیم تر و بی خیال تر . نمی دونم ما زنا و دخترا اکثرا می ترسیم از این که در هنگام سکس اگه مقابل مردای گستاخی که حس می کنیم یک سر و گردن از ما بالا ترن شل بیاییم اونا سر میذارن میرن و نسبت به ما بی توجهی می کنند ولی ما زنا باید بدونیم وقتی اونا کیرشون به هوس افتاد تا خوراکشو تامین نکنن ول کن قضیه نیستند . ساده تر بگم کیری که در کنار ما زنا شق شد باید بره به یه سوراخی . ناز کردن و قهر و سیاست مردا به درد عمه شون می خوره . اونا بنده و تابع کیرشون هستند . من اگه جای فتانه بودم اول یه تو دهنی بهش می زدم و بعد بهش یه کس می دادم . فتاته سرشو به طرف کیوان بر گردونده بود و مثلا داشت بهش علامت می داد که اونو ببوسه . کیوان هم لباشو به طرف  زن نزدیک کرد . فتانه زبونشو در آورد و دو تایی زبون به زبون شروع کردن یه عشقبازی . ولی یه لحظه کیوان عصبی شد و موهای سر فتانه رو از پشت جمع کرد و با عصبانیت اونو کشید . انگاری از یه چیزی خشمگین شده بود . فتانه جیغی کشید . من خواستم برم جلو ادبش کنم ولی گفتم بهتره این دختر بتونه یاد بگیره که با این هیکل گنده اش یه ذره عقل هم توی این کله اش داشته باشه و به موقعش از خودش دفاع کنه و این قدر تو سری خور نباشه . -حالا میری چغولی ما رو پیش طناز می کنی که ما تو رو قال گذاشتیم تو رو همین یه بار هم به زور میشه گایید . چی فکر کردی . زنیکه جنده . یه بار دیگه رفت موهاشو بکشه فتانه با آرنج کوبوند توی صورت کیوان . خوشم اومد . روشو کم کرده بود فتانه  خیلی خوش بدن بود . حالتی که به موهاش داده و قسمتی به روی شونه هاو تا وسطای کمرش رسید بود اونو خیلی هوس انگیز تر نشون می داد و . و اون دورنگه کردن  موهای سرشو که در کنار رنگ مشکی حاشیه های بلوند هم داشت و با اون حالت چشاش , من که داشتم وسوسه می شدم برم طرفش .. دلم طاقت نگرفت و صدام در اومد -کیوان خان خیلی پررویی . ولی خوشم اومد خوب حالت جا اومد . فتان جون برو سراغ لباسات این پسره آدم بشو نیست .  کاش طوری محکم تر می زدی که از جاش تکون نمی خورد . این عوضی ها رو باید به زانو در آورد . اونو از همون اول باید می دادی به دم من تا بتونم حسابی آدمش کنم . پاشو بریم . فتانه دلش نمی خواست ولی از اون جایی که خیلی  دوستم داشت و ازم حساب می برد حرفمو گوش کرد . کیر کیوان هنوز  احساس نیاز می کرد . دیده بود که قضیه جدیه . برای همین یک بار دیگه خودشو به فتانه چسبوند و زیر گوشش یه چیزایی گفت . بعدا متوجه شدم که اون عذر خواهی کرده پشیمون شده که اون رفتار را باهاش داشته . . فتانه رو رو زمین خوابوند و پاهاشو به دو طرف باز کرد . دهنشو گذاشت رو کس اون . حس کردم که دیگه داره آدم میشه . هوس اونو شل کرده بود و این نقطه ضعف اونو نشون می داد . -آهههههههه نهههههههه نههههههه .. بخورشششش همشششش و همش مال توست عزیزم .. .. این دختر الان با لذت داشت تسلیم می شد .  واسش خوشحال بودم . هر چند اون از لز با من بیشتر لذت می برد ولی این جوری می تونست روحیه بگیره و دیگه این خاطره سیاه رو که سال گذشته این پسره قالش گذاشته فراموش کنه . . یه جوری کس فتانه رو میک می زد که دیدن اون صحنه ها رو من هم اثر گذاشته منو به هوس انداخته بود . دستم رفته بود روی کسم . سر مو که از پشت ستون آوردم بیرون دوستم منو دید و متوجهم شد با همون چشای خمارش بهم اشاره زد که برم نزدیکش . اونجا هم به فکر من بود . ولی من از همون دور بهش گفتم نه . چند بار سرمو تکون دادم . نمی دونم آیا متوجه شده بود که من دستمو گذاشتم روی کسم یا نه . ولی از حالت نگاه و چهره ام فهمیده بود که منم دچار هیجان خاصی شدم و هوس زیادی دارم . . کیوان رفت رو لبای فتانه . با هوس اونو می بوسید . یه سینه هاش رحم نکرد -اوووووخخخخخخ نکن نکن . چقدر گازم می گیری . . نرم تر بخورش .. بخورش .. .  فتانه سرشو آورد بالا یه نگاهی به کیر کیوان انداخت و اونو با دستای خودش لمس کرد . خودشو بالا تر کشید و کیررو به کس خیسش مالوند .. . با زبون بی زبونی به کیوان می گفت که اونو زود تر بکنه . نیاز داشت . هوس داشت .. کیوان یه فشاری به کس فتانه آورد و کیرشو تا ته کرد توی کس ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

ماجراهای مامان زبل 54

احترام : اشرف جان این حموم شما به راهه ؟/؟ چون ایمان جان من پسر با خدا و با نماز و اهل عبادت و این حرفاست . یه خورده خجالتیه . ممکنه غسل به گردنش باشه و این جوری سختش باشه که بخواد به ما بگه هر چند که آدمای با ایمان نباید به خاطر این مسائل ناراحت باشن و در راه دین و خدا از چیزی نباید واهمه داشته باشن . -احترام جان اینجا منزل خودتونه تو و ایمان جان راحت باشین . هر وقت دلتون خواست می تونین برین حموم . -ببینم صبح زود منو برای عبادت بیدار کن . من شبا قرص اعصاب می خورم خوابم سنگین میشه به سختی بیدار میشم . بهتره الان قرص بخورم و زود تر بخوابم . براشون دو تا دیگه از اتاقا رو آماده کردم تا اونا راحت تر باشن . این احترام قرص اعصاب یا همون خواب رو که خورد اصلا معلوم نبود کی دراز شد .. این پسره ایمان بد جوری فکرمو مشغول کرده بود . جوون خیلی خوش قیافه ای بود و می تونست اهل حال هم باشه . حالا که این زنه احترام خوابیده بود این یه تیکه شورت رو هم از پام در آوردم به درک که ایمان هر وقت رد میشه یک نظر چشاش می خوره به هیکل لخت من . من که تقصیری ندارم . اون باید چشمشو به روی نامحرم ببنده تا گناه نکنه . تقصیری که متوجه من نیست . من که خون نکردم . یه نیمساعتی شد و صدای شر شر آب رو شنیدم بعد هم این صدا قطع شد . غلط نکنم این پسره باید رفته باشه حموم از قرار معلوم جلق زده غسل جنابت افتاده گردنش . ایمان از این قوی تر کجا پیدا میشه . خب اون چه جلق بزنه چه کیرشو فرو کنه توی کس من فرقش چیه ؟/؟ هر دو تاش غسل داره .. تازه اون اگه منو بکنه ثواب هم می کنه . باید یه جوری باهاش کنار میومدم . صدای آب قطع شده بود .. سرمو انداختم پایین و همین جوری رفتم توی حموم .عجب هیکل تر و تازه ای داشت این پسره و چه کیر درشت و نابی هم داشت . چشمم فقط متوجه اونجا بود و داشتم فکر می کردم آیا این کیر در حالت خوابیده هست که این قدر درشته یا نیمه افراشته هست . رنگ و روی ایمان پرید .به جای این که من خجالت بکشم و دستامو بذارم جلوی کسم اون دستاشو گذاشت جلوی کیرش . -ببخشید ایمان خان . شما اینجا تشریف داشتین ؟/؟ من اصلا اطلاع نداشتم عذر می خوام . منم جای مادرتون . اگه دوست دارین پشتتونو لیف بزنم . قوت کیسه کشیدن رو هم دارم . .. فقط هاج و واج داشت آسمونو نگاه می کرد . عجب پسر با ایمانی ! راست می گن بعضی از این بچه طللبه ها و بسیجی ها هم تا حدودی ایمانشون قویه .من باید به این نکته هم دقت می کردم . -اشرف خانوم شما نامحرم هستین .. خواهش می کنم .. پس اجازه بدین من برم بیرون -عزیز دلم من خوابم گرفته منم مثل مامانت همچین قرص اعصابی می خورم که اگه بمب بترکه از خواب بیدار نمیشم . اینو مخصوصا گفتم که اگه یه وقتی قصد چشم چرونی داره با خیال راحت این کارو انجام بده . چون با این جور جلق زدنها و دید زدن احتمالی از توالت بهش نمیومد که تا این حد فیلم بازی کنه و از محرم و نا محرم حرف بزنه . در هر حال باید گام به گام باهاش حرکت می کردم و به موقعش از نقطه ضعفش استفاده کرده تیر خلاص رو شلیک می کردم . . خاطرش رو آسوده کردم که دیگه پیدام نمیشه . با همون هیکل کاملا لخت و سکسی رفتم طرف رختخوابم .  قرص خواب دیگه کجا بود . این اشرف زبل با این کوس هایی که تقدیم این و اون می کرد دیگه به یک آرامشی رسیده بود که این قرصها به دردش نمی خوردند .الان مدتی بود که اراده می کردم می خوابیدم ولی زمانی مثل حالا که هوس کیر داشتم خوابم نمی برد تا این که یک چراغ سبزی رو تحویل می گرفتم . ولی یه چیزی رو فهمیده بودم و این که وقتی پای کوس و کون در کار باشه دیگه تقوا رو این طرف و اون طرف قایم می کنن . یه عطر ملایم و هوس انگیزی به خودم زدم که بوش تا حیاط هم می رفت . فکر کنم اگه این ایمان بی ایمان امشب پیش من نمی خوابید ارواح مست می شدند و میومدن سراغ من . یه میکاپ هم کردم واسه داخل رختخواب . دور و بر کسمو هم خوشبو کردم و دمر افتادم روی تخت و کونمو در حالتی که بر جستگی اون به طرف درب خروجی باشه تنظیم کردم . دو سه تا آینه قد و نیمقد هم که دور و برم بود .... بازم این کسم شروع کرد به خیس شدن . لعنتی این قدر زود به هوس نیا . این ترشح باعث میشه وقتی که جنس رو می خوام تحویل خریدار بدم یه خورده بو بگیره . بذار خریدار خودش تست کنه و اول از تازگی کالا مطمئن شه بعدا هر کاری که دلش می خواد انجام بده. چند دقیقه ای گذشت . حس کردم ایمان داره میاد پشت در اتاقم داره وسوسه میشه . وقتی بیشتر شک کردم که بوی صابون و شامپوی و حموم میومد . خودش بود . داشت منو دید می زد ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

هرکی به هرکی 150

ببینم دوست داری چه جوری از حموم بر گردم -دلم می خواد اگه این لباسات بوی تر شیدگی نمیده که میدونم نمیده و از اول با نیت خیر وارد این مجلس شدی دوباره با همین پوشش واردشی و من بدونم که دارم کی رو می کنم و با کی طرفم . نمی دونی گاییدن یک بسیجی با تمام دم و دستگاهش چه حالی میده . ! اووووووفففف آریا جون از حال کردن گفتی نمی دونی من از این کلمه چقدر خوشم میاد -خواهان و بسیجی و از این حرفا؟/؟ -مگه ما چمونه ؟/؟ مگه خواهرای بسیجی دل ندارن ؟/؟ ما که از کره مریخ نیومدیم . ما هم دل داریم . حس داریم هوس داریم .. -خب بسه امتحان دیر میشه و.. -اوووووووففففففف آریا جون اونجا رو همین امروز برق انداختم . -همون کس رو میگی ... -آره همونی که کشته مرده کیرته .. -اصلا بهت نمیاد که این جور مذهب و ایمانت قوی باشه -منتظرم که کیرت ایمان منو راست تر کنه .. وای عجب دریده ای بود این زنه . هر چی من می گفتم یه چیزی اضافه می کرد . اگه چند سال بیشتر سن داشت درست دوبرابر سن من می شد ولی هیکل درشت و تجربه کاری من منو کمی پخته تر کرده بود . عفت بر گشت و بعدش عارف هم همین طور . دلهره و اضطراب عجیبی در چهره عارف دیده می شد . عفت و من رفتیم به سمت پری جون -پری جان پسرم شاید ندونه سوراخ کس و کون چیه . اون نه فیلم سکسی دیده و نه این که تا حالا با زنی بوده -عفت خانوم یه چیزی فرماش کنین که با عقل جور در بیاد . آخه کون که خودش داره . یه دست به سوراخ کونش بزنه ببینه جاش کجاس . یه دستم به سوراخ کون من بزنه هر دو تا یه حالت بسته دارن . اونی که حفره اش باز تره و خاصیت ارتجایی بهتری داره و زیر سوراخ کون واقع شده میشه کس . این کاری داشت ؟/؟ -آخه عارف جون من چشم و گوش بسته بوده از این چیزا رو وارد نیست . -من خودم یه جوری ردیفش می کنم . ببینم یه خورده لای در اتاقم باز میذارم شما می تو نین یه چند دقیقه ای دید بزنین و شاهد قضیه باشین . فقط کاری نکنین که اون متوجه این قضیه شه .. -اووووووفففففف با این که دوست دارم زود تر امتحان خودمو بدم و خاطرم جمع بشه که تونستم نمره قبولی و مجوز رو از آریا جون بگیرم  ولی واسه این هم برام جالبه که بدونم که عارف در چه حدی از پیشرفت و کار قرار داره باشه .. در هر حال بر نامه امتحانی شروع شد  . مادر بزرگ در یه مسیری نسبت به ما قرار داشت که عارف نمی تونست ما رو ببینه . ما هم جزئیات کار رو نمی تونستیم ببینیم فقط از دور کلی  می دیدیم .. -عارف جان چرا بیکار نشستی .. -پری خانوم من تا حالا از این کارا نکردم . -راستشو بگو بچه بسیجی و از این جور ترسیدنها ؟! راستشو بگو .. -دروغ چرا خیلی دلم می خواست چند بار شیطون گولم زد و همراه دوستام رفتم . یک شب جمعه ای بود که برادران بسیج به بهونه دعای کمیل اومدن با هم رفتیم یه جایی که چند تا خواهر بسیجی بودند. می گفتند که می خواهیم رزمایش بدیم و مشت محکمی بر دهن شیطان بزرگ بزنیم که ما هم هستیم .. خدا مرگم بده همه لخت شدن . به منم گفتن که لخت شو . من منتظر دعا بودم .. همه این دخترا رفتند سوار ..-بگو نترس خواهرا سوار موشک برادرا شدند و این جوری یک صدا فریاد زدند مرگ بر امریکا ..-خب تو چیکار کردی -هیچی . منم که لخت شده بودم . یکی از این خواهرا اومد روی من .. -راحت صحبت کن . پسر دیگه باید اسم کیر و کس و کون و سینه و از این جور آلات و ابزار رو پیش من راحت ببری و من بفهمم که در کجای کار هستیم .. .. عفت : آریا جون پسر من از خجالت آب شد مادر فداش ..ولی یه چیزایی تعریف کرد که تعجب کردم  -آریا: صبر کن پری جون همچین راهش بندازه که  این عارف جان به در و دیوار هم رحم نکنه . پری جون عارف رو کاملا لخت کرد -پسر حالا منو نگاه کن . نترس .. من فکر می کردم یک بسیجی خیلی شجاع تر از اینا باشه . تو نباید در مقابل کس سر تسلیم فرو بیاری . باید تلاش کنی . مبارزه کنی . بجنگ پسر . . کیر عارف خوب مشخص نبود فقط از اون فاصله این طور معلوم بود که پری جون دستشو گذاشته زیر بیضه های عارف و داره اونو تکون میده . چه لرزشی و چه ارزشی .. پری بلند تر حرف می زد که ما هم بشنویم . . -خوب به من نگاه کن . -نمیشه یه صیغه ای چیزی بخونیم -پسر کس خل شدی ها . الان سر جلسه امتحانی دانشگاه اگه استاد مرد داشته باشیم و دانشجوها همه زن و دختر باشن صیغه می خونن ؟/؟ منطقی باش . -خوب به من نگاه کن .. اوووووففففففف این که الان تیز شد .. -ببینم اون روز کاری هم کردی ؟/؟ -نه دو تا حفره رو با هم اشتباه گرفتم . -پسر مگه اونی که اومده بود رو کیر چاله داشت ؟/؟ دو تا سوراخ داشت . کوس و کون ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

مامان تقسیم بر سه 88

مبین و میلاد خیلی هیجان زده بودند از این که می خوان با هام توی استخر حال کنند . معین کمی خسته نشون می داد ولی ازش خواستم که اونم باشه . دلم می خواست سه تایی شونو با هم و در کنار هم می دیدم که چه جوری هوای منو داشته می خوان با هام حال کنن . خطاب به اون دو تا تازه وارد گفتم پسرا اگه خسته این و حالشو ندارین بذارین واسه بعد .. میلاد : ببینم حالا داداش سیرت کرده دیگه نمی خوای هوای  ما دو تا رو داشته باشی ؟/؟ رفتم جلو و صورتشو بوسیدم و بغلش زدم و در حالی که دستمو به سمت کیرش دراز کرده اونو در چنگم گرفتم و از یه طرف دیگه هم کیر معینو با اون یکی دست خودم گرفتم . -مهسا به همه تون و به همه اینا نیاز داره .. مبین صداش در اومد و گفت پس من چی مامان .. -عزیزم معلومه تو هم هستی دیگه . حالا با دو دست که نمیشه به خوبی سه تا کیر بلند کرد . من نخواستم اونا رو به هم بچسبونم . می خواستم بگم که به همه شما توجه دارم و امید وارم که اینو به خوبی بدونین . حالاچرا دارین وقت تلف می کنین . ما اومدیم که از این آب و هوا و طبیعت زیبا لذت ببریم . چند روز دیگه که هوا سرد تر شد  باید صبر کنیم که کی تابستون و فصل گر ما میاد .اون وقت دست دوست دختراتونو می گیرین و میایین به همین فضا . دیگه کجاست که از مامانتون یادی بکنین . باید یواش یواش یاد بگیرین که با دخترای دیگه هم چه بر خوردی داشته باشین . سه تایی شون همچین بهشون بر خورده بود که فکر می کردند بد ترین فحشها رو به اونا دادم . درحالی که من داشتم خیلی واقع گرایانه با اونا حرف می زدم . ..معین : مادر !حالا نمی خوای در مورد این مسائل با هامون حرف بزنی . به جاش بهتره با حال خودمون حال کنیم . نکنه داری از این حرفا می زنی که ما رو تنها بذاری . با خشم یه نگاهی بهش انداخته و گفتم اگه من هر کاری می کنم به خاطر شماست . همان طوری که تا به حال بوده از این به بعد هم خواهد بود . -مامان حالا چرا ناراحت شدی . سه تایی شون واسه این که از دلم در بیارن سنگ تموم گذاشتند . خودمو روی آب سبک کرده  تا ببینم یکی یکی این پسرا چیکار می کنه . میلاد که دستاشو گذاشته بود لای پام و با کسم ور می رفت . مبین هم در حال مالوندن کمرم بود ومعین هم داشت نگام می کرد .. دلم می خواست واسش ناز کنم و مثلا بهش بگم که حالا که فکر می کنی مادرت چشم و دلش دنبال مردای دیگه ایه پس بهتره تو هم دیگه به من دست نزنی و فکر نکنی که راحت می تونی منو در اختیارت داشته باشی . از اون حالت صاف در اومدم . میلاد از پشت و مبین هم از جلو منو در میونشون گرفته خودشونو بهم چسبوندند . .. با این حال یه نگام متوجه معین بود که چیکار می کنه .یه لحظه حس کردم که از آب می خواد بره بیرون .که اگه این کارو می کرد دلم می شکست و ازش خیلی ناراحت می شدم . به طرز خاصی نگاش کردم تا حرف دلمو خواسته مو بهش گفته باشم .. . دیوونه واسه ما گوشه چش نازک می کرد . رومو بر گردوندم و چشامو بستم تا حداقل با این دو تا پسری که منو بین خودشون چسبونده بودند حال کنم .. یه لحظه حس کردم که لبایی رو لبام قرار گرفته . سر میلاد که رو گردنم قرار داشت و از طرفی دیدم سر مبین هم داره سینه هامو می مالونه و یک بار دیگه هوسمو زیاد می کنه . از طرفی طعم اون لبایی که رو لبای من قرار داشت واسه من آشنا بود . اون طعم و حس لبای معین بود که به سوی من بر گشته بود . با لذت منو می بوسید و منم لذت می بردم . گرمای دلپذیر آفتاب پاییزی یک بار دیگه حضورشو به ما اعلام کرده بود و این که باید به این لحظه های پر شور شور دیگه ای ببخشیم . هر بار که حس می کردم معین شاید بخواد لباشو از رو لبام ور داره بیشتر اون لبای داغ و شیرینشو می مکیدم . . دیگه داغ شده بودم سرمای آبو احساس نمی کردم . حتی نسیم ملایم پاییزی که به صورت خیسم می خورد خنکم نمی کرد . فقط عشق و هوس پسرام بود که می تونست با داغ کردن و سوزوندن من منو خنکم کنه . منو بسوزونه و آب رو آتیشم بریزه و.. آبشونو می خواستم . . منو  به هر طرف که دلشو ن می خواست می گردوندند . کونمواز وسط بازش کرده کیرشونو می کردتد توش . توی آب منو دو به یک می کردند . پی در پی جا عوض می کردند . . یکی دوبار حس کردم که آب داغشونو ریختند توی کس و کون تشنه و منتظر من . . . از اون گوش گیر های ضد آب هم توی گوشم گذاشته بودم که به هر طرف که دلم می خواد در آب  حرکت کنم . چشامو بسته بودم و با لذت به لذت فکر می کردم . حس کردم که یه کیر کلفتی داره لبامو باز می کنه . منم بهش نه نگفتم اون معین گلم بود . قبل از این که کیرشو فرو کنه توی دهنم گفتم عزیزم دیگه باهام قهر نیستی ؟/؟ -مامان من غلط کنم که بخوام باهات قهر کنم . اصلا من چیکاره ام . اون وقت  اینی که می خواد بره توی دهنت پدرمو در میاره . ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

یابا تقسیم بر سه 89

چی میگی نورا  اون وقت می خوای خواهرات پدرت رو در بیارن ؟/؟ همچین می کنن که دیگه نتونی نفس بکشی-فکرکردن . حالا دیگه من یک زن شوهر دارم . -عزیزم بیا این لحظه های خودت رو خراب نکن . آخه اونا رو که می شناسی . من چند بار بهت بگم .. با این که نورا سرشو بر گردونده بود طرف من ولی من چشام به کونش بود و این که  بازم باید از یه راهی کیرمو فرو کنم توی کونش که کمتر دردش بگیره و یواش یواش حال کنه .. ظاهرا چند بار صدام زد و من حواسم نبود و کونش هوش از سرم ربوده بود .-بابا من دارم باهات حرف می زنم . تو الان مال منی . نمی خوای بازم از این بگی که من و خواهرام شریک هستیم . تو که به دیدن من و تن من بیشتر از بقیه لذت می بری . صورتمو به صورت نورا نزدیک تر کرده تا با بوسیدن اون دیگه نذارم که حرف بزنه . خسته ام کرده بود . چهار تا انگشتمو گذاشتم داخل قوطی کرمی که کنارم بود و با همون غلظتی که رو انگشتام مونده بود اونو روی سوراخ کون نورا کشیدم . کیرمو فشار دادم به سوراخش تا از اون مسیری برم که تا به حال بیش از چند صد بار رفته بودم . راهی لذت بخش . هنوزم  تقریبا همون تنگی رو حس می کردم . -بابا خوشم میاد لذت می برم . یاد اون روزا میفتم . نمی دونم چرا وقتی کیرت رو فرو می کنی توی تنم حس می کنم نمی تونم به چیزای منفی فکر کنم . -اصلا به خود واژه منفی هم فکر نکن . حس کن که همچه چیزی وجود نداره . فکر کن که من و تو داریم از لحظه های شیرین زندگیمون به بهترین نحوی استفاده می کنیم -بابا خوشم میاد . به من بگو چقدر از کیرت توی کسمه -نمی دونم نورا جون تو چقدرشو حس می کنی .تو خودت خیلی خوب می تونی حس و لمسش کنی .. -نمی دونم بابایی کمه کمه .. هر چقدر فرو کرده باشی توی کونم بازم کمه . بیشتر می خوام . بیشتر می خوام . منو بیشتر بکن . فشارش بده . کیرتو بیشتر فشار بده .. بابا می خوا م جرم بدی . بهم بگی که از کونم داره خون میاد . همین جا بیفتم زیر کیر تو . اون وقت خودت انگشت بذاری توی سوراخ کونم برام دوا بمالی -چی داری میگی نورا . اگه این جوری بشه من چه جوری کیرمو فرو کنم توی کونت . -بابا من بهت میدم . هر وقت بخوای بهت میدم . بچه سوسول نیستم . نمی دونی من چقدر درد کشیدم درد درون واسه لحظه ای که بتونم کاملا تسلیم تو بشم و کسمو تقدیمت کنم . اما تو ناز داشتی نمی خواستی. شبهای زیادی بود که تا صبح اشک می ریختم . من خیلی زحمت کشیدم تا بتونم موفق شم . عزیز دلم این قدر رویایی نباش . تو بیداری . بیداری و داری زندگی می کنی . پس بیا دو تایی مون از زندگی مون لذت ببریم . -حالا می دونی ازت چی می خوام بابا جونم -نه چی می خوای عزیزم فدات شم . -ازت می خوام که لبامو محکم تر ببوسی کیرتو هم محکم تر قرو کنی توی کسم . بیشتر بره توش . -تو کجا ؟/؟ -توی سوراخ کونم . هر کاری رو که نورای نازم می خواست براش انجام دادم . با فشاری که به کونش آوردم تا دو سه سانتی کیرمو بیشتر توی کون جا بدم طوری از درد به خودش پیچید که بی اختیار لبامو گاز گرفت . طعم و بوی خون لبامو احساس می کردم . ولی نورا لبامو میکش می زد . با زبونش بهم حال می داد . می دونست لبامو سوزونده . کونشو می زد به بدنم تا کیرم بیشتر حال کنه .  -عزیزم تو خوابت نگرفته ؟/؟ اگه دوست داری بخواب . استراحت کن . -نه نه بابا . تو که با این بر نامه ماه عسل ما موافق نیستی -عزیزم من چیکاره ام . برو مجوز خودت رو از اون دو تا خواهرات بگیر ببین اجازه می دن که یک ساعت خارج از محدوده باهام بر نامه داشته باشی یا نه ؟/؟ -بابا روزایی هم که نوبت من بود همین جوری پیش می رفتیم . پس چه فرقی کرد حالا که زنت هم شدم همون شد . -نمی دونم عزیزم تو چی میگی . میذاری این کون کردن بهمون بچسبه یا نه ؟/؟ -بابا نیما من باید باهات یه قهر درست و حسابی بکنم یه تحریم جانانه بشی .-یعنی همون چیزی که اون دو تا خواهرات می خوان . اون وقت اونا میزان صادرات خودشونو زیاد تر کرده و به من جنس بیشتری میدن تا من کم نیارم . چی میگی حالا . -بابا خیلی عروستو اذیت می کنی -تو که خودت می دونی من عاشق عروسم هستم . فدای دخترنازم میشم . دوستش دارم . جونم نفسم هوسم همه چیم تو هستی . -و اون دو تا -شروع نکن -خوشم میاد اذیتت می کنم -پس به من هم حق بده که اذیتت کنم . -می دونم تا چند وقت دیگه هیکل نورا خیلی تپل تر و چاق تر از این میشه . این تذکر رو بهش دادم که بدنش رو روی فرم نگه داشته باشه که بابا شوهرش لذت بیشتری ببره -بابا من همین حالا شم دارم ورزش می کنم . هوای خودمو دارم . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

آبی عشق 89

مهری من ستایشو به عنوان این که عشقم بشه همسرم بشه دوست ندارم . یه لحظه لبخندی رو لبای مهری نشست و احساس آرامش خاصی بهش دست داد . اما کمی که با خودش فکر کرد به این نتیجه رسید که نکنه همان طوری که نسیم گفته نستوه اونو برای لذت لحظه ای می خواست . می خواست در این مورد حرفی بزنه .نستوه بهش بگه نه این طور نیست تو اشتباه می کنی . و اونم دوباره به آرامش برسه .. -مهری چرا ساکت شدی انگاری یه حرفی تو دهنت گیر کرده .. -نستوه تو چه علاقه ای به ستایش داری ؟/؟ نستوه به خوبی متوجه منظور همکارش شده بود -چرا آدما همش باید به این فکر کنن که اگه یه مردی به یه زنی علاقه داره یا بر عکس این رابطه یا باید نمادی از عشق به معنای خاص خودش باشه یا این که به معنای هوس و تمایلات جنسی باشه . چرا ما این قدر کوته فکر هستیم .-نستوه منظورت اینه که منم کوته فکر هستم ؟/؟ -تو که از این افکار پوچ و ابلهانه تو کله ات که نیست . تو که این قدر بی فر هنگ نیستی . -یعنی هستم ؟/؟ -بس کن مهری . دوست داشتن دختری که دنیا دوستش نداشته و تنهاش گذاشته گناهه ؟/؟ امید دادن به انسان ناامیدی که یکی باید دستشو بگیره گناهه ؟/؟ چرا ؟/؟ چراااااااا؟؟؟!!!چون اون یه دختره و اگه موقع بلند شدنش از زمین دستم بهش بخوره نا محرمه ؟/؟ مهری اون عاشقمه دوستم داره . ولی من عاشقش نیستم . به اون معنا که بخوام قلبمو طوری بهش بدم که شریک زندگیم کنم . ..می خواست بگه شاید اگه نسیمی نبود می شد در این مورد فکری کرد ولی یادش اومد که چه قولی به نسیم داده .. نمی دونست چه جوری  از مهری تقاضای ازدواج کنه . خیلی مسخره بود .. اگه اون این کارو می کرد باید سه نفر رو قربونی ی کرد .باید خودشو تا آخر عمرمحکوم به این زندگی کرده و مثل آدمای مسخ شده در انتظار مرگ می نشست . در انتظار مرگ و حسرت روز های از دست رفته . چرا عشق سالها بود که ازش فاصله گرفته بود . اون در همون  مدت کوتاهی که قبل از آشنایی با نسیم دختر بازی می کرد قلب کسی رو نشکسته بود . به کسی تو هین نکرده بود . دخترا خودشون دلشون می خواست که به اون صورت باهاش باشند . هر چند نستوه هم چرب زبونی می کرد ولی اونا موافق بودند .. -نستوه هنوزم به اونی که دوستش داشتی و ولت کرد فکر می کنی ؟/؟ -اگه بگم نه دروغ گفتم . ولی فکر کردن به اون فایده ای نداره . دردی رو دوا نمی کنه . مهری من نیاز به آرامش دارم . من تصمیم گرفتم از دواج کنم . می خوام با یکی ازدواج کنم که به من آرامش بده . گذشته تلخ منو یه جورایی به شیرینی حال تبدیل کنه ولی می دونم درد ناشی از عشق که رو سینه آدما بشینه هیچوقت در مان نمیشه . قلب مهری به شدت لرزید . با توجه به این که نستوه چند ماه پیش نا امیدش کرده بود سر سوزنی هم فکر نمی کرد که کسی که می خواد ازش تقاضای از دواج کنه اون باشه . اعصابش به هم ریخت .. اشک در چشاش حلقه زده بود .-خوشبخت شی نستوه . خوش به حال اون دختری که تو می خوای باهاش ازدواج کنی -مهری فکر نمی کنی اون دختر از ازدواج با من بد بخت شه ؟/؟ آخه من یه آدم مرده ا م. -نه نستوه اون کاری می کنه که تو به زندگی بر گردی .اون لحظه های تلخ زندگی تو رو شیرین می کنه . ببینم بهش گفتی که می خوای باهاش ازدواج کنی ؟/؟ -نه تو اولین نفری هستی که دارم بهش میگم . می ترسم شاید نخواد که باهام از دواج کنه . -امکان نداره . هر کی تقاضای از دواج با تو رو رد کنه دیوونه هست . -فکر می کنی اون دختر بتونه منی رو که عاشقش نیستم دوستم داشته باشه .. -اگه اون عاشقت باشه کاری می کنه که تو هم عاشقش شی . -من می خوام بمیرم مهری . نا امیدم . نمی خوا م اون دختر رو بد بخت کنم .-نستوه تو ستایشو از خودت روندی . راستش من خوشحالم . منو هم از خودت روندی . می دونم که منو هم داری از خودت می رونی . اگه میذاشتی که کنارت بمونم کویر زندگی تو رو گلستان می کردم . کاری می کردم که دیگه غم رو چهره قشنگت نشینه . کاری می کردم که چشای آبی و خوشگلت بهم بگه که دوستم داره . بهم بگه که راز نگاهمو حرف چشامو خونده . کاری می کردم که زندگی واست شیرین شه . همش به فکر لحظه های بعد زندگیت باشی نه گذشته ای که تو رو از پا بندازه . ببینم اون دختر خیلی خوشگله ؟/؟ -آره خیلی . ولی بیشتر از اونی که خوشگل باشه خیلی  مهربونه . خیلی هوامو داره ولی من اصلا بهش توجهی ندارم .یعنی نداشتم .  -از فامیلاته ؟/؟ -نه -پس چرا من تا حالا ندیدمش -واسه این که تو همش دوست داشتس کسای دیگه رو ببینی . -خوشبخت شی نستوه . پس دیگه مثل سابق نمی تونیم همدیگه رو ببینیم . -نه من فکر کردم که بیشتر همدیگه رو ببینیم . بیشتر با هم باشیم -نستوه داری بهم میگی که من معشوقه ات باشم ؟/؟ یعنی هرچی که در مورد تو میگن راست میگن ؟/؟ متاسفم واسه خودم .. مهری جلو ریزش اشکاشو گرفت و خواست که از در خارج شه -صبر کن مهری  بذار این یه جمله رو بگم برو خواهش می کنم فقط همین یه حرفو .. مهری ایستاد در حالی که پشت به او قرار داشت . -با من ازدواج می کنی ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

خانوما ساکت 50

این زنا واسه خوشگلی خودشون هر کاری می کنند . چقدر این پیرهن چرمی براق بهش میومد . بازوهای سفیدشو اناخته بود بیرون . هر چند این باز وها فعلا دور کمر من حلقه شده منم دست دور کمرش انداخته بودم . تماس تنم با لباسش داشت خفه ام می کرد ولی حس می کردم که یه حوری بهشتی دیگه ای رو در آغوش کشیدم . این نقطه آغاز ی بود برای این که بتونم با فرزانه هم حال کنم نباید پا پس میذاشتم . اگه قرار بر پیشرفت و آتیش زدنی بود باید از همین حالا شروع می کردم . . لبای داغشو رها نکردم . با کف دستام خیلی آروم کمرشو نوازش کرده دستامو رسوندم به قسمتهای بالاتر و اونجاهایی که لخت بود . می خواستم طوری داغش کنم که دیگه نتونه عقب نشینی کنه . خیلی سخته با این زنا راه اومدن . آدم فکر می کنه که طرف می خواد خودشو کاملا لخت کنه و در اختیارت بذاره ولی یه لحظه متوجه میشی تمام حست اشتباه بوده و اون یه نوع علاقه ای عاشقونه بوده . طرف هوس عشق جوونی به سرش زده . هر چند فرزانه من خیلی جوون بود . نگاهش از هوس می گفت ولی اونم شاید مثل هر زن دیگه ای به خصوص شوهر داراش شاید به این آسونی تسلیم نمی شد . ولی نفسهای گرمش ..عطر خوشبوی بدنش منو از این رو به اون رو کرده بود . نمی تونستم ازش دل بکنم . من در سکس خیلی عجول بودم . نمی تونستم یه روز دیگه ای بیام و وقتمو صرفش کنم .. -می تونم  دوباره فرزانه صدات کنم ؟/؟ -اینو که من خودم ازت خواسته بودم .. . پشت پیراهن فرزانه زیپ داشت . باید اونو می کشیدم پایین و کارو تمومش می کردم . یعنی در واقع شروعش می کردم . عکس العملش چی می تونه باشه . چه جوری با این مسئله کنار میاد . فعلا که با یه بوسه دیگه هم موافق بود . خیلی آروم دستمو بردم طرف زیپ پیر هنش . . یکی دو سانتی پایین کشیدمش که اون خودشو ازم جدا کرد .. -هوتن نه نههههه این کارو نکن .. حسی که من و تو داریم یه حس قشنگه .من نمی دونم شما مردا چه اخلاقی دارین که تا به یه همچه جاهایی می رسین فوری فکرتون میره پیش مسائل خارج از محدوده . -این انتظارو ازت نداشتم . انتظار نداشتم که در مورد من همچین فکری کنی . -درسته که تو همسر داری و متعهدی ولی من یه حس عاشقونه ای بهت پیدا کردم .. همین که بغلت زدم و توی بغلت احساس آرامش می کنم . فکر می کردم شاید تو هم همین احساسو داشته باشی . وقتی دو نفر دو تا زن ومرد همدیگه رو در آغوش می کشن لباشون رو لبای هم قرار می گیره یعنی تمام وجودشون متعلق به همه . ولی تو این حسو نداری . من حس می کردم بین من و تو هیچ فاصله ای نیست . دو تا جسم ما در یک روح واحد خلاصه میشه . ولی اشتباه می کردم . -هوتن درکم کن  من نمی تونم  در یک لحظه چند سال زندگی و تعهد خودمو زیر سوال ببرم . خواهش می کن درکم کن منم دوستت دار م . می ترسم . از خودم از حس خودم از این همه هیجان می ترسم . یک زن وقتی عاشق میشه همه چیز خودشو حاضره که فدا کنه .. -آره ولی تو عاشق نیستی . -خیلی بد جنسی هوتن . تو اصلا دوستم نداری .... چقدر از این کس شعر گویی خودم خوشم میومد . یه لحظه قیافه خودمو در آینه کناری دیدم چه تیپی زده بود م. یه قیافه مظلوم حق به جانب رو در آینه دیدم . از اونایی که اشک زنا رو در می آورد . کمی به خودم فشار آوردم که چشام یه اشکی درش بیفته . دستمو گذاشتم رو لبم و با فشار از سمتی به سمت دیگه کشیدم یعنی لبامو پاک کردم -چی شده هوتن -هیچی می خواستم اثر بوسه هام با تو رو پاک کنم . -می تونی از توی فکرت هم پاکش کنی ؟/؟ -اگه اراده کنم آره -خیلی بد جنسی . پس چرا بهم میگی دوست داری . در حالی که خودت بر عکس عمل می کنی -از قدیم گفتن واسه یکی  بمیر که واست تب کنه . در هر حال من رفتم ولی مثل سابق به عنوان یک همکار کنارتم . به خاطر جریانی که بین ما پیش اومد ازت معذرت می خوام . نباید این رفتار رو پیش می گرفتم . -هوتن نرو .. نرو خواهش می کنم . من ..من ... می خواست بگه من تسلیمم می خواست بگه من متعلق به تو هستم .می خواست بگه هر کاری که دوست داری باهام انجام بده . ولی هنوز نوعی غرور  و اندکی ترس در وجودش جوانه می زد-صبر کن اگه بری دیگه هیچوقت نمی تونی منو داشته باشی .. یه لحظه شنیدن جمله آخرش حس هوس و پیوند شیرین دیگه ای رو در من زنده کرد ولی منظور فرزانه از داشتن چی می تونست باشه . آیا اون داشتن رو یک در آغوش کشیدن ساده و بوسیدن فرض کرده ؟/؟ در حالی که توقع من خیلی بیشتر از اینا بود .می دونستم در وجودش آشوبی به پاست .. به سمت من دوید خودشو انداخت توی بغلم . با چشاش ملتمسانه نگام می کرد . با نگاهش بهم می گفت که تسلیمه ولی دوست داشت که با یه شروع دیگه این بار تسلیم شدن خودشو نشون بده ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

فقط یک مرد 180

جشن پشت سر جشن و مهمونی پشت سر مهمونی تر تیب داده می شد . چه از طرف من و چه از طرف دوست و آشنا . از اونجایی که خشایار به دنیا اومده بود و سرم شلوغ بود دیگه روزی دوبار بیشتر نمی تونستم بر نامه برم که یکی اون با کتی بود و یکی دیگه هم بیشتر با یکی از فامیلم سکس می کردم . با این که کتی رو با اون سخنرانی خودم آروم کرده بودم ولی هنوز حسادت در حرکاتش موج می زد . نمی دونستم باید براش چیکار کنم دلم می خواست که اصلا به این فکر نکنه که بچه اش ممکنه چی باشه . دلم می خواست که کتی همون آرامش و شور و شوق روز های قبل از زایمان افسانه رو داشته باشه . روز هایی که استرسی واسه این نداشت که جنس بچه اش چیه . به کتی که می رسیدم مجبور بودم کمتر خوشحالی خودمو از بابت تولد خشایار نشون بدم و اتفاقا بیشتر به خواهرم محبت می کردم . -این خونه یه کاکل زری   خوشگل داره ولی یه دختر ناز و با محبت هم می خواد . یه دختری که باباشو بیشتر از مامانش دوست داشته باشه . ببینم کتی واسم چیکار می کنه . سرمو میذاشتم روشکم کتایون خوشگله ام و می گفتم این جوری که معلومه دخترم از اون چاقالو هاست . این شکمی که تو داری انگاری که دوازده ماهه بار داری -کوروش تو راستی راستی دختر می خوای ؟/؟ -دختر مگه بده . خیلی با محبت تر و دوست داشتنی تر از پسره . دیدی که من الان جهانگرد شدم . میگیم این هیچی . قبلش هم بودم معدن زیر آب . در هر حال این تو بودی که هوای بابا مامانو داشتی و تنها شون نذاشتی .. -کوروش می دونم این حرفا رو واسه این می زنی که منو شاد کنی .-مگه تو غمگینی ؟/؟ بچه در مقابل محبتها و پیوند ما چه ارزشی داره . تو هم خواهرمی و هم حکم همسرمو داری . از بچگی با هم بودیم حتی شاید گاهی هم بغلم می کردی . می دونم برات سنگین بودم . حالا هم که عشقمی . من دوستت دارم . حتما برام اهمیت داری که نمی خوام نگران و ناراحتت ببینم . -پس منو ببوس .. ..در هر حال طوری تبلیغات کردند و منم به اونا کمک کردم که انگاری خشایار شاه دیگری به دنیا اومده و بعد از پادشاه کنونی ایران می خواد زمام امور رو در دست بگیره . چند تا از کله خرای رژیم واسم زنگ زدند که کوروش خان این چه بساطیه راه انداختی مگه ما الان در مملکت شاهی زندگی می کنیم .؟/؟ منم درجا یه تو دهنی بهش زدم و گفتم آشغال اولا دهنتو آب بکش اسم شاه رو می بری . بعدش بگو شاهنشاهی نه شاهی .. و ثالثا من می خوام جهان را شاهنشاهی کنم . این که ایرانه . جهان را ایران خواهم کرد ایران را ویران نخواهم کرد . وقتی در مقابل اعتراضات گفتم که به خبر گزاریها میگم شما چه جوری می خواین دیکتاتوری رو به من تحمیل کنین همه این دولتی ها لالمونی گرفته خفه شدند . کتی روز به روز افسرده تر می شد . انگاری دوست نداشت که زایمان کنه .. با این که می خواست سزارین کنه ولی شرایط روحی اون و تاثیر اون در جسمش و یه سری آزمایش های دیگه دکترا رو مجبور کرد که با بی حسی موضعی بخوان بچه اونو به دنیا  بیارن یعنی آمپول کمر بزنن به نخاع و از نیمتنه بی حسش کنن . -کتی چت شده تو که سالم بودی . این کارات رو بچه هم اثر میذاره . خدا کنه اونا رو مریض نکرده باشی .. نمی دونم از دست تو یکی من چیکار کنم . -می ترسی سر بچه ات بلایی بیاد -خواهرم . بچه تو هم هست . چرا این قدر با خودت لج می کنی . تو که این اولین شکمته .. -داداش تو هم بالا سرم باش . توی اتاق عمل باش . می خوام حس کنم وقتی که بچه ام دنیا میاد تو خوشحالی .. -کتی با ور کن من عاشق بچه دخترم ولی این جوری که تو داری جوش می زنی منم دلم می خواد که بچه مون پسر شه تا تو ناراحت نشی -کوروش منم بین بچه ها فرقی نمی ذارم ولی دلم می خواد پسر باشه که به حال جامعه اش مفید باشه بتونه دخترا رو بار دار کنه . -کتی جون اگه همه دنیا پسر باشن اون وقت این پسرا  کی رو باید بار دار کنن ؟/؟اونا که نمی تونن برن یک هندونه رو بگیرن سوراخش کنند و کیرشونو فرو کنند اون داخل . یک دختر لازمه دیگه .. خلاصه کتی رو در اتاق عمل خوابوندن . دکتر هرکاری کرد تا بهم درمورد بچه وجنس اون خبرهایی رو بهم بده قبول نکردم . ولی نمی دونم چرا لبخند می زد .  البته کتی بیدار بود . به جای بیهوشی کامل از ناحیه کمر بی حسش کردند . یه چیزی جلوش گذاشته بودند تا جریانو نبینه . ولی من راحت می دیدم . اون شکافی رو که  بین ناف و کس کتی داده می شد تا بچه رو در آرن به خوبی می دیدم . از دیدن خون حالم داشت بد می شد . حال خودمو می دونستم یه شکلات گذاشتم دهنم تا فشارم بره بالا . وای سر بچه معلوم شد . دکتر با دستکش سر بچه رو گرفت و کشید بیرون . من فقط داشتم به لاپاش نگاه می کردم ببینم کیر کوچولویی می بینم یا نه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

لز با دختر خجالتی 17

چرا گریه می کنی زهیدا . چرا دلت گرفته -نمی دونم نمی دونم . فکر می کنم خیلی اذیتت کردم . خیلی بدم . .من خودم خجالتی ... حالا  باید از دل این دختر در می آوردم . با دستام اشکای صورت نازشو پاک کردم . کنارش دراز کشیدم . دستاشو گرفتم و با دونه دونه انگشتاش بازی کردم . -از پیشت برم ؟/؟ دوست نداری پیشت باشم ؟/؟ می خوای بخوابی که صبح زود تر بری کلاس ؟/؟ -نه زیبا پیشم بمون . بهت احتیاج دارم . بغلش زدم . یه احساس نزدیکی خاصی باهاش می کردم . چشاشو بسته بود و لباش باز بود . انگاری دنبال چیزی می گشت .  حس کردم که دنبال لبام می گرده . بوسه داغ عشق و هوسمونو می خواد . اون  بدون این که به ار گاسم برسه یه حالی بهم داده بود که هنوز از اون ارگاسم احساس سبکی و آرامش می کردم . شاید به خاطر همون حالی که بهم داده بود , بود که می تونستم خیلی راحت با ناراحتی هام کنار بیام . که راحت تونستم این مسئله رو که زلیخا و بهاره می دونن من با زهیدا لز داشتم هضمش کنم . لبامو رو لبای زهیدا گذاشتم . آماده بود . داغ داغ . چقدر این بوسه پس از قهر می چسبید و شیرین شیرین نشون می داد . در حال بوسیدن اون دستمو به دگمه های بلوزش رسونده و اونو درش آوردم . اون زیر سوتینی نداشت .  اونو به طرف خودم بر گردوندم تا از پهلو در آغوشش داشته باشم . تی شرتمو از سرم در آوردم . اون پاش یه شلوار بود و من دامنی کوتاه داشتم . دستامو دور کمرش حلقه زدم اونم همین کارو دور کمر من انجام داد . سینه هامون رو سینه های هم قرار گرفته و من با حرکتایی که به سینه هام می دادم لذت هوس و عشقمونو زیاد تر می کردم . -زیبا منو ببوس . محکم تر بغلم کن -زهی عزیزم لبام داره می سوزه . سینه هام داره آتیش می گیره . نوبت منه که بهت حال بدم .. -نهههههههه زیبااااااااا زیبااااااا دوستت دارم . دوستت دارم فکر این چیزا نباش . بذار من بیام روت .. نذاشتم دیگه بیش از این حرف بزنه یا بخواد که دوباره اون باشه که مثل غروبی داره بهم حال میده . شلوارشو خیلی آروم از پاش در آوردم . تا بخواد حرفی بزنه دهنمو گذاشتم رو شورتش . حالا دیگه با عشق می تونستم کسشو بخورم . من با عشق این کسو می خورم و اون با هوس اوج می گیره . هر چند که می تونه احساس عاشقونه ای رو هم به هوسش ببخشه . شورتش کاملا خیس بود . . دوست داشتم نرم نرمک باهاش حال می کردم . همون شورت خیس و کسشو با هم میذاشتم توی دهنم و خیلی آروم می جویدمشون -آههههههه نهههههههه زیبا عزیزم .. اووووففففف اوووووففففف -پایین بکشم زهی .. -آرررررره آرررررره من زبونتو می خوام . کس پرروی من می خواد که لیسش بزنی . میکش بزنی .. شورت اونو کشیدم پایین . از پاش در آوردم . کاملا لختش کردم . زیپ دامن خودمم پایین کشیدم و شورتمو هم همراه با دامن در آوردم . حالا دیگه راحت و بدون هیچ فاصله ای زهیدا رو در آغوش داشتم . طوری بهش چسبیدم که سینه هامون در تماس با هم باشند و کسمون هم تا اونجایی که میشه به هم بچسبند و لبامون که جای خود داشت .  اوووووههههه چقدر حال می کردم . اومده بودم بهش حال بدم . تا جبران اون حال دادن غروبی رو کرده باشم ولی حس کردم که دارم سست میشم و به این که اون با هام ور بره مثل عصری سر حالم کنه نیاز شدیدی دارم . دلم نمی خواست زهی متوجه حسم شه وبازم بخواد ایثار گری کنه . یه دستمو گذاشتم روی کون اون و از اون چاک وسطش با سوراخ کونش بازی کرده و انگشتامو هم به دور و برش ویه قسمت پایین تررسوندم . -اوه نکن زیبا یه جوری میشم .. -منم دوست دارم که یه جوری بشی دیگه -اون وقت نمی ذارم شامتو بخوری . -همینو می خورم جای شام . می خوام باهات آشتی کنم . -من که باهات قهر نیستم عزیزم . برای ثانیه ای خودمو ازش جدا کردم رفتم پشتش . حالا دیگه نوبت من بود که باید بهش حال می دادم . می دونستم اونم با دستای جادویی خودش بازم داغم می کنه . یه لحظه فکرم رفت پیش درسام و این که با این درسا و واحد های سنگین و یکی دو تا پیش نیاز فقط همینو کم داشتم . زیبا از این فکرا نکن که هم از درست عقب می مونی و هم از حال کردنت . . سرمو گذاشته بودم رو کون زهی جون . اونو به دو سمت بازترش کرده چهار تا از انگشتامو گذاشتم روی کسش و انگشت شستمو گذاشتم روی سوراخ کونش و دستمو در حالی که هر چهار تا انگشتام فعالیت داشته باشه می گردوندم . . زبونمو گذاشته بودم روی کونش و لیسش می زدم .-نههههههه نههههههه .. ولت نمی کنم زیبا تا آخرش باید باهام بیای . باید بیای .. من می خوام .. چقدر تو خوبی .. . یه دستمو هم گذاشته بودم رو سینه سفید و گرد و خوشگل زهیدای نازم و با نوک تخم پرتقالی اون بازی می کردم .. . یواش یواش خودمو بالاتر کشیده و بدون این که  تغییری در حالت کف دست راستم به وجود بیارم لبامو گذاشتم رو لباش .. زهی محکم خودشو به کف دستم فشار می داد . انگشتامو از حالت افق خارج کرده کسشو می خاروندم .-نکن نکن .. ..بکن بکن .. یه خورده انگشتاتو بذارش تو .. . لبای داغش بهم لذت می داد . حس کردم کسم خیس کرده . ولی باید یه جورایی با هوس خودم کنار میومدم . اول باید اونو سر حالش می کردم و بعد می رفتم سراغ خودم . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی  

زنی عاشق آنال سکس 1

وقتی که درسام تموم شد و از شر پیش دانشگاهی هم خلاص شدم نتونستم در کنکور قبول شم . راستش نمره و رتبه ام به اون رشته ای که دوست داشتم نمی خورد . من اسمم آتنا بوده و  تا 18 سالگی جز چند تا صحبت تلفنی با پسرا و چت و ایمیل بازی رابطه خاصی با اونا نداشتم .چند بار داشت یه موقعیتهایی جور می شد که یه کارایی بکنم ولی نمی دونم چرا پسرا سلیقه شون نمی گرفت .  سفید رو با پوستی لطیف و نرم و کمی تپل بودم و هستم . اون موقع حدود 75 کیلو وزنم بود و 1:70 هم قدم بود . کون گنده  و خوش فرم من همه نگاهها رو به خودش خیره می کرد ولی  خیلی از پسرا و حتی دخترا بهم می گفتند یا کونت باید لاغر تر شه یا دست و پات باید چاق تر شه که با هم هماهنگی داشته باشن . ولی من که از تماشای کون خودم لذت می بردم . می رفتم جلو آینه و به دیدن هیکل خودم کیف می کردم . با این حال عاشق این بودم که یه هیکل مانکنی با پاهایی کشیده داشته باشم . داداش آرش من یه هشت سالی رو ازم کوچیک تر بود و نمی تونست موی دماغم بشه . اصلا از این که یه دختر یه داداش بزرگتر از خودش داشته باشه و به نوعی آقا بالا سرش بشه خوشم نمیومد . خلاصه دیگه از چی بگم از این که مامان آرزوی منم که یه  آرایشگاه زنونه در طبقه پایین خونه دو طبقه مون ردیف کرده  بعد از ظهر ها تا پاسی از شب رو مشغول بود و بابا کامیار خوش تیپ و تپل من که خیلی شبیهش بودم یه مهندس عمران بود که در کارای ساخت و ساز  و بساز و بفروش واسه خودش یلی شده بود . هر وقت ازش پول می خواستم دست میذاشت جیبش و بدون این که نگاه کنه چقدره می داد بهم . ولی فکر  کنم از قبل اونو آماده کرده بود . چون همیشه از یه سمت پول بر می داشت . اون خیلی دوستم داشت . همون جوری که تو قلبش جا داشتم یه جیبشو هم مخصوص من در نظر گرفته بود . این تا این جای قضیه . یه دختر عمه هم داشتم به اسم سحر .. وای که این سحر از اون شیطونای روز گار بود . با هم هم کلاس بودیم . از بچگی تا آخرش . خونه شون یه کوچه اون ور تر بود . درس خوندنمونم  شبیه هم بود و دو تایی مون قبول نشدیم ولی تصمیم داشتیم برای سال بعد بخونیم و انواع و اقسام کلاسها رو می رفتیم . زبان .. شیمی ریاضی .. این که خودمون می رفتیم سر کلاس و این که معلمو می آوردیم منزل . سحر یه خواهر بزرگتر از خودش داشت که اون از دواج کرده رفته بود .. بابا اینا یه ویلا توی لواسون داشتند که آخر هفته های تابستون واسه هوا خوری می رفتن اونجا . سحر با همه شیطنت هاش خیلی سیاست مدار بود از این نظر که همه اونو خیلی متین و موقر می دونستند و این که به پسرا رو نمیده . خلاصه کلام یه پنجشنبه بعد از ظهری شد و خونواده دسته جمعی می خواستند برن لواسان . خونواده عمه اینا و بابام و با چند تا از فامیلای دیگه مون . من و سحر دیگه موندگار شدیم . البته درس رو بهونه کرده بودیم و هرچی هم خونواده گفتند که شما تنهایی و واسه دختر خوب نیست که تنها باشه سحر گفت این حرفا چیه . مگه شهر شهر هرته ؟/؟ کی می خواد خبر دار شه ما تنهاییم . از طرفی الان امنیت فراوون شده .و با این سگهای گردن کلفتی که اینجا هست کسی جرات نمی کنه نگاه چپ بهمون بندازه . -سحر  با این علاقه ای که تو و آتنا نشون میدین تعجب می کنم که چطور امساله رو توی کنکور قبول نشدین . -خب دایی جون جلوی ضرررو از هر جا که بگیری استفاده هست . آخه سحر نقشه داشت که از دوستش مونا هم دعوت کنه که شبو بیاد پیش ما دور هم باشیم و سه تایی بشینیم فیلم سکسی ببینیم و حال کنیم . هر چند من از لپ تاب خودم خیلی از این چیزا می دیدم ولی می گفت مستقیم میره رو ماهواره .یعنی دخترعمه می گفت که ما شب از ماهواره سکسی می بینیم . . بعد چند تا دی وی دی سکس حیوان با زن رو هم داره که خیلی حال میده .. من که هر وقت از این فیلمها می دیدم چندشم که نمی شد یا بدم که نمیومد فقط حسرت اینو می خوردم که ای کاش یه کیر کلفتی هم کنارم بود و باهاش حال می کردم ای کاش حالا دختر نبودم و راحت تر می تونستم به مردا و پسرا حال بدم . خیلی از دخترا و همکلاسی هام از سکس خودشون با پسرا واسم می گفتند ولی من چیزی واسه گفتن نداشتم . با این که کون من چشم خیلی ها رو خیره کرده بود ولی نمی دونم چرا کسی بهم توجهی نداشت . شاید زیادی تپل بودم . شایدم قلق این کارو نداشتم . نمی دونستم چه جوری یه پسر رو به طرف خودم بکشونم . دوست داشتم ولی حس می کردم باید متین باشم . سیاست داشته باشم . راحت تسلیم نشم . این کارم خوب بود . عقب نشینی کردنم عالی بود ولی پیشروی کردنم مزخرف بود . واسه همین همه رو از خودم فراری می دادم . یه عقده ای شده بود برام . خونه عمه ام اینا یک کاخ بود . خونه ما هم خودش خوب بود ولی بابا بیشتر سرمایه گذاری و توجهشو به  به این داشته بود که ویلا و باغشو در لواسون زیاد و با کیفیت کنه .. شوهرعمه ام  یه کار خونه مواد غذایی داشت . خلاصه من و مونا و سحر که هر سه تا مون هم کلاس بودیم و خودمونو واسه کنکور سال بعد اماده می کردیم توی خونه سحر اینا مستقر شده و دیگه حسابی خودمونو غرق در فیلم سکسی کرده بودیم . مدام فیلم عوض می کردیم -سحر بذار یه فیلمو خوب ببینیم چرا این قدر دست عوض می کنی . . سه تایی مون خیلی فانتزی شده بودیم . البته فانتزی بودن که به من نمیومد . آخه من نمی دونم زیر هشتاد کیلو بودم چرا باید مثل صد کیلویی ها نشون داده می شدم . سحر و مونا خیلی به خودشون رسیده بودن ولی من فقط یه روژساده به رنگ صورتی رو به لبام مالیده بودم -دخترا شما می خواین برین عروسی یا خودتونو می خواین بدین به دم این کیرایی که اینجا توی فیلم دارین می بینین .. سحر : از دختر عمه ات چرا می پرسی . از مونا بپرس که امشب سه تا پسررو دعوت کرده اینجا .. -چییییییییی ؟؟؟!!!مونااااااااا تو چیکار کردی . خدا مرگم بده .. ووووووییییییی من حالا چیکار کنم . ما با اونا چیکار کنیم . -هیچی جای شام می گیریم اونا رو می خوریم . چیکار داریم بکنیم . -پسرای خوبی هستن . سه تایی شون دانشجوی سال دومن .-اونا اگه بیان دیگه نمیشه فیلم سکسی دید ؟/؟ مونا و سحر داشتند از خنده روده بر می شدند .. سحر : نه دختر دایی گلم . فیلم سکسی نمیشه دید خود سکسو میشه دید .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

خواهرخوب , مادر بد

فکرشو نمی کردم که یه روزی من و خواهرم که این قدر با هم کل کل می کردیم و طرف رو رقیبی برای خودمون می دونستیم که خونواده بهش توجه بیشتری داره تا این حد به هم نزدیک بشیم . من دانشجوی سال دوم رشته مهندسی نرم افزاربودم و خواهرم داشت خودشو واسه کنکور آماده می کرد که اون اتفاق افتاد و شیرازه زندگی و کانون گرم خانوادگی ما از هم پاشید . هر چند من وشادی اکثرا با هم دعوا داشتیم ولی بازم زندگی ما پاک بود . بابا شاهین تا رفت دستش به دهنش برسه و دری به تخته بخوره وضعش توپ شه  یه زن دیگه ای واسه خودش دست و پا کرد . جالب اینجا بود که مامان شهین خیلی خوشگل تر از اون زن صیغه ای بود و بابا هم ریخت و قیافه درست و حسابی نداشت . کار مامان شده بود حرص خوردن و مدام از این می گفت که پدرم واسه تور کردن اون چه کار ها که نکرده و چند بار اومده خواستگاری و از این بند و بساطها . در هر حال بابا هفته ای دو یا سه شبو خونه نبود .. مامان اول خونه رو به اسم خودش کرد که  اون زن نتونه حق ما رو بخوره . بابا هم که ترسیده بود به مامان نه نمی گفت فقط بد جوری هوس کس تازه وتنوع رو کرده بود . مامان شهین صبر و تحملش کم بود . فقط خون گریه نکرده بود . ولی یه مدت که گذشت دیدم که اونم دیگه زده به رگ بی خیالی و داره با کلی از دوستای قدیمی خودش که سالها بود ازشون خبری نداشته می گرده . هر وقت که بابا شبا رو نمیومد خونه اونم می رفت گردش و مهمونی . من و شادی دیگه شبا رو توی یک اتاق می خوابیدیم . . اون شبایی رو که بابا نبود از مامان می خواستیم که بیاد پیش ما . قبول نمی کرد . یه نیمه شب شادی منو از خواب بیدار کرد و گفت شهاب می خوام یه چیزی بهت بگم نمی دونم از کجا شروع کنم و چه جوری بگم . . در خونه مون نیمه شبها  یه صدایی می کنه . یعنی باز میشه . چون لولای اون خشکه  با یه سابیدگی خاصی صداش می پیچه .. دو سه ساعت بعدش هم این در بسته میشه . من فکر کنم شبا یکی میاد تو خونه مون . حالا معتاد باشه یا چیز دیگه ای من می ترسم . همون عامل باعث شد که من و شادی با خواست بیشتری شبا رو در یه اتاق بخوابیم . یه شب تصمیم گرفتم که برم ببینم جریان چیه . خواهرم گفت که منم باهات میام . . -شادی تو نیا خطرناکه . ولی خواهر خوشگلم که کاملا شبیه مامان قشنگ و مظلومم شده بود قبول نکرد و همرام اومد . .. خیلی آروم می رفتیم تا مامانو که به زور و با قرص آرام بخش می خوابید بیدارش نکنیم . اون شب یکی از تلخ ترین شبهای زندگی ما بود هر چند سر آغاز گناهی شیرین بود . صدای ناله آروم مامان رو که در حال سکس با دوست پسرش بود به خوبی می شنیدیم . تازه دوست پسرش ازش می خواست که آروم باشه وگرنه گندش در میاد . شادی خیلی آروم رفت اتاقمون و خودشو انداخت رو تخت و شروع کرد به گریه کردن . کارد آشپز خونه رو گرفته می خواستم برم کیر اون پسره رو از ته قطع کنم . خونم به جوش اومده بود . شادی ترسیده بود خودشو انداخت توی بغلم و با زار و التماس ازم می خواست که کوتاه بیام و اگه به گوش همه برسه آبروی خانوادگی ما میره نمی تونیم توی محل سر بلند کنیم . بی بند و باری پدر و گناه مادر سبب شده بود که من و شادی هم به خیلی از مسائل دیگه بی توجه شیم . پدر و مادر واسه این که به دنبال تفریح و تنوع خودشون باشن من و اونو به حال خودمون رها کردند . فقط آشپزی و نوع غذا بود که ما رو به هم پیوند می داد . در مورد خیانت مامان چیزی به بابا نگفتیم . مامان هم سرشو مثل کبک زیر برف کرده فکر می کرد ما هیچی حالیمون نیست . رفتار شادی یه خورده تغییر کرده بود . پیش من خیلی فانتزی تر و بی خیال تر از قبل ظاهر می شد . منم با یه لذت خاصی بهش نگاه می کردم . دیگه وقتی  که رو کامپیوترمون سرگرم خوندن داستان و دیدن صحنه های سکس یا نیمه سکسی بودیم وقتی طرفومی دیدیم نزدیکمون میشه طوری بی پروا شده بودیم که از بر نامه خارج نمی شدیم . . یه شب از خواب بیدار شدم .  خواهرمو ندیدم  تعجب کردم کجا می تونه باشه . بابا خونه نبود . از اون شبایی بود که دوست پسر مامان واسه گاییدن مامان جان شرفیاب می شدند و ظاهرا این شادی خانوم بازم رفته پشت در فالگوش وایسه و حرص بخوره .اون با چه جراتی خودشو رسونده بود اونجا . زیر نورفلورسنت  هال بدنش به خوبی مشخص بود . یه تی شرت بلند تنش بود و یه شورت خیلی نازک وقتی تی شرتشو بالا زد متوجه شذم که سوتین هم نبسته و شورتش نازکه . سرشو به  دیوار نزدیک در تکیه داده بود و  به ناله های هوس مادرم و معشوقش گوش می داد . یه دستش رو سینه اش بود و یه دستش هم رو کسش . منم دستمو گذاشته بودم رو کیرم . دلم می خواست با خواهرم حال می کردم . نمی دونستم چرا تا این حد بی غیرت شده بودم . رفته بودم زیر بار ستم . پدر با یه زن دیگه بود . هر چند به خودش مجوز شرعی داده بود . مادر رفته بود دوست پسر گرفته  در فاصله چند متری ما اون سوی دیوار داشت به دوست پسرش کس می داد . خواهرم در حال استشها و ور رفتن با خودش بود و به جای اعتراض به مادرم کیرم به دیدن خواهرم شق شده بود .. بر گشتم به اتاقم . دوست داشتم شادی  بر گرده و باهاش حال کنم . بهترین موقعیت بود . منم لباس زیرمو در آورده با یه شورتی که کیرش در حال پاره کردن اون شورت و بیرون پریدن بود طاقباز رو تختم دراز کشیده منتظر خواهرم شدم . بالاخره اومد . . برقو روشن کردم . یه لحظه ترسید . نگاهش به کیرم ورم کرده داخل شلوارم افتاد . سرشو انداخت پایین . چشاش رو که واسه یه ثانیه دیدم  جز بر ق هوس چیزی رو درش نخوندم -کجا بودی شادی ؟/؟-دستشویی .-من الان نیمساعته بیدارم . چرا خودت رو عذاب میدی . خودشو انداخت رو تخت . می خواست خودشو ناراحت نشون بده . ولی من که می دونستم اون حشریه و اگه کسشو دست بزنم میشه یه لیوان آب آنانانس ازش گرفت رفتم سراغش .. -شهاب من نمی تونم بی تفاوت باشم .. تو دلم گفتم آره جون خودت کس و کونت می خاره میری پشت در صدای گاییدن مادرت رو بشنوی .. خب بیا این جا رو کیر داداشت . منم رفتم تو خط احساسات و کس شر گویی و مخ زنی --آره خواهرم . احساس ما جوانا و نیاز های ما رو درک نمی کنن . الان وقت از دواج و تامین نیاز های ماست . ما هنوز هیچ همسری نداشته اونا رفتن دنبال زوج دومشون . چقدر بده چقدر در فرهنگ و تر بیت اثر میذاره . رومو بر گردوندم به طرفی و خودمو خیلی متاثر نشون دادم -داداش داری گریه می کنی ؟/؟ فدات شم . قربونت . شادی بمیره اشکتو نبینه . من و تو باید همو داشته باشیم در این لحظه های غم انگیز و درد ناک . سریع بدون این که اون ببینه انگشتامو آب دهنی کرده زیر دو تا چشمم مالیدم که اگه یه وقتی خواست اشکامو پاک کنه حداقل زیر چشام یه تری داشته باشه ولی تاثیری نداشت . شادی بغلم زد . منم بغلش کردم . کاش تی شرتشو در می آورد . اگه این کارو می کرد من و اون فقط شورت به شورت و یک بر یک می شدیم . -شادی خیلی ناراحتم . کمرخواهرمو با همون لباسش می مالیدم و از ناراحتی ام می گفتم -حق داری داداش حق داری . فکرشو نمی کردم . دستمو ار وسط کمرش به قسمت جلوی بدنش رسونده و سینه هاشو در چنگ خودم گرفتم . حداقل واسه چند ثانیه انتظار داشتم اعتراض کنه .در همون نور کمی که از حاشیه ها می رسید چشای بسته از هوسشو دیدم . معطل نکرده تی شرتشو سریع از سرش در اوردم .. اون خیلی تشنه تر از من نشون می داد . قبل از این که بخوام حرکت دیگه ای بکنم خودشو طاقباز روی تخت ولو کرد . دستاشو به دو طرف باز کرد . بدنش بوی صابون خوش عطر ی رو می داد عطری ملایم که هوس منو زیاد می کرد . سکوت بهترین زبان سکس ما در آن لحظات بود . سینه های شادی به اندازه سینه های یک دختر نوجوون بودند . دهنمو گذاشتم رو یه طرف سینه اش چقدر حال می داد .اون نوک تیزشو خوردن حسابی مستم کرده یود . یه سینه دیگه هم به همون اندازه روش قرار می گرفت می تونستم میکش بزنم و تو دهنم جاش بدم . لبامو گذاشتم رو لبای داغ شادی . حالا تنها جای حساسی رو که می تونستم راحت تر با هاش ور برم کسش بود . این که دستمو دراز کنم طرف کسش . شورتش خیلی کوچیک و نازک و فانتزی بود . مثل هیکل خودش ولی کون خوش تراش و تقریبا بر جسته ای داشت . هر چند گنده نبود . دستمو گذاشتم روی شورت و قسمت کسش و کس وشورت خیس رو دو تایی با هم چنگشون می گرفتم .. از هوس زیاد لبامو گاز می گرفت . ولش نمی کردم . -نههههههه شهاب شهاب ..-جاااااااااان شادی بگو چی می خوای -تورو تو رو داداش خیلی وقته که می خوام . روم نمیشه .. -از داداش نخوای پس از کی بخوای .. خیلی باید مراقب می بودم که شیطون گولم نزنه . همون کونشو می کردم برام بس بود . شورتشو کمی پایین کشیدم . طاقت نداشتم تا آخر از پاش در بیارم عجول شده بودم . دهنمو گذاشتم رو کسش تا اونو میکش بزنم .. -اوووووفففففف زبونت چقدر داغه -مثل کس تو شادی که شادی رو به سراغم میاره -منو بسوزون بسوزون .. درش بیار شورتمو .. شورتشم در آوردم . قبل از این که به کس خوری خودم ادامه بدم دیدم  دستشو گذاشته رو شورتم . -داداش میشه ببینمش . -مال خودته . قابل تو رو نداره . جزوی از بدنته . می خواستم بگم که هم توی دهنت فرو می کنم همو توی کونت که گفتم فعلا گفتن این حرفا ضرورتی نداره مخصوصا دومی اون که ممکنه بترسوندش . شورتمو خودش در آورد . لامپو روشن کردم تا چشمش به کیرم افتاد یه آه بلندی کشید و در حال از حال رفتن بود که فوری بغلش کردم . نمی دونم چی دیده بود . شاید اگه اژدهایی می دید این قدر وحشت نمی کرد . -شادی چته چت شده -نمی دونم داداش . این اولین باریه که دارم سکس می کنم . حالم یه جوریه . بدنم داره از هم می پاشه . تنم مور مور میشه . یه جوری خوشم میاد که انگاری می خوام جیغ بکشم . می خوام همه منو ببینن که دارم باهات حال می کنم .. نمی دونم شهاب می تونی حس منو درک کنی ؟/؟ -اصلا کی گفته می خوام باهات سکس کنم ؟/؟ -مگه تو دوستم نداری ؟/؟ مگه همچین قصدی نداری ؟/؟ تو هم مث من تب داری . تب هوس . -راست میگی شادی داشتم اذیتت می کردم . -حالا واسه این کارت سر کیرت رو گاز بگیرم تا دیگه هستی از این شوخی ها با خواهر یه دونه ات نکنی . نمی دونی که چقدر دوستت دارم .هوس تو رو دارم . نمی دونی چقدر دوست داشتم خودمو لخت توی بغل لخت تو ببینم . دیگه امونم نداد . کیرمو گذاشت توی دهنش . -شادی شادی ! همین اول آبم داره میاد .. -منم دارم این کارو می منم که بیاد یعنی تو این قدر با خواهرت داری حال می کنی ؟/؟ خوشم میاد تو رو می بینم که این جوری در برابر من سستی . کیرمو ازدهنش در آورده اونو  دوباره رو تخت خوابوندمش و رفتم سراغ کسش تا بتونم از این طریق اونو ار گاسمش کرده و و بعد برم سراغ کونش . به هر جای بدنش که دست می زدی شل می شد . تجربه اولین سکس یعنی همین . هر چند یه دختر در این سن و در نخستین سالهای دوران بلوغش مثل هر پسر  دیگه ای در اوج اشتیاق و هوس قرار داره . کوست چقدر کوچولوهه شادی جون . -دوست داری ؟/؟ مال تو شهاب جون . اگه دوست داری می تونی بازش کنی . این باز کردن گفتن اون دو تا معنی می تونست داشته باشه . یکی این که  اونو از وسط به دو طرف بازش کنم و یکی این که دختری خواهرمو بگیرم که این اصلا فکر درستی نبود اونم در این شرایط که از هر طرف مصیبت داشتیم اون وقت فقط همینو کم داشتیم که خواهرم ازدواج نکرده زن شه اونم توسط داداشش. برای شادی اولین سکس بود ولی برای من این طور نبود .. خورردن کس خیس و کوچولوی شادی چه شادی  آور بود . سیرم نمی کرد . -شهاب  شهاب .. اووووووففففف ولم نکن . آرومم کن . آرومم کن . بهش نیاز دارم ولم نکن . دارم می سوزم . سینه هام دستام .. کسسسسسم کسسسسسسم داره می سوزززززه آتیششششش گرفتم .. پاهشو به کیرم می زد .. من اینو می خوام .. .. بد جنس ولم کن الان جیغ می کشم الان جیغ می کشم یهو مامان میاد بالا .. می خواستم بگم اگه توپ در کنن مامان از زیر کیر دوست پسرش بلند نمیشه . دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم تا وقتی که کس کوچولوشو میک می زنم خونه رو نلرزونه .. هر چی به خودش زور می آورد که خلاص شه و خودشو از چنگ من نجات بده ولی با یه کس لیسی جانانه اونو تسلیمش کرده بودم . .. وقتی برای چند لحظه ای حس کردم که دیگه شل شده و تکون نمی خوره گفتم شادی زنده ای ..؟/؟ -از هر زنده ای زنده ترم . دوباره جون گرفتم . دوباره متولد شدم . این چیه دیگه . چیکارم کردی .. . کف دستمو گذاشتم رو کس خیس شادی . اونو یه دور بر گردونده بودم تا پشت به من قرار بگیره . اولش  نفهمید که می خوام چیکار کنم ولی وقتی که خیسی کس رو به طرف بالا و قسمت کون و سوراخ اون کشوندم تازه متوجه شد که می خوام کیرمو بکنم توی کونش .. -اوووووفففففف داداششششش کونم جر می خوره درد داره من می ترسم ..می ترسم -عزیز دلم هیچ زنی نیست که بتونه از زیر بار کون دادن در بره و شونه خالی کنه . کیر شتریه که در خونه هر کونی می خوابه . به هر حال  دیر یا زود وارد اون خونه میشه . چه بهتر که الان از این میهمون خودت پذیرایی کنی .. -داداش یواش تر ..یواش فرو کن .. -چه کون تازه و نازی داری شادی -نفهمیدم چشمم روشن مگه چند تا کون دیدی .. -چقدر تو حسود و حساسی شادی . دلیل نمیشه که از خوشگلی و تازگی کونت گفتم با کونای دیگه حال کرده باشم -داداش حرفشم نباید بزنی . من تا حالا با هیچ پسری دوست نبودم و به هیشکی رو ندادم -مگه من دوست دختر داشتم ؟/؟ -آره جون خودت من خودم با دو تا از دوست دخترات دوستم . هر کدومشون هم فکر می کنن خودشون تنهان و ازم توقع دارن عروسم شن . بشن زن  داداشم . .. -اون مال قبله شادی . -نمی دونم باید با هاشون بهم بزنی . نباید بهم خیانت کنی .. بدون توجه به حرفاش کیرمو به کونش فشار می دادم . سینه هاشم گرفته بودم تو دستم که از دستم در نره .. لعنتی طوری لذت می بردم که حس می کردم آبم می خواد خالی شه .. -شهاب رو سینه هام خالی کن . وسطشون .. سینه های شادی به اندازه ای بود که اگه کیرمو می ذاشتم وسطشون باید دو طرفشو با فشار به طرف کیرم هدایت می کردم . می دونم باعث درد شدید سینه هاش می شد ولی این کارو کردم . چقدر خوشم میومد . اصلا متوجه نشدم کی آب غلیظ کیرم بین سینه های شادی جون نشست . کیر درازم   خود به خود به طرف دهن شادی رفته بود . چند قطره ای رو کیرم نشسته بود . فکرشو نمی کردم شادی کیر خیس منو بذاره تو دهنش .ولی اون تسلیم من شده بود .من شده بودم تکیه گاه اون . چه خوب و با حال هر چی رو که توی لوله کیرم مونده بود کشید و میک زد و خورد . یه لذتی بهم داد به شیرینی خالی کردن آب کیرم و شایدم بیشتر . کیرم با این که کمی شل شده بود ولی به چند فشاری که به سوراخ کون خواهرم آوردم اونو دیگه شقش کردم ویه دستمو گذاشتم جلو دهن خواهرم و یه دست دیگه هم دور کمرش و کیره رو یواش یواش فرستادمش که بره داخل . چه فشاری به خودش می آورد این شادی . هرچی دست و پا می زد من ولش نمی کردم . فکر نکنم بیشتر از چهار سانت تونسته باشم کیرمو بفرستم توی کونش . این جوری اون جور که باید حال نمی داد . تازه نمی شد بکشی عقب و بیاریش جلو .. دستمو از جلو دهنش بر داشتم -ووووووییییی شهاب منو کشتی . پاره پاره شدم . -خنجر که نخوردی خواهر . به اندازه  دو تا بند انگشت رفت توی کونت . به دو طرف کونش چنگ انداخته با نگاه کردن بهش حال می کردم . به خواهر خوشگل و لاغر و خوش اندام و خوش کون من . فقط به کونش و کیر خودم نگاه می کردم که چطور دور سوراخ کون یه حلقه درست کرده .. اون قدر کیرمو حرکت داده که  با این حرکت حلقه و پوست کونشو به طرف خودم و بعدش داخل کون حرکت می دادم تا این که بازم داغ کردم و در حالی که دستامو دور کمر شادی حلقه کرده خودمو بهش جفت کرده بودم آبمو ریختم توی کونش . دو تایی مون احساس آرامش می کردیم . -شادی حالت خوبه -داداش هیچوقت به این خوبی نبودم . حالا دیگه راحت تر میشه با مشکلات اخیر کنار اومد . -کاش زود تر این کارو می کردیم شادی -من از خیلی وقت پیشا دلم می خواست . دوستم داشته باش شهاب تنهام نذار . من در این دنیا حالا فقط تو رو دارم . بهم خیانت نکن . فقط مال من باش . دیگه دوست دختر نگیر . بگو درس داری اینا رو هم ول کن . اگه روت نمیشه من باهاشون حرف می زنم .. باشه داداشی؟/؟. -هر چی تو بگی . هنوز هیچی نشده ریش و قیچی ما افتاده بود دست آبجی مون . . دو سه روز بعد مامانو دیدم که خیلی عصبی و بغض کرده بوده لب به چیزی نمی زد .. من و شادی حدس زدیم که چون دو سه روزه که دوست پسرش اونو نگاییده این جوری شده . ولی شادی می گفت هر هفته در همین روز دو سه روز مامان استراحت داره -شاید با هم دعوا افتادن . بینشون شکر آب شده .. اون شب شادی رفت خونه مامان بزرگ حالش خوب نبود و رفت پیشش بمونه . من تصمیم گرفتم که در مورد جریانات اخیر به طور سر بسته با مامان صحبت کنم . چون چند نفری از اهالی کوچه یه چیزایی رو در مورد مادرم فهمیده بودند ولی کاری به کار پدرم نداشتند چون اولا بابا صیغه کرده بود در ثانی مرد اگه هزار تا از این خلاف ها بکنه صداش در نمیاد . از صحبت کردن با مامان پشیمون شده بودم ولی نمی دونم چرا صدای باز شدن در نمیومد . دوباره تصمیم گرفتم با مادرم حرف بزنم .. ولی صدای صحبتهای تلفنی اون با یکی دیگه میومد .انگاری با مهین یکی از دوستای مطلقه اش صحبت می کرد .. -مهین جون من اصلا کاریش نداشتم . ..چی متوجه نمیشم . مردا تنوع طلبن و دنبال جنسای جوون ترن ؟/؟ من که خیلی بهش حال می دادم . یکساعت فقط واسش ساک می زدم . کونمو هر شب طوری بیرحمانه می کرد که می خوام برم دستشویی از درد دیوونه میشم . تنمو کبود اندر کبود کرد . طوری که نمی تونم دیگه پیش شوهرم بخوابم تا این کبودیها رفع شه . من عادت کردم .. دلم می خواد یکی غیر شوهرم منو بغلم بزنه ازم لذت ببره و منم باهاش حال کنم . اگه داری بفرست بیاد .. ..داشتم سر سام می گرفتم . این مهین جنده انگاری بنگاه باز کرده بود . -مهین جان الان من لخت لختم و همش فکر می کنم کیر اون داره میره توی کسم و بر می گرده . چیکار کنم با این هوسم .. ..واااااییییی مادرم دیگه دریده شده بود . یه فکر شیطانی که چه عرض کنم در اینجا میشه گفت یه فکر فرشته ای افتاد به سرم . مادرم دریده شده بود . برای حفظ آبروی خانوادگی و این که بیشتر از این رسوایی به بار نیاره و برای نجات کانون گرم خانوادگی باید خودم دست به کار می شدم و اونو می گاییدم . من باید یه کاری می کردم . با دست پشت در اتاق مامانو زدم . با دوستش خدا حافظی کرد ..-شهاب تویی ؟/؟ -آره شهین جون منم مامان تنهایی ؟/؟ -بیا داخل مگه قرار بود کسی باشه ؟/؟ بابات که امشب رفته پیش نا مادریتون . دیگه فکر نمی کنه بعد از بیست و خوردی سال از دواج  نباید زنشو تنها بذاره . با همون حالت که یه شورت و یه زیر پیرهن رکابی یا بدون آستین تنم بود وارد اتاقش شدم . مامان دراز کشیده بود و یه ملافه انداخته بود روش دیگه فرصت نکرده بود لباس بپوشه یا این طور راحت تر بود . بر جستگیهای تنش از زیر ملافه به خوبی مشخص بود . رفتم کنارش روی تخت نشستم . -عزیزم کاری داشتی این وقت شب ؟/؟ فدات شم . می دونم که با این آبرو ریزی که بابات کرده دیگه دل و دماغی واسه هیشکدوممون نذاشته . دیگه حالی واسم نمونده که ببینم تو و خواهرت چیکار می کنین . هواشو داشته باش . -باشه مامان ولی واسه تو یکی که بد نشد مشکل اصلی ما بابا نیست . تو هستی مامان که با دوست پسر گرفتنت آبرومونو همه جا بردی . همه در و همسایه ها دیگه فهمیدن . فکر کردی اینجا خارجه که بشه دولا دولا شتر سواری کرد ؟/؟ -حرف دهنتو بفهم شهاب . اصلا حالیته چی داری میگی و به مامانت داری چه تو هینی می کنی ؟/؟ اگه بابات بفهمه که چه بچه تخس و بی ادبی داره همین چند روز هم خونه نمیاد -اگه اون بفهمه چه زن بدی داره دیگه تو روی تو تف هم نمیندازه مامان .. همون خوابیده روی تخت محکم گذاشت زیر گوشم -چیه مامان چرا می زنی . دوست پسرت ولت کرده دق دلی اونو سر من خالی می کنی ؟/؟ به خاطر یه غریبه ؟/؟ خونم به جوش اومده بود . بیشتر از دست اونایی عصبی بودم که  ذیل داستانهای سکسی می نوشتن آقا چرا این قدر از سکس با مامان می نویسین . حالا من میگم به نظر شما این جور مادرا حتی ارزششو دارن که توسط پسراشون به گاییدن برن ؟/؟ یعنی لیاقت  گاییده شدن توسط پسراشونو دارن ؟/؟ حس کردم که دوای این مادر خیانتکار کیر پسرشه . حداقل داخل همین خونه کیر می خوره و همین جا تامین میشه . حالا بابا رفت صیغه کرد تو چرا این جور آبرومونو بردی . معطل نکردم . خودمو اکی ثانیه لخت کردم . می دونستم زیر اون ملافه نازک چیزی تنش نداره .. -مامان خودم می کنمت . خودم دوای درد هات میشم . زنگ بزن به اون دوست مطلقه ات که کار خانه مرد سازی داره و بهش بگو برات جنس نفرسته . اگه هم بخواد یه جنس خوب این جا هست که بره اون طرف . اونو با ملافه بغل زده دیدم که داره دست و پا می زنه خودمو لخت کرده انداختم روش . حالا کیرم خیلی راحت با هر جای این ملافه می تونست تماس داشته باشه و راحت ترین و مناسب ترین جا کس مامان بود .. -نهههههه عوضی نکن .. -مامان غریبه یا غریبه ها ها که دارن می کنن من چرا نکنم . من که دیگه تو رو مامان خودم نمی دونم . شادی هم همین طور . تو اصلا توی این خونه واسمون شادی نذاشتی . حالا کار به جایی رسیده که زیر گوش من سیلی می زنی ؟/؟ خودمو طوری روش انداختم که دیگه خسته اش کرده بودم . دهنمو انداختم رو قسمت کس . کس مامان و ملافه خیس از هوسو دو تایی با هم جویدمش .. صداش در نمیومد . چشاشو خیلی آروم باز و بسته می کرد . کیرم با این که تیز تیز و کلفت کلفت شده  ولی ضربات نبض کیر من سریع تر و شدید تر شده بود آروم ملافه رو از رو مامان کنار دادم . سکوت کرده بود چیزی نمی گفت . چه کس کلفت و تپلی داشت . دهنمو باز باز کرده اول گذاشتم رو قسمت بالای کوس که از هوس ورم کرده بود . می دونم هوس کیر غریبه روداری ولی باید با همین بسازی کس شهین جون طوری داغ و خیس بود که اصلا با یه تلنگری که به کیرم آوردم راهشو گرفت تا آخر کس رفت ... -مامان بنال بنال خودت رو خالی کن . کسی امشب جز من و تو اینجا نیست . نمی دونی چه شبهایی که پشت این در صدات رو می شنیدم و به خاطر حفظ آبرو وارد اتاق نمی شدم . فکر نکن با خنگ طرفی . فکر کنم خواهرم هم از موضوع با خبره . همه می دونن جز بابا . شاید اونم بدونه و منتظره کی از شرت خلاص میشه . دیگه باید از حرف زدن کم می کردم . سینه های مامانو توی دستم فشارش می گرفتم . لبامو انداختم رو لباش . فکر می کردم دارم یه غریبه رو می بوسم . و راستی راستی هم باید به این مسئله فکر می کردم  -شهاب خیلی نامردی .. خیلی .. -مامان تو خیلی مردی .. خیلی .. فعلا حالتو بکن . -منو ببوس ببوس دوباره .. اوووووفففففف کسسسسسم آتیش گرفت .. من چقدر بی حیا شدم .. پررو شدم .. -مامان زن که یه بار کیر خلافی بخوره همین میشه . ولی به همون کیری که رفته توکست و منو غیرتی کرده قسم اگه ببینم دست یه نا محرم  بخواد یه دفعه دیگه بهت برسه هر دو تونو می کشم .. -اوووووففففف شهاب تو که حالا داری با کیرت منو می کشی .. ولی یه قولی بده .. قول بده که بهم می رسی .. -مامان اونو بهت قول میدم . فقط شبا رو نه.. دارم با شادی  درس کار می کنم و اونم تو اتاق منه . نمی تونم . هر وقت شادی خونه نیست من در خدمتم . پس حالا رو در خدمت باش تا ببینم چیکار می کنی -نوکرتم مامان -کنیزتم پسرم .. آخ که چقدر داش مشتی و لات منشانه شده بود این سکس ما . مامان  حدود دو برابر خواهرم  وزن داشت . سینه هاشو باید بغل می زدم و خوب خوب می خوردم و می لیسیدمش . حال می داد لای این سینه ها آب ریختن . ولی کس مامانو آتیش کرده بودم . کیرم که تا ته می رفت و بر می گشت تمام تن و بدنم یه لرزش و لذت شدیدی رو در خودش حس می کرد . مامان که مرتب ناله می کرد و کیر می خواست . فکر کنم از اون جایی که دوست پسرش قالش گذاشته بود اون خیلی راحت تر تسلیم من شده بود . -مامان مزه این کیرو که بگیری تا آخر عمرت خودتو بهش می چسبونی . مامان یه خورده هم با بابا حال کن که مشکوک نشه -هر چی سرور من شهاب جون من بگه . ولی باید فیلم بازی کنم که دارم باهاش حال می کنم . جووووووووون بزن تند تر .. اووووووفففففف نهههههههه آبم دارم میاد داره میاد .. هوووووففففففف سوختم حالا بریز بریز خالی کن تو کسسسسسم نترس نترس عزیز دلم . فدات شم . مادر به قربون تو و اون کیر خوش قد و قواره ات بره . طوری بغلم زده بوئ که تکون نمی تونستم بخورم . حالا من چشامو بسته بودم و در یه حالت خلسه و خماری شدید آب کیرمو توی کس مامان خالی کردم و چند دقیقه ای رو به همون صورت خوابیدم . مامان به این پسره زیاد کون می داد و فکر کنم درد کون هم گرفته بود -مامان  باید به من کون بدی .-عزیزم من اهلش نیستم . بابات منو نا کار کرده .. . اونو بر گردوندم . با خودم گفتم حالا به غریبه ها کون میدی به من نمی دی ؟/؟ کون بر جسته و گنده و مامان که منو به یاد تپه ای بزگ مینداخت گاییدن داشت . -شهاب یواش بکن . -اوووووفففففف مااااامااااااان .. من اگه اینو بکنم . هر شب خوابشو می بینم . -روزی یه بار تو بیداری هم می بینیش -فدای تو مامان شهین خوشگلم .کونشو غرق ماچ و بوسه کردم . با این که سوراخ کونش تنگ نبود ولی طفلک بد جوری درد کشید . کیرمو ثابت اون داخل نگه داشته و کاری نمی کردم .کون خواهر مادرم هر دو رو باید با احتیاط می کردم .  مامان قول داده بود که هر وقت از کون  بهتر شد بهم برسه  یعنی استاندارد تر کون بده . اون شب یکی از بهترین شبهای زندگی من بود . من و مامان تا صبح توی بغل هم لخت خوابیدیم و بار ها و بار ها گاییدمش . درو هم از داخل قفل کردیم .چقدر هم بابا و نامادری خودمو دعا کردم که باعث و بانی خیر شدند . مگه ثواب به چی میگن ؟/؟! هر چند اون روز  یه روز تعطیل وسط هفته بود و شادی پیش مادر بزرگ و بابا پیش زن صیغه ایش بود و منم دانشگاه نداشتم ولی دراتاق در بسته به اندازه کافی مامانو گاییدم . در هالو بستم و بردمش حموم . دو تایی مون تن و بدن همو لیف زده انگاری که تازه اولین باره که داریم  با هم سکس می کنیم . حالا من ازدواج نکرده دو تا زن داشتم یا دارم  ولی این دو تا زن نباید مطلع می شدند که من دو زنه هستم . یکی که خواهر خوب من بود و یکی دیگه هم که می رفت تا مامان خوب من بشه .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 
 

ابزار وبمستر