ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد102

هر کاری این شهناز کرد که بیاد و پیش من و شهلا وایسه و نظارت بر پارگی پرده دخترش داشته باشه قبول نکردم . -شهناز خانوم .. اگه جسارت نمیشه یه سوال ازتون بکنم -بفرمایید شما صد تا سوال بکن . -اون وقتی که شما می خواستید از مرحله دختر بودن به مرحله زنانگی برسین مامانتون پیش شما بود ؟/؟ -خب آقا کوروش اون وقتها ما خود ساخته بودیم . قوی بودیم . این دختر ما به خاطر عشق به  برتری در کنکور و شایدم عشق به شما تلاش کرد و 20 کیلو لاغر شد ..درهر حال پدرم در اومد تا مادر شهلا رو یه جورایی دکش کردم . شهلا که فکر کنم زیر پنجاه کیلو وزن داشت یه جورایی هاج و واج نگام می کرد . خیلی خجالت می کشید . دختری که سرش تو لاک درس و کتاب باشه و اصلا دوست پسر هم نداشته باشه یک دفعه بخت و اقبال بهش رو کرده و به یه جایی رسیده که آرزوی خیلی از زنای دنیاست . سرشو انداخته بود پایین و گاه به زور بهم نگاه می کرد . صورتمو بهش نزدیک کردم -شهلا جون تو با این همه هوش و تلاشت باید سعی کنی که اجتماعی باشی . زیادی محجوب و خجالتی بودن هم فایده ای نداره . رفتم طرفش .. صورتش داشت آتیش می گرفت . لبمو گذاشتم رو لباش که اونم مامانش زحمت کشیده بود به زور یه مختصر روژی بهش زده بود . یه خورده سختش بود و مقاومت می کرد ولی من بوسیدنشو ول نمی کردم و امونش نمی دادم . حالا نبوس کی ببوس . از زیر بلوزش دنبال سینه هاش می گشتم .. سینه هاش هم یه پنج شش سالی از سنش عقب بوده و باید چاقالوتر می بود . دستمو گذاشتم رو سینه هاش خودشو عقب می کشید . -شهلا .. شهلا نترس تو هم مثل بقیه زنا و دخترایی .. خجالت کشیدن نداره . این بخت و اقبال در خونه هر کسی رو نمی زنه . تو الان داری مزد زحمات و تلاشهای خودتو می گیری . صورت و بدن دختره داغ شده بود . از تب چهل درجه هم بالا زده بود . برای اولین بار و در اولین بر خورد با یک مرد و اونم به این صورت .. هر کس دیگه ای هم جای اون بود تا این حد هیجان زده می شد و داغ می کرد .  خودشو بالاتر کشید و با جفت دستای لاغرش به میله های تخت فشار می آورد . یه شلوار نازک پارچه ای ولی کیپ به رنگ مشکی پاش بود . صورت قشنگی داشت . گرد و با لب و دهن و بینی قلمی .. شاید اگه این خوشگلی و جذابیت اونم نبود نمی تونست منو به هوس بیاره . با دست زدن به سینه هاش خیلی شلش کرده بودم . لبمو گذاشتم رو اون سینه های کوچولو و نازش . سینه اشو درسته گذاشتن تو دهن یه حالی بهم می داد که هوس خوردن  سینه های این جور دخترا رو تو سرم انداخته بود . نوک کوچولوی این سینه ها وقتی تیز می شد همراه با خود سینه و قسمتهای گوشتی اون مثل یک میوه نوبری بهم لذت می داد . شهلای نابغه و نخبه با تمام تنش به تخت فشار می آورد . اونو از کمر به بالا لخت کرده بودم . خودمم دیگه لخت لخت شده بودم . وقتی نگاش به کیرم افتاد چشاش داشت از حدقه در میومد . بد جوری ترسیده بود و هول کرده بود . -نترس دختر .. نترس این چیزی نیست . وقتی این کیر فرو بره تو کوست راهشو خوب پیدا می کنه . خوب خوب .. میره جلو . کوست با یه هورمونهایی که پخش و ترشح می کنه اون دور و بر خودشوآماده می کنه تا جسم تیز و کلفت و دراز بره داخلش .. اگه لذتشو بگیری بازم سعی می کنی در کنکور شرکت کنی و رتبه اولو به دست بیاری . کیرمو به همون قسمت شلوارش می مالیدم تا هوسشو زیاد تر کرده و با حرفام ذهنشو آماده تر کنم . یه دور اونو بر گردوندم . پشتش رو به من قرار داشت . دستمو گذاشتم رو کمر و شونه هاش و کیرمو گذاشتم تو قسمت چاک شلوارش و وسط کونش . از طرف شلوارش به کون و کوس فشار می آوردم تا اون ناحیه رو آماده اش کنم و این خانوم درد نکشه . خیلی خوشش اومده بود و کونشو دور کیر من می گردوند . یواش یواش داشت راه می افتاد . طوری با اون قسمت از کون از طرف شلوار بازی می کردم که یک نمایی از گاییدن داشته باشه . در حرکت بعدی دست چپمو از قسمت جلوی بدن اون به کوسش رسوندم .. راستش یه خورده این ور و اون ور کردم تا متوجه حفره کوسش شدم . خیلی کوچولو بود . این چه جوری می تونه کیر به این کلفتی رو تحمل کنه . هرچند یه جورایی با حرف زدنهای خودم آرومش کرده بودم ولی راستش خودم ترس برم داشته بود . چی می شد یه خورده چاق و چله تر می بود -اووووووففففف .. اوووووووههههه .... فقط داشت ناله می کرد .. هنوزم از این که احساسات خودشو با حرف زدن نشون بده خجالت می کشید . فقط جلوی ناله های هوسشو نمی تونست بگیره . شلوارشو تا آخر از پاش در آوردم . دختره بی سلیقه ..عجب شورت چاق و چله ای پاش کرده بود . اونو هم کشیدم پایین و دو طرف کونشو باز کرده ونوک زبونمو رو سوراخ کونش تنظیم کرده و لیسش می زدم . یه دستم رو سینه و یه دست دیگه منم رو کوسش تنظیم شده بود . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

هرکی به هرکی 76

همه درحال تشویق منصوره بودند و می دونم اگه شرایط دیگه ای بود اون به شدت عصبانی می شد یا به همه پرخاش می کرد یا این که می رفت یه گوشه ای کز می کرد ولی حالا دلش به این خوش بود که می تونه من و کیر منو داشته باشه . منم به قولی که بهش داده بودم وفا دار می موندم و حاضرم بودم تا اونجایی که توان دارم بهش حال بدم . منصوره قمبل کرده بود و به اون چینی می گفت که بکنه تو کون یا کوسش . چینیه کیرشل شده و وارفته خودشو می مالید به کون گنده منصوره و اون چاک وسطش . مگه جلو می رفت . منصوره با دستاش دو طرف کونشو به پهلوها باز می کرد و فریاد می زد یکی به این زبون نفهم بگه کیرشو از این طرف بکنه تو کوسم . من کمر آهورو گرفته و اونو به همون صورت که از روبرو کرده بودمش بلند کرده و رفتیم پیش اون دو نفر . مخصوصا می خواستم که این آقا چینگه کیر منو ببینه و متوجه شه که زنش به این نیاز داره . وقتی به نزدیکی اون رسیدم کیرمو کشیدم بیرون تا یه لحظه اونو ببینه و حسرتشو بخوره . دهنش از تعجب وا مونده بود . -هی چینگ چانگ چونگ . این عظمت رو می بینی ؟/؟ این کیر عظیم رفته تو کوس زنت . از این به بعد هر وقت نتونستی ما هستیم . یارو می خندید و با اشاره دست و چشم و بلغورکردن یه مشت مزخرفات چینی می خواست بهمون حالی کنه که از این که دارم زنشو میگام کیف می کنه . با انگشت به کیرش اشاره زده و  با حرکت دست نشونش دادم که باید بفرسته تو کوس . -اوووووووه ساری ...  ساری ... وری وری بیگ .. -مادر قحبه این کوس شرات چیه داری میگی . کون این گنده باشه .. این که تاسف خوردن نداره .. چهار تا تشر رفتم و طوری چشم غره رفتم که جا رفت . رفت کیر شلشو بگیره تو دستش و اونو فرو کنه تو کوس منصوره .. هرچند تلاشش بیهوده بود ولی وقتی دستشو دور کیرش حلقه زده بود اون تنه و آلت دور دستش مخفی شده بود و چیزی مشخص نبود که اگه راه و روزنه ای هم پیدا شد بیاد و بره توی کوس . همه از گوشه و کنارا فریاد می زدند عجب دلقکی .. زنا می گفتند ثریا جون حداقل یه داماد کیر کلفت واسه خودت انتخاب می کردی که یه وقت تنگی به دردت بخوره . ماده سگ هم به این کوس نمیده .. وای که شکمامونو داشتیم و از خنده زیاد اشک از چشامون در اومده بود . اون چینی کوس خل هم که حالیش نبود چی داریم میگیم همراه با خنده های ما می خندید . -آریا عزیزم حواست به منم باشه . ببین زیر کیر تو چه جوری دارم حال می کنم . چه عشقی دارم می کنم . -آههههههه ماااماااااان ماااااااماااااااان ببین کییییرررررر آریا ررررو واسسسسسه کوسسسسسم از همه بهتره .. من اونو می خوام . آرمیلا رسیده بود نزدیک من . کیر عارف داشت پاره پاره اش می کرد . مامان هم اون دور دورا چسبیده بود به یکی و هر مردی رو هم که در نزدیکی خودش می دید دعوت می کرد که بیاد و کمک اونی بشه که در حال گاییدنشه . یعنی دوست داشت در آن واحد با دو تا مرد حال کنه . -داداش بهت خوش میگذره  ؟/؟ -به تو چی آرمیلا . خودتو چرا این قدر بهم نزدیک کردی . -شنیدم این طرف سر و صدا زیاده اومدم ببینم چه خبره گناه داره این چینی رو مثل میمون انداختین وسط و معرکه گرفتین -حقشه . زن ایرانی داشتن همین دردسرا رو هم داره . آهو که از نزدیک شدن آرمیلا به من لجش گرفته بود دستشو گذاشن رو صورتم و روشو به طرف من برگردوند . آرمیلا ناراحت شد و با همون حالت قمبل کرده و کیر تو کوسش خودشو به طرف من کشوند . دلم واسه عارف که کیرش تو کوس خواهرم بود می سوخت . مجبور بود به هر طرف که خواهرم میره بره . آرمیلا اونو به دنبال خودش می کشوند . یه لحظه خواهرم لباشو گذاشت رو لبای من . این حرکتش وضعیت ما و خودشو بهم نزده بود . منم با لذت در حال بوسیدن خواهرم بودم و داشتم به این فکر می کردم که در این مجلس داغ خانوادگی کی میشه با خواهر نازنینم باشم . آهو عصبانی شده بود و به حالت قهر می خواست کوسشو از کیرم جدا کنه ولی من محکم کمرشو چسبیده بودم و نمی ذاشتم اون ازم جدا شه . در حالی که با حرارت آرمیلا رو می بوسیدم آروم زیر گوشش گفتم خواهر حالا دیگه برو من و تو وقت زیاد داریم .. انتظار نداشتم خواهرم حرف منو گوش کنه . چون تا حالا خلاف اینو ثابت کرده بود . بازم خدا پدرشو بیامرزه که این یه چشمه رو قبول کرد و ازم فاصله گرفت . وقتی که من و آهو تنها شدیم بهم گفت این جوری دوستم داری ؟/؟ -عزیزم وقتی خواهرم میاد جلو و می خواد منو ببوسه که نمی تونم پسش بزنم . تو که خودت می دونی مقررات اینجا چیه . نمی تونی با کسی در گیر شی . .به کسی هم که طرفت میاد تا اونجایی که می تونی نه نباید بگی . -ببینم اگه من و تو داریم سکس می کنیم یه مرد دیگه بیاد وسط ناراحت نمیشی ؟/؟ از من چه انتظاری داری ؟/؟ -عزیزم آهو خوشگله من چیکار کنم از دلت در بیارم . تو که زنم نشدی حالا این یه تیکه رو باهامون قهر نکن دیگه . من برم ؟/؟ دوست نداری باهام باشی ؟/؟ در همین حالتایی که داشتیم با هم بحث می کردیم و کیرم از کوسش در اومده بود دیدم یه نره غول اومد طرف ما و تا خواست اونو از زمین بلند کنه ببره طرف خودش فوری آهوی خودمو رو زمین غلتوندم و افتادم روش . -ببین آریا طاقت نداشتی ؟/؟ با خودم گفتم آره طاقت نداشتم ولی همین یکساعته .. از ساعت دیگه باید شاهد ورود و خروج کیر هایی به کوست باشم که دارن باهات حال می کنن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

مادرفداکار37

خیلی نرم و آروم کون مامانشو گرفته بود میون دندوناش و با لذت درحال گاز زدن و مکیدنشون بود . با هوس ناله می کرد . -مامان این که دندون شکن نبود . تازه من دارم جاهای سفت ترشو میک می زنم -بعضی وقتا می بینی دندون آدم سریع نمی شکنه . اگه یه کاری رو زیاد انجام بدی می شکنه . ولی من دلم نمی خواد یه دونه پسرگلم آسیب ببینه . امیر دستشو رو کون مادرش می گردوند . بینی خودشو گذاشته بود رو شورت مادرش . دلش می خواست شورتشو بلیسه و گاز بزنه . فقط بوش می کرد و خیلی آروم نوک زبونشو گذاشته بود رو شورت مادرش . المیرا نوک زبون امیرو روی درز کونش حس می کرد . دلش می خواست نوک این زبون جایی که کوس قرار داره حرکت کنه . پسر می دونست درد مادرش چیه . می دونست که اگه باهاش ور بره با اعتراض خاصی از طرف اون روبرو نمیشه . مگر این که زیادی پیشرفت کنه و تازه اونم مادرش برای حفظ سیاست یه چیزی بگه . ولی هنوز برای وارد آوردن آخرین ضربه فکری نکرده بود . امیر دوباره دو تا دستاشو رو دو تا قاچای کون مادرش گذاشته بود -مامان من می خوام کاری کنم که تو استیلت از همه خانومای اونجا بهتر باشه . دوست داری در مورد طرز ایستادن و تمرکز و تسلط بر خودتم یه چیزایی بهت بگم ؟/؟ -امیر جان مگه من این چند ساله بلد نبودم وایسم و راه برم ؟/؟ -خب حالا همه این کارها در یه کلاس و سبک خاصی انجام میشه . امیر میدونست که همه این چیزایی رو که داره میگه جز یه کوس شر چیزی نیست . آخه مامانش که نمی خواست هنر پیشه یا رقاص بشه . آروم آروم از جاش بلند شد . دستشو گذاشت رو پهلوهای مادرش . طوری که کیرش از قسمت پایین بدن و از پشت شلوارک به کون مادر و اون چاک کونش چسبید . هردوی اونا این حالتو حس می کردند . کیر امیر بی اندازه شق کرده بود . دلش می خواست همون لحظه شورت مادرشو بکشه پایین و کیرشو بذاره اون وسط . اون حسی رو که به مادرش داشت نسبت به هیچیک از این زنایی که تا حالا گاییده بود نداشت . بیشترین تمایلو نسبت به المیرا احساس می کرد . هیجان و التهاب همراه با عشق . حتی حس می کرد که المیرا خیلی بیشتر از الناز اونو به هیجان آورده . شاید به این خاطر که پای مرد دیگری و یک رقیب به عنوان شوهر خاله در میان بود . این که این کون درشت و کوس وسط اونو زیر کیر یک نفر دیگه ببینه به شدت حرصش می گرفت و حسودیش می شد . المیرا از تماس کیر امیر با وسط کونش فوق العاده لذت می برد . دلش نمی خواست حالتش بهم بخوره . این حساسیت و هیجان وقتی به اوج خود رسید که امیر دستاشو دور سینه های مادر حلقه زد و صورتشو از پهلو رو صورت مادرش قرار داد و آروم لباشو بوسید . المیرا خیلی دلش می خواست کونشو رو کیر داخل شورت امیر حرکت بده .وسوسه شده بود . هیجان داشت . دلش می خواست . خیلی بیشتر از اونی که بخواد خودشو در اختیار دامادش قرار بده دوست داشت که زیر کیر پسرش حال کنه . خودشو در اختیار جگر گوشه اش قرار بده . خیسی شورتشو حس می کرد . اون قسمت از شورتش به بدن و شلوارک امیر چسبیده بود . می دونست که پسرش هم داره همینو حس می کنه . -مامان نمی دونی وقتی این جوری بغلت می کنم چه لذتی می برم .تمام خوشی های دنیا میان سراغم . دارم حال می کنم . وقتی که تو کنارمی هیچی نمی خوام . مامان خوب و گلم که  به خاطر ما تا حالا شوهر نکرد و دست هیچ مردی بهش نرسید . -امیر چرا از این حرفا می زنی . شاید اون جوری که تو فکر می کنی من این قدر خوب و فداکار نباشم . شاید منم مثل خیلی از مادرایی که به بچه هاشون اهمیتی نمیدن و به دنبال کیف و تفریح خودشون هستند باشم . تو از کجا می دونی . این چیزا رو نگو که من شرمنده میشم . من اگه تا حالا هر کاری کردم وظیفه ام بوده . چون تو و النازو از جونم بیشتر دوست داشتم برای تر بیت شما تلاش کردم . امیر لبشو از رو صورت چپ مادرش بر داشت و اومد طرف راستش رو  زیر لب و ماچ و بوسه هاش قرار داد . حلقه  جفت دستشو رو سوتینش به حرکت در آورده و این نوازش و مالش نرم رو به قسمت زیر سینه ها هم کشونده بود . المیرا چشاشو بسته بود و لباشو باز نگه داشته بود . طوری غنچه شون کرده بود که امیر متوجه شده بود که مادرش یه بوسه لب به لب و داغ ازش می خواد . خودشو از پشت مادرش به قسمت جلوش رسوند و تا بخواد المیرا حرفی بزنه اونو از روبرو در آغوش کشید و سفت و سخت به خودش چسبوند . طوری که این بار مادر سفتی کیر پسر رو از روبرو روی کوسش احساس می کرد . امیر دو تا دستاشو گذاشته بود رو کمر مامانش و کیرشو رو کوس المیرا حرکت می داد و با بوسه داغ خودش هم خودشو هم اونو به به هیجان آورده دگرگون کرده بود . المیرا نمی دونست چه جوری ادامه بده . با چه ترفندی خودشوکاملا لخت کنه و بفرسته زیر کیر پسرش . و امیر هم داشت به این چیزا فکر می کرد . درهر حال اون می خواست در آخرین لحظه حال خاله الهامشو بگیره و بهش نشون بده که اون نمی تونه واسه زندگیشون تصمیم بگیره وحق هم نداره که این کارو انجام بده .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

به دادم برس شیطان 34

منیره می خواست بگه که این یک کم لطفی در حق کبراست که بخواد با شوهرش باشه . شریف که تردید اونو دید دوباره رفت بالا منبر -ببینم خواهر .. البته در واقع این یک اصطلاح و عادته این جور خواهر گفتن های من . تا دقایقی دیگه شما همسر موقت من میشین . اون وقت این خواهر گفتن نمی تونه کلام مناسبی باشه . در هر حال رعایت عفت کلام از نکاتیه که یک روحانی در هر شرایطی باید اونو رعایت کنه . واما در مورد تردید شما .. من از شما یه چیزی می پرسم . در مواردی که خداوند و بنده خداوند مطلبی رو بیان کنند شما اولویت را به کدوم گفتار میدین . -خب معلومه دیگه حاج آقا , خداست که بالاتر ازاون چیزی وجود نداره اون سعادت ما رو می خواد . فرموده های خدا تضمین کننده سلامتی انسانها و خوشبختی آنهاست . -احسنت بر شما که درک بسیار بالایی دارید . احکام خدا حتی در مورد ازدواج یک مرد با دوخواهر چنین است که یک مرد می تواند با دو خواهر از دواج نماید و ایرادی در این مورد نیست فقط این دو خواهر باید آن چنان فاصله مکانی داشته باشند که از وجود هم و یا حداقل از شرایطی که شوهری واحده دارند مطلع نباشند .  دیگه منیره خانوم از دو تا خواهر بالاتر نسبت به هم چی می خواین ؟/؟ -خب من و کبری هم از دو تا خواهر نسبت به هم بالاتریم . -حالا بهتره یه خورده این تعارفات رو بذاریم کنار . دو تا دوست هر چقدر با هم صمیمی باشند که مثل دو تا خواهر نمیشن .. بگذریم با این حال اگر شما کراهت دارید و نظرتان چیز دیگه ایه من اصرار و تحمیلی نمی کنم . این کار باید با رضای طرفین باشه . چی می فرمایید ؟/؟ منیره حس کرد که با حرفای ملا شریف رام شده . این آخوندا بلد بودن حرفاشونو چه جوری بزنن و گلیم خودشونو چه جوری از آب بیرون بکشن . سرشو انداخت پایین و مثل دخترای جوون ناز کرد . یعنی با سکوت خودش دل ملا شریفو برد . شریف خسته شده بود از این که مدتهاست که داره با زنش حال می کنه و یه چیزی واسه تنوع می خواست ولی قبلا یه زیر آبی هایی می رفت اما حالا خیلی سخت تر شده بود . چون تازگیها خیلی ها می خواستن واسه آخوندا مایه بیان و یه جورایی واسشون پاپوش درست کنند وبا هر کسی نمی شد طرف شد . اما طرف شدن با منیره می تونست یه لذت دیگه ای داشته باشه و کسی هم نمی تونست بفهمه که اونا با همن .حاج آقا -جون حاج آقا  - یکی از دوستام اون دفعه یه سوالی ازم کرده بود که من تقریبا می دونستم جوابش چیه ولی می خواستم نظر شما رو با توجه به قوانین الهی بدونم . دوستم ازم پرسیده بود که اگه یه زنی با یه مردی رابطه جنسی داشته باشه و بعد بخواد با پدر اون مرد ازدواج کنه چه حکمی داره . منم بهش گفتم حرامه و نمیشه .. -درود بر شما منیره خانوم . شما که خودت با احکام و این جور مسائل آشنایی . باید شما رو تحسین کرد . منیره رفت تو فکر . من که به جمال و کمال پسرای همین ملا شریف کوس دادم یعنی اگه بخوام صیغه باباشون بشم حرامه ؟/؟  این که میشه سوپر جندگی در حد نهایت .. بعد یه نهیب دیگه از درون به خودش زد که ای منیره احمق مثل این که کوس خلی کبری هم به تو سرایت کرده تو از کی تا حالا دینی و احکامی کار می کردی که این دومی اون باشه ؟/؟ از قرار معلوم کشیده شدنت به طرف ستاد تبلیغات و این ملا آخوند ها و پاسدارا باعث شده که فکر کنی حتما تو هم واسه خودت یه مومنی هستی . خاک عالم .. -شما چه جوری دوست دارین من صیغه تون کنم -حاج آقا من صیغه بیست و چهار ساعته رو ترجیح می دهم و این که هر بار که تشریف میارین صیغه مربوط به همون وعده رو جاری بفرمایید . منیره خیلی از وابستگی بدش میومد . دوست نداشت اسم کسی رو سرش باشه . از نظر اون صیغه هم یه چیزی تو مایه های جنده بازی بود . خب دو تا که میخوان همدیگه رو بگان این بگه من راضی و اونم بگه من راضی . اصلا چه لزومی داره این همه دنگ و فنگ بدن . ملا شریف می خواست بگه صیغه های به این صورت کراهت داره و اساس و پایه خاصی نمی تونه داشته باشه ولی تن و هیکل ناز و آبدار منیره دل و دینشو برده بود و نمی تونست رو حرف اون حرف بیاره . حتی اگه منیره می گفت منو صیغه نکن و همین جوری باهام حال کن حاضر بود با سر بره تو کوسش . شریف هم مثل سلمان یه چیزایی بلغور کرد و منیره هم رضایت خودشو اعلام کرد . آخوند مثل آدمای حریص عقده ای به منیره گفت خیلی دلم می خواد که کنار استخر باهم باشیم . -امیدوارم یه روزی برسه که خانوما بتونن زنی رو به عنوان همسر دوم بپذیرن  تا من و شما راحت بتونیم هر جایی که می خواهیم با هم باشیم . ملا هوس کرد که یه خورده در فضای آزاد با هم معاشقه کنند . -منیره جان سخنان محبت آمیز قبل از آمیزش امری مستحبه . -شریف جون شما حالا واسه ثوابش میخواین باهام حرف بزنین یا واسه لذتش ؟/؟ -خب معلومه دیگه واسه هردوتاش .. دوتایی باهم رفتند یه گوشه ای از حیاط اون طرف استخر در حاشیه چمن و چند تا درخت . در حال عبور حاجی مثل سگ می ترسید و احتیاط می کرد . بارها شده بود که از سوراخ آلومینیوم این طرفو دید زده بود . می دونست باید کجا بشینن که دید نداشته باشه .  هرچند می دونست که از خونه شون کسی اهل دید زدن نیست ولی یه جورایی پیش خودش حساب می کرد که ممکنه بچه به باباش رفته باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

زن نامرئی 50

نمی دونستم باید چه حیله ای به کار ببرم . یه خورده این طرف و اون طرف دور زدم و رفتم دور و بر توپخونه که حالا شده میدون خمینی . خودمو پنهون کردم تا ببینم که چی به چیه . قیافه های زشت و زننده معتادارو می دیدم که گوشه کنارا در حال چرت زدنند . در میون اینا زنایی هم بودند که هم معتاد بودند و یه تیپ جلفی هم داشتند . خودمو کشیدم گوشه ای و رد و بدل شدن مواد رو خیلی سریع دیدم ولی اسمی از کسی نیاوردند . اونی رو که تحویل دهنده مواد بود تعقیبش کردم تا ببینم کجا میره .. دوان دوان با یه حالتی مضطرب رفت طرف یه پراید . خیلی دلم می خواست سوار ماشینش می شدم . و باهاش می رفتم به آخر خطی که می خواست بره . راستش قهرمان بازی من گل کرده بود . دوست داشتم  که یه جورایی حال همه رو بگیرم ولی این آدم باید یکی از اون خرده فروشهاشون باشه .  آروم در پشتی رو باز کردم و رفتم  نشستم . درو دیگه نبستم . تا رفت استارت بزنه من خیلی آروم درو بستم . یه لحظه سرشو به عقب بر گردوند ولی چیزی ندید . یه ریسک دیگه هم کردم و اون این که پشت دنده  و بین دو تا صندلی جلو یه کیف دستی کوچولو بود که یواش اونو بر داشتم و خیلی آروم زیپشو باز کردم . با این که نامرئی بودم ولی خیلی می ترسیدم . از رو گواهینامه اسم طرفو فهمیدم . کیفو گذاشتم سر جاش ,  بی سرو صدا... نمی دونستم داره کجا میره ولی حس کردم که داریم میریم سمت شرق تهران و طرفای نارمک . جلو یه مجتمع مسکونی وایساد . باید قبل از اون پیاده می شدم . اگه درو می بست و .. سرو صدای ماشین و .. سریع پیاده شدم .. این بار گذاشتم در باز بمونه .. تعجب کرده بود . دنبالش راه افتادم . یه ساختمون چهار طبقه بود . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . یا باید خودمو نشون می دادم و ازش حرف می کشیدم یا باید با یه حالت نامرئی یه چیزایی رو می فهمیدم و بعدا تصمیممو می گرفتم . ترجیح دادم فعلا ریسک نکنم و همچنان مخفی بمونم . رفت طبقه چهارم به یکی از واحد های سمت راستی .. منم باهاش رفتم داخل .. مهران قیافه اش به معتاد ها نمی خورد . ظاهرا از اون زرنگهایی بودکه فقط به فرو شندگی و سود جویی خودش فکر می کرد . تو خونه اش خیلی مواد مخدر گیر آورده بودم . تریاک به اندازه کافی و یه سری چیزای دیگه ای که نمی شناختم . می شد یه جورایی اونو گیر انداخت ولی باید می فهمیدم که اون این جنسا رو از کجا گیر میاره . لباساشو در آورد و همون وسط پذیرایی لخت شد تا بره حموم .. دیوونه  چرا رو نقطه ضعف من انگشت گذاشتی . تماشای بدن لختش یه چند دقیقه ای منو بیحس کرد و کاری کرد که من با کوسم ور برم و بیحال یه گوشه ای بیفتم . اون رفت حموم و من می تونستم موبایلشو بر دارم و فرار کنم ولی اینا همشون از اون کارای الکی و کم نتیجه بود . هرکاری کردم نتونستم سر در بیارم که این آقا چه مدارک دیگه ای می تونه داشته باشه که من بتونم به آدمای ارشد تر از اون دسترسی داشته باشم و به اصطلاح باندشونو متلاشی کنم ولی باید از اینجا به بعدشو یه نقشه درست و حسابی طرح می کردم که بتونم موفق شم . رفتم جلو آینه و با وسایل آرایشی که تو کیفم داشتم یه خورده خودمو خوشگل تر کردم و تصمیممو دیگه گرفتم . باید کاری می کردم که اون بهم اعتماد می کرد و من می شدم معشوقه اون ولی چه جوری .. درهر حال اونجا موندن و تنها نشستن من فایده ای نداشت . از خونه خارج شدم . تصمیم گرفتم یه چیزایی از خودم ببافم و تحویلش بدم . حس کردم که اونم یه جورایی به زن و سکس نیاز داره .. حس که نکردم یقین کردم . چون وقتی که داشت می رفت حموم کیرشو شق کرده بود و اونو می مالید و زیر لب یه چیزایی می گفت . باید از این نقطه ضعفش استفاده کرده یه جورایی رگ خوابشو در دست می گرفتم . یه چند دقیقه ای فکر کردم که باید چی بگم . به محض این که متوجه شدم داره از حموم میاد بیرون از خونه رفتم بیرون . یه چند دقیقه ای صبر کرده زنگ زدم .. نمی دونم چرا درو باز نمی کرد . شاید انتظار نداشت کسی در خونه شو بزنه و دچار استرس شده بود . باید فکر اینجاشو می کردم . بااین حال با یه صدای ظریف زنونه  تحریکش کردم و بالاخره درو باز کرد .. با موهایی خیس ولی با یه لباس منزلی شیک درو بروم باز کرد . -ببخشید آقا مهران ؟/؟ -بفرمایید شما رو نمی شناسم -ببخشید من الان از توپخونه میام . هرچی صداتون زدم جوابمو ندادین . من یه خورده از شما مواد می خوام ببرم واسه شوهرم . -ببخشید شما اشتباهی اومدین . مثل این که شما شوخیتون گرفته یا این که قصد دارین واسه خودتون و من دردسر درست کنین . ببینید همشیره من حوصله دردسر ندارم . -تو رو خدا کمکم کنین . شوهرم میگه اگه بهم تریاک نرسونی جای پولها رو بهم نمیگه . -ببخشید تریاک که همه جا ریخته .. چرا سراغ من اومدین . من اهلش نیستم .. -اهل چیزای دیگه چی ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی 

نقاب انتقام 18

نمیگم که زنا نباید به ظاهر مردا بی توجه باشند یا اونو ملاک و یکی از گزینه های آشنایی قرار ندن . همین جوری که مرد از زن زیبا خوشش میاد خودشم باید حداقل آراسته و تمیز باشه . اما اول این زیبایی درونی آدماست که ارزش داره . ولی سمانه هم مثل خواهرش به این موضوع توجهی نداشت . اصلا من واسه چی اینجام . واسه این که اسیر باج خواهیهای تو نشم ؟/؟  شباهت ظاهری و باطنی اون با سها آزارم می داد . دستام رو کمر سمانه قرار داشت و داشتم با خودم فکر می کردم . حتی بعضی وقتا اون حسو نداشتم که کیرم تو دهن خواهر زن سابقمه و داره واسم ساک می زنه . داشتم به این فکر می کردم که جنده بودن ژنتیکی هم می تونه باشه ؟ /؟ اگه این طور باشه احتمال این که مادر زن اسبق ما هم جنده باشه خیلی زیاده و هیچ بعید نیست که اونم به دیدن من یه حال و هوایی مث دختراشو پیدا کنه . اگه ازوضعیت درد شکمم مطمئن بودم کیرمو محکم می کوبیدم به سقف دهن سمانه تو اون فضارو زخمی کرده دلمو خنک کنم . دیگه واسه این یه چیز که نمی تونست گیرم بده . اون بد جوری داشت با کیرم حال می کرد . مثل زنایی که چند ساله نگاییده باشنشون همین جور واسه میک زدن کیرم داشت حرص می زد . -نهههههه .. سمانه جااااااان .. نههههههه دهنشو باز کرد و با صدای خفه و کلفتی که به خاطر وجود کیر عظمای من در دهانش بود گفت آرررررره من میگم آره .. بذار بیاد بیاد .. مثل یه فواره پر جهش و بلند , کیرم آبشو پرتاب کرد طرف سقف دهن و حلق سمانه .. -اوووووووووخخخخخخ ..... واااااااااییییییییی سماااااانه ... خواهرزن لعنتی سابق دهنشو طوری تا ته کیرم سوار کرده بود و میکش می زد که به خاطر بند اومدن نفسش داشت عقش می گرفت ولی همین طور می خواست حداکثر حالشو ببره . بالاخره رضایت داد که به کیرم استراحت بده .. شکمم هنوز درد نگرفته بود .. . یه جورایی محافظانم مطلع شده بودند که امنیت بر قراره . سمانه هم به سبک سها اومد رو کیرم نشست . اون با سرعت بیشتری به کیرم ضربه می زد . طرز حرکاتش طوری بود که خودشم بیشتر لذت می برد و به من هم آسیبی نمی رسید . اینم یه ناباوری دیگه .. مگه من با چند ماه پیش از نظر فکری و فر هنگی چه فرقی کرده بودم که اون حالا این قدر راحت داره خودشو در اختیار من میذاره ؟/؟ هر چند اون وقتا ازش این توقع رو نداشتم و اونو مث ناموس خودم می دونستم . -سمانه جون می دونم امشب نمی تونی خوب سر حال بیای . ببین زیر نافمو ببین . هنوز تیر می کشه و می سوزه . -هر وقت دردت گرفت بگو . پشت به من کرد و به همون صورت سوار بر من دو تا دستاشو محکم به میله های تخت فشرد و با هوس خودشو رو من بالا و پایین می کرد . در این حالت کونش روبروی من قرار داشت و با تماشای جفت قاچای کونش  هوس منم بیشتر می شد . عین فیل نعره می زد . کونشو دور کیر من می گردوند تا کوسش بیشتر به کیر بچسبه و با اون در تماس باشه . -اوووووووففففف خیلی خوشم میاد ولی هر کاری می کنم نمی تونم ار گاسم شم . نمی دونم چرا نمی تونم . کمکم کن ... -راستش زیاد حوصله شو نداشتم که چند روز دیگه بر گردم و با این باجگیر طرف شم . هر چند می دونستم که بازم باهاش از این بر نامه ها خواهم داشت . و این زن به این سادگی دست از سرم ور نمی داره ولی حالا در این چند روز حوصله این کارو نداشتم . -سمانه جون اگه پاهات درد نمی گیره کوستو بنداز رو دهنم تا واست میکش بزنم شاید این جوری زودترار گاسم شی .. می خواستم روش سوارشم و از روبرو کوس لیسی کنم به جا بخیه ام فشار میومد . یه خورده پهلو کردم و اونم کوسشو از بغل انداخت رو دهنم . با یه خورده احساس لذت  کردنا و نشون دادن اون سعی کردم اونو هم بیشتر به هیجان بیارم و یه جورایی  به ارضا شدن نزدیک ترش کنم. همچین بد چیزی هم نبود .. اینم به سلامتی با جناق عزیزمون که دارم زنشو میگام و سر حالش میارم . البته با جناق اسبق . از اون کثافتای روز گار که بد جوری حالمو گرفته بود و همش از این کثافتا حمایت می کرد . این جوری نیم پهلو کردن هر چند مثل از روبرو خوردن نمی شد ولی از اون جایی که سمانه تکیه گاه داشت کمتر خسته اش می شد و بیشتر می تونست حال کنه . تازه دو سه تا از انگشتامو هم کرده بودم تو کوسش و آتیش به جونش زده بودم . با اون انگشتاهم چوچوله وبالای کوسشو بیشتر به دهنم چسبونده و با فشار بیشتری میکشون می زدم . -سهراب داره میاد داره می ریزه آبم .. جوووووووون .. چند بار اومد طرفم تا خودشو بهم بچسبونه ولی خیلی هم مراقب بود که بهم آسیبی نرسونه . خیلی دلش می خواست  توی کوسش خالی کنم ولی ترس برم داشته بود . بااین حال با خودم حساب کردم این که نمیره به شوهرش نمیگه که یه غریبه تو کوسم آب ریخته . راضی شدم که اونو هم به یه نوایی برسونم . در هر حال خودمو از شر خواهر افعی که در واقع افعی خطرناک تر و مرموز تری به نظر می رسید خلاص کردم . وقتی که رسیدم خونه از بس خسته نبودم نفهمیدم کی خوابم برد . صبح به صدای زنگ موبایل از خواب بیدار شدم صدای یک زن بود که برام آشنا بود ولی از بس خسته بودم متوجه نشدم کیه . شماره موبایل طرف هم مال تهران بود .. -ببخشید منزل تشریف دارین ؟/؟ -بفرمایید شما  .. اشتباه گرفتین .. در همین موقع زنگ در خونه هم به صدا در اومد . بهشته بود . عین برج زهر مار شده بود منتها کله اش عین برج ایفل بلند شده و ورم کرده بود . فقط شمشیر دستش نگرفته بود . وارد خونه نشد . همونجا وایساده بود . دستشو طرف من دراز کرد و در حالی که سرشو به سمت دیگه ای بر گردونده بود گفت بفر مایید اینم پول شما .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

یک عروس وهزار داماد 25

وایییییی اگه بدونین چقدر عالی میشه اون وقت من دیگه اون حسرتی رو که بار ها و بار ها از این که نتونستم به اون سینه های خوشگل و آبدار دست بزنم رو ندارم . اومد جلوتر و کف دو تا دستاشو تا اونجایی که می تونست بازشون کرد و اونا رو رو دو تا سینه هام قرار داد و و هردو تا رو با هم رو سینه هام می گردوند و می مالوند . یه نگاهش هم به داخل شلوارم بود . -چیه عطا می بینم یواش یواش داری به چیزای دیگه هم نگاه می کنی . غرق هوس شده بودم . دلم می خواست بهش بگم منو بخوابونه و زودتر تر تیبمو بده ولی هنوز زود بود بذار یه خورده اونو غرق هوسش می کردم و خوب آتیشش می زدم بعد این کارو انجام می دادم . -عطا عطا ببینم دلت می خواست به شکم مامانتم دست می زدی قبل از این که جملاتم تموم شه اون کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو شکمم . -آهههههههه نههههههه نهههههههه چیکارم داری می کنی .. واییییییییی سینه هام .. تنم .. دلم .. بدنمو یه جوریش کردی . داره مور مورم میشه . با شکمم ور می رفت و لباشو آروم آروم به نوک سینه ام نزدیک کرد . اونو گذاشت رو سینه ام و  بوسید و گذاشتش تو دهنش . حس کردم که سینه ام یه خورده سنگینه . شایدم توش شیر باشه . اون وقتی سینه امو میک می زد از هوس نزدیک بود جیغ بکشم .. -بخور بخور عطا سینه هامو بخور و اونم با لذت هر چه تمام تر به نوبت نوک دو تا سینه هامو میذاشت تو دهنش و سبکم می کرد . چقدر لذت می بردم که حس می کردم داره شیرمو می خوره . دیگه نیازی به اجازه گرفتن نداشت . چشای هوس انگیز و حرکات لب و صورت و دهن و عطش من به خوبی بهش می گفت که هر کاری که دوست داره می تونه باهام انجام بده . بدون این که شلوارمو پایین بکشه دستشو از لای شلوارم به شورتم رسوند و از طرف شورت دستشو گذاشت روکوسم . حس می کردم کوسم یه خورده رشد کرده و تپل تر شده و همه اینا به خاطر این بود که من بار دار شده بودم . کوس خیس منو با کف دستاش فشارش گرفته و من با چشایی بسته ازش می خواستم که تند تر به این کارش ادامه بده -عطا .. عطا .. خواهش می کنم . یه دستموگذاشتم رو شلوارم و اونو به طرف پایین کشیدم . -درش بیار درش بیار هر جوری که عشقته و بهت حال میده باهام حال کن . ببین چقدر واسه تو داغ و خیسم . می دونم تو هم هوس منو داری . دستمو گذاشتم رو قسمت بالای شلوارش . سفتی و شقی کیر اونو حس می کردم . دوست داشتم اون کیر زودتر از غلاف و مخفیگاه خودش در بیاد و بره توی کوسم . بره و خانمان کوسمو به آتیش بکشه . -عطا زود باش زودباش . دارم از حال میرم . خواهش می کنم زود تر به من حال بده . دوستت دارم . دوستت دارم . خواستم دستمو فرو کنم لای شلوارش . کمربندشو سفت بسته بود خودش اونا رو باز کرد و شورت و شلوارشو پایین کشید . حالا کیرش توی دید من قرار داشت . یه کیر چاق و چله و شق شده و هوس انگیز . دستمو گذاشتم رو اون کیر تپل و آماده به حرکت . طوری به ناحیه کوس من زل زده بود که درسته می خواست قورتش بده . سریع شلوارمو کشید پایین . چقدر هیکلم درشت شده بود و چقدر با اون بدن چاقالو و آماده زایمان دوست داشتم که هر چه زود تر گاییده بشم . -زودباش تند تر تند تر . شورتم خیس خیس شده بود . کمرم درد گرفته و خسته شده بودم . رفتیم طرف تخت و روی تخت دراز کشیدم .شورتمو هم از پام در آورد و خودشم کاملا لخت کرد . من و اون کاملا بر هنه بودیم و یک سکس در برهنگی کامل به من لذتی بی نهایت می داد . . لذت منو به اوج خود رسوند وقتی که دهنشو تا اونجایی که می تونست باز کرد و اونو رو کوس گنده ام قرار داد همه جام غرق هوس بود . گوشت کوسم روی کوسم و دور و برش متورم و ملتهب شده بود .. دستمو گذاشته بودم پشت سر عطا و اونو به کوسم می فشردم . یه خورده که کوسمو در اون شرایط لیس زدو با میک زدن یه حال مشتی و جانانه بهم داد دهنشو از رو کوسم ور داشت و رفت به طرف شکم . لباشو گذاشت رو شکم سفت و آماده تر کیدن من . من مثل بیشتر زنای این دوره دوست داشتم که با سزارین بچه مو به دنیا بیارم دوست نداشتم کوسمو بیش از اندازه گشاد احساس کنم . هنوز با این کوس خیلی کا رها داشتم و با بچه ای که قرار بود به دنیا بیاد . چه نقشه ها که براش نداشتم . زندگی من سراسر شده بود کیف و هیجان . خیانت هایی لذت بخش . فکر نکنم هیشکی تو این دنیا مثل من از خیانت لذت برده باشه . روز به روز بیشتر کیف می کردم . نه تنها چیزی به نام وجدان در من بیدار نمی شد بلکه از این متاثر بودم که چرا خودمو نمی تونم در اختیار افراد بیشتری قرار بدم . عطا رفت بالا و بالاتر . لبهاشو گذاشت رو لبام . من پاهامو به دوطرف باز ترش کرده تا اون زودتر کیرشو بفرسته توی کوسم . حالا اون خیلی آروم داشت منو می بوسید . شکم بالا اومده  من اونو به عقب می فرستاد . واسه این که کیرشو بکنه توی کوس من مجبور شد لباشو از رو لبام ورداره تا به شکمم فشار نیاره یه خورده منو به طرف جلو و لبه تخت کشید و خودش رفت بیرون تخت و کیرشو از روبرو فرو کرد توی کوسم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

جواب نده


نمی دونم چراهمه دوست داشتن مامان منو بکنن . ازغریبه گرفته تا آشنا . ازفامیل درجه یک تا دوستای پدرم ازنگاههاشون مشخص بود . دوستام و فامیلام و همکلاسیهام یه جوردیگه ای تحویلم می گرفتن . انگارازم انتظارداشتن که من یه واسطه ای بشم واسه این که اونا راحت تر به مامان برسن . مامان نگار من خیلی نقش ونگارشده بود . بااین که 33سال بیشترنداشت ولی از یه 23 ساله هم جوون تر وتازه تر به نظر میومد . پوست صورتش سرخ وسفید بود و لک نداشت . به هرجای تن وبدنش که نگاه می کردی بیست بیست بود . ازلب ودهن وبینی قلمی وصورت گرد وبازاری وچشای سیاه خوشگلش گرفته تا موهای همرنگ چشاش که تا نزدیک باسنش می رسید . مامان وبابا باعشق باهم ازدواج کردند ودرمدت 15 سالی که ازازدواجشون می گذشت ندیدم کوچکترین پرخاشی به هم بکنن . من اسمم پرویزه وخواهرکوچولوی دوساله منم اسمش پرستوست  . بابا ومامان ازاین که در عشق ووفاداری نمونه بودند زبانزد خاص وعام بوده وهمه بهشون حسادت می کردند تا این  که یه اتفاقی واسه پدرم افتاد که زندگی مارو از این رو به اون روکرد . پدرم جناب آقای امیر ایرانی رو با یه زن در یک وضعیت فجیع یعنی لخت گرفتند . کارمادرم شده بود شب و روز اشک و ناله و گریه .. مرتیکه بیشعور من عاشقت بودم . کلی خاطر خواه داشتم واومدم زن تو یه لا قبا شدم . نامرد عوضی . همین حالاشم کلی دنبال منن .منم برم دنبال عشق و تفریح خودم ؟/؟ -هرچی پدرم می گفت بابا عزیز من بیگناهم . مادرمسخره اش می کرد و می گفت شما دوتا رو لخت گرفتن اون وقت ادعا می کنی که بیگناهی ؟/؟دم خروس و قسم حضرت عباس ؟/؟مامان بیچاره از بس آرام بخش و قرص خواب می خورد دیگه دلم واسش می سوخت . بابا و اون زنه که شوهرم نداشت تو باز داشت بودند و قرار بود محاکمه شن ... دوسه روز بود که می دیدم مامان یه تغییراتی در ظاهر و رفتارش داره میده . یه بار که خاله ام اومده بود خونه مون و داشت باهاش حرف می زد من رفتم پشت در اتاقش و حرفاشونو تا حدودی می شنیدم صحبت از تلافی و یه مرد دیگه و به هدر ندادن جوونی بود .. تنم مثل بید می لرزید . تحمل خیانت بابا رو داشتم ولی مامانو نه اون یک زن بود . اونم می خواست بره به یه غریبه بده ولی نمیشد کاریش کرد . یه روز پنجشنبه بود . شب جمعه ای مامان به یه عروسی دعوت بود .عروسی یکی از دوستان خاله ام بود و احتمالا خاله می خواست اونجا اونو با یه مرد جوش بده . از صبح مامان داشت به خودش می رسید .عین یه عروسک شده بود . سابقه نداشت که حتی واسه بابا خودشو این قدر به زحمت بندازه . این جور حرکاتش باعث شد که دیگه اون مهر و علاقه فرزندی من نسبت به اون کم شه . به یاد داستانهایی افتادم که توسایت امیر سکسی خونده بودم با خودم گفتم چرا من خودم از وجود اون فیض نبرم ولی چه جوری ؟/؟ پدر منو در میاره . مگه میاد یهو خودشو تسلیم من بکنه . یهو یاد همسن و سالای فامیلم افتادم . مامان کلی خاطر خواه داشت . همه عاشق کون بر جسته اش بودند . یکی دونفرشون با پررویی بهم می گفتند و بعضی ها هم با تن و بدنشون داشتن اونو می خوردند . زنگ زدم واسه پسرخاله خسرووبهش جریانو گفتم . اونم مثل مادرش خیلی پررو بود . گفت باشه من اول بعد از ظهر خودمو می رسونم . برای پسرعمه زیار خودمم زنگ زدم که اونم بیاد . باخودم حساب کردم که ممکنه پسرعموجواد هم ناراحت شه که چرا از اونم کمک نخواستم به اونم گفتم بیاد . واییییی یادم رفته بود برای پسردایی داود خودم زنگ بزنم وفعلا همین چند نفر کافی بودند . به این بهونه که می خواهیم دور هم باشیم و شب جمعه ای رو خوش بگذرونیم اونارو دعوت کردم که از اوایل بعدازظهر بیان دور هم باشیم و دیگه زده بود به سیم آخرم . موضوع رو باهاشون در میون گذاشتم . از اون طرف مامان نگار کمی عصبی شد و گفت که قراره شب که میره عروسی پرستو رو بذاره پیش من بمونه . گفتم باشه مامان قبوله .. هرچند توی ذهنم نقشه می کشیدم که اونم نره . ما بچه ها رفتیم یه اتاق دیگه و مشغول طراحی نقشه واسه دودره کردن مامان نگار شدیم . شعاع سن ما بین چهارده تا شانزده بود . تر جیح می دادم که چند تا جوون آشنا و نیاز مند کوس مامان منو بکنن تا یه غریبه نا کجا آبادی . حتی خودمم بیش از بقیه تشنه گاییدن مامان نگارم شده بودم . بااونا طی کردم که اگه شرایط طوری فراهم شد که تونستیم قلق مامانو بگیریم و اونو بکنیم اول یه سرویس تنهایی ترتیبشو بدم بعدا اونارو وارد گود کنم . مامان واسه اونا حکم زن دایی و زن عمو و خاله و عمه رو داشت . البته برای هر کدومشون یه نقشی داشت . مامان هنوز توی اتاق داشت با خودش ور می رفت . پرستو خواب بود . -مامان می تونم دو کلام  باهات حرف بزنم ؟/؟-بگو پرویز جون چی می خوای ؟/؟-من می دونم امشب چه اتفاقی قراره واست بیفته .. کل جریانو واسش تعریف کردم . یخ شده بود . از خجالت نمی دونست چیکار کنه . زد زیرش .. -اگه راست میگی مامان پس نرو عروسی -من و خاله ات بر نامه ریزی کردیم  . نمیشه . تو اشتباه می کنی . تو که می دونی من اگه سرم بره شرافتمو نمی ذارم زیر پا . -مامان تو اگه می خوای این جوری تلافی کنی صحیح نیست . -پس چه جوری صحیحه . یه عمر باور های آدم بره زیر سوال ؟/؟ تو چه می دونی پسرم . آبروم رفته . شدم سکه یه پول . شخصیت من رفته زیر سوال . -می خوای با غریبه .... -پرویز خفه شه -مامان من نمی ذارم اجازه نمی دم -ولم کن اصلا به تو چه مربوطه من از همین الان میرم پیش خاله نسرین تا تو یه الف بچه نصیحتم نکنی . اینو که گفت بهم بر خورد و رفتم بغلش کردم وبوسیدمش . بوی خوش تنش هوس منو زیاد تر کرد . محکم تر بغلش زدم . اونو بوسیدم نازش کردم . اولش فکر کرد دارم ازش دلجویی می کنم و ازش معذرت می خوام . لبخندی زد و گفت حالا داری میشی پسر خوب . چرا این قدر بهم چسبیدی خوبه حالا . لباشو چسبیده بودم ول نمی کردم . سینه هامو به سینه هاش فشار می دادم . می خواست خودشو از دستم خلاص کنه . به این هم اکتفا نکردم دستمو گذاشتم لای شلوارش و خواستم برسونم به کوسش . دیگه زده بودم به سیم آخر . مادر خودشو یه لحظه ازم جدا کرد با لگد محکم زد به کیرم . دردم گرفت بیحس شدم . فریاد زدم کمک کمک .. چهار تا جوون گردن کلفت و کوس پرست اومدن کمکم . افتادن رو مامان .. -بچه ها چیکار می کنین . خسرو من خاله اتم داود من عمه اتم . زیار جان با زن دایی ات ؟/؟ جواد تو این که زیر دست و پاته زن عموته . خواهش کنم ولم کنین . من باید برم عروسی . این پسره نفهمه . گول پرویز نفهمو نخورین . ما باید بازم چشامون تو چشای هم بیفته . رحم کنین . خواهش می کنم . چهار تایی افتاده بودند رو مامان . یکی شلوارشو از پاش در آورد . یکی بلوزشو و اونو نیمه لخت و با یه شورت سوتین زیر خودشون قرار دادند . من که تازه داشت حالم جا میومد گفتم بچه ها قول و قرار مون یادتون نره . اول من باید یه کیر سیر به مامانم بزنم بعد نوبت شماها .. مامان بیحال روزمین افتاده بود . اصلا دلم نمی سوخت . چون اون می خواست بره به یه غریبه کوس بده ولی این جوری ما چند تا آشنا بودیم و دیگه بقیه رومن حساب ویژه ای باز می کردند . -بچه ها برین کنار من مامانو دیگه حریفم . دستتون درد نکنه .   اون هفته با هم دسته جمعی یه جنده ای رو که سه برابرمون سن داشت کرده بودیم و اتفاقا همه جلو هم لخت شده بودیم و موقع گاییدن جندهه همدیگه رو می دیدیم و رومون پیش هم باز شده بود . فقط یه خورده سختم بود چون حساب مامان از جنده جدا بود . هر چند می رفت تا بوسیله ما چند تا فامیل زبل یه مهر جندگی رو پیشونیش بخوره . یه خورده دلمم واسه بچه ها می سوخت . چه با حسرت به من که رو مامانم افتاده بودند نگاه می کردند . دستمو از زیر و پشت کمر مامان رسوندم به سوتینش و اونو باز کردم . سینه هاش زد بیرون . اوووووففففف چه سینه هایی . اصلا نشون نمی داد 15 سال شوهر داری کرده باشه . نه ریز بود و نه درشت . یه گردی خاصی داشت با پوستی لطیف و سفید . مامان یه تف انداخت تو صورتم . از چشاش داشت اشک میومد . -من هرزه نیستم . من نمی خوام به شوهرم خیانت کنم . ته دلم راضی نیست . این کارو باهام نکن پرویز من چه بدبختم . بااین حال بهش اعتنایی نکرده بازم خودمو بهش نزدیک کردم دوباره یه تف دیگه انداخت تو صورتم . بااین که خشمگین شده بودم حس کردم که خونسردی من می تونه اثر بهتری داشته باشه اونو جری تر می کنه و منو مسلط تر . رشته کارها رو از دستش خارج می کنه . لبامو به لباش  چسبوندم و نذاشتم تکون بخوره . لباشو قفل کرده بود و نمیذاشت که اونو خوب ببوسم ولی من دست بر دار نبودم تا این که بعد از چند لحظه یه خورده قفل لباش باز شد . یه خورده آروم تر شده بود . پس از لحظاتی سکوت رو همون لبهاش خیلی آروم بهش گفتم مامان دوستت دارم عاشقتم . ازم متنفر نباش . هر چی می خوای از من بخواه . از من . من و تو . دوستت دارم .عقده هاتو می تونی به کمک من خالی کنی . کمکت می کنم تا انتقامتو از بابا بگیری . دوستت دارم . نمی خوام ناراحتی تو رو ببینم . اینو که گفتم دستمو فرو کردم تو شورت مامان و به کوسش رسوندم . کوسش یه  خورده بفهمی نفهمی خیس بود ولی نه به اون حدی که بتونم نتیجه بگیرم که حشری شده . کوسش خیلی کوچیک تر از کوس اون جنده ای بود که هفته پیش کرده بودمش . دستمو گذاشتم روش و خیلی آروم چنگش گرفتم باهاش بازی کردم . هنوز یه دقیقه نشده بود که دیدم دستم از خیسی کوس مامان خیس شده . -دیدی مامان . نگو خوشت نمیاد . نگو حال نمی کنی -پرویز ولم کن . این یه چیز طبیعیه . -سرعت دستمو رو کوسش زیاد تر کردم و خیسی کوسشو بیشتر -به این چی میگی ... لبامو گذاشتم رو نوک سینه هاشو مکیدنشونو شروع کردم . طوری تیزو سفت شده بود که فکر می کردم نوک چاقو رو دارم میک می زنم . -پرویزززززز پرویززززززز نکن نکن من مامانتم .. بس کن . این بار از پیشونیش شروع کردم به بوسیدن اون و با همون بوسه ها صاف اومدم پایین رسیدم به لبهاش و زیر گلو و سینه ها و ناف و روی کوس .. شورتشو آروم پایین کشیده و کاملا لخت در اختیارم گرفتم . دهنمو گذاشتم رو کوسش . اون چها ر تا هیز همین جور وایستاده بودند و منو نگاه می کردند . -پرویز من خجالت می کشم . از اینا خجالت می کشم . -چیکار کنم مامان اینا تو نوبت بعدین -پرویز خودت حالا اومدی رو من و با پررویی داری منو میکنی . اینا رو چرا آوردی -مامان من بهشون قول دام . حالا این یه بارو منو شرمنده نکن  . آبروم میره . جوونن . کوس ندیده ان . ثواب می کنی . دلم می سوزه . نمی دونی با چه شوق و ذوقی اومدن اینجا . نمی دونی چند ساله عاشق گاییدن توان -خیلی بی غیرتی پرویز -مامان فقط همین یه بار . باور کن بد نمی گذره . من خودمم دوست ندارم  که پاگشایی شه هر وقت دوست داشتن تو رو بگان . اگه به من راه می دادی دیگه اونارو نمی آوردم . -پسر هر کاری راه و رسمی داره . اصلا یک در هزار تو خیالم نمی دیدم که یه روزی زیر کیر تو باشم .. حالا این قدر حرف نزن حال الآنتو بکن . حال حالاتو بده . من دارم از هوس می سوزم . ادامه بده بخورررشششششش کوسسسسسمو بخورشششش اووووووفففففف بابای نامردت باید بدونه که منم می تونم -مامان یه موقع به بابا نگی ها . همون که اعصابت راحت میشه کلیه . -من حالا یه حرفی زدم تو چرا جدی گرفتی .. ادامه بده . زودباش لخت شو . من نمی دونم کیرت چطوره . -مامان کیر من از همه این کیر هایی که اینجاست کلفت تر و بزرگتره -مگه شما کیر های همدیگه رو دیدین ؟/؟...سوتی داده بودم و باید یه جوری درستش می کردم -نه مامان جون ما خودمون خط کش گرفتیم و متر .. اندازه و ضخامتشو به هم گزارش دادیم . -جوجه رو آخر پاییز می شمرن . امشب معلوم میشه کیر کدوم باحال تره . باانگشت و زبون و لب و دهن افتادم به جون کوس مامان  . جیغ و دادهای مامان تا به حدی رسیده بود که همه بچه ها که به خواهش من موقتا سرشونو اون ور کرده بودند تا مامان روونتر شه و به محیط عادت کنه دوباره سرشونو به طرف ما بر گردوندند و شلوارشونو کشیدند پایین و کیر های شق شده خودشونو گرفتند تو دستشون و باهاش بازی می کردند . منم دیگه لخت لخت شده بودم وپسرای دایی و عمه و خاله و عمو رو که می دیدم یه خورده عجول می شدم و اون جوری که می خواستم نمی تونستم حال کنم . کیرمو یه خورده بالاتر آورده و به مامان نشون دادم و گقتم نگار جون ببین چطوره . به نظرت کدوم کیر باحال تر و کلفت تره -وایییییی پرویز کم کمش کیر تو پنج سانت دراز ترو یک سانت کلفت تره . ولی خب مهم کار آیی و فعالیتشه . کیرمو دور و بر کوس مامان گردوندم مامان همش ووی ووی می کرد . -عزیزم حالتو بکن . استرس نداشته باش . به اونا کاری نداشته باش . هم رو حال تو اثر می کنه هم من . با تمر کز حال کن . فکر کن من و تو تنهاییم . -مامان کیرمو دوست داری ؟/؟میخوای ؟/؟-آررررره میخوام کوسسسسسسم کییییییررررررتو با همه وجودش می خواد . میخوام منو بکن . دوستت دارم . -پس چرااولش باهام اون جوری رفتارکردی مامان دلم شکست -توکه رفتارت بدتر بود . یه لشگر گرسنه رو انداختی روطعمه . تازه یه خواستگار که میره خواستگاری قرار نیست که اول بله روبگیره -ولی توبه کیرم لگد زدی -ناز نکن پرویز حالا میذاریش توکوس داغم خوب داغش می کنی حالش جامیاد دردش کنار میره -مامان همین الان که کوستو دیده دردش کناررفته . دوباره باناز بهم گفت راستی چی شد که تونستی خودتو قانع کنی که با من سکس داشته باشی -مامان داستانهای سکسی رو از تو اینترنت می خوندم سکس بامامان -اسم اون سایت ؟/؟-چیکارداری راستش می ترسم بگم . اون وقت بری و داستانهاشوبخونی وهوس کنی که باخیلی ها باشی -امروزه رو به کنار من دیگه می خوام فقط باتوباشم . امروز روهم به خاطر این که تو پیش بقیه سرافکنده نشی می خوام کوسمو سر افکنده کنم . حالا میگی یاباهات قهرکنم ؟/؟-وبلاگ امیرسکسی -پس از این به بعد با هم می خونیمش وباهم حال می کنیم . کارتو بکن که کوسم منتظرته . پسرداری استخاره می کنی ؟/؟ کوسسسسسم از هوسسسس زیادی داره مورمورش میشه زودباش زود کیییییییرررررررررتو بفرست تا پشیمونش نکردی . درهمین لحظه موبایل مادرزنگ خورد شماره آشنا نبود -مامان همونیه که بهش قول دادی ؟/؟-نمیدونم ولی گوشی رونمی گیرم -من دوشاخه رو از پریز تلفن خونه در آوردم حساب اینو نکرده بودم . واسه این که موبایله ضد حال نزنه اونو رو بیصدا تنظیمش کردیم . سرکیرم باورودی کوس مامان در تماس بود یه لذتی به من می داد که از گاییدن جنده اون دفعه ای بهم دست نداده بود . سرانجام خلاصش کردم یعنی روشنش کردم که بره .به اندازه دوسه تا بند انگشت از کیرمو که فرستادم بره توکوس مامان اونم از طرف خودش یه حرکتی به کوسش داد ونه کیر من به سر کوس چسبید . دستامو دور گردنش حلقه زده و پس از چند دوستت دارم گفتن و دوستت دارم شنیدن لبهامونو رولبهای هم قرار دادیم . دیگه نذاشتم مامان به کوسش حرکتی بده خودم باسرعت کیرمو تا ته کوسش می کوبیدم لذت عجیبی به من می داد خیسی کوسش کیرمو آتیش زده بود . جنده هفته پیش این چسبندگی ولذتو به من نداده بود . دهنمو تا می تونستم باز کردم و گوش خوشگل وکوچولوی مامانو گذاشتم تو دهنم . زبون و دهن مامان آزاد شده بود و راحت ناله می کرد -پرویز محکم تر سینه هاتو به سینه ام بچسبون .. ادامه بده اوخخخخخخ دوا و شفام کنار من بود و من جای دیگه دنبالش می گشتم ؟/؟ انگشتتو فروکن تو سوراخ کونم . چنگم بگیز .. واییییییی  دارم می میرم . گازم بگیر . خیلی سخت بود که بتونم واسه چند دقیقه ای تحمل کنم و تو کوس مامان آب نریزم . اون بعد از زاییدن پرستو سرلوله هاشو بسته  بود و می دونستم که با آب کیر من بار دار نمیشه . درحال گاییدنش با دوتا دستام رون پاهاش ماساژ وسینه هاشو مالش می دادم و با یه مالش و نوازش عمومی به تمام قسمتهای بدنش دست می کشیدم -آهههههه مااااااااماااااااان تویه تیکه جواهری -بگو بگو کجام جواهره -همه جات مامان .. کوست  همین سوراخ کونت که الان انگشت وسطیم توشه سینه هان چشم وگوش و لب ودهنت .. همه جان مامان -پرویز بگو بازم بگو مامانتو بکن .. بگو مامانت می تونه دوست دخترت باشه بگو هنوز جوونه بگو کوسش و تنش بوی تازگی روداره -مامان همش همینه که میگی . ازکیرم خوشت میاد -پسرم پرویز نازم واسش می میرم چون گه یه جون دوباره ای به من داده یه هیجان دیگه یه شور ونشاط دیگه .. یه لحظه سرمو بالا گرفتم ودرهمون حال که مامان در حال ابراز احساسات بود اون چهار تا گرگ گرسنه با نگاهشون داشتند مارومی خوردند وبااشاره دست و صداهایی آروم که فقط من متوجهش می شدم می گفتند زودباش .. بسه دیگه .. عجله کن .. حرفاشون رومن اثر میذاشت و سکس مارو زهر ماری می کرد . می خواستیم بعد از قرنی ننه امونو بکنیم . امون نداشتیم . حالا که با نگار جونم جیک شده بودم چطور می تونستم اونو بدم دست اونا.. -پرویز جون کاری به کاراونا نداشته باش توکارخودتو بکن چند باربهت بگم . کوس مامان کیرمنو به خودش قلاب کرده بود -واییییی پسرم چی ساختم چه کیری -مامان شابد به کیربابام رفته . -نه این ازاصلش بهتره بکن بزن تند تند تر حس می کنم یه سره دارم می ریزم دارم می ترکم منفجرمیشم -پس من چی مامان که اول کارم . دوستت دارم . ممنونم بابا ازکارت که مامانو دادی دست من -ادامه بده دارم پرمی کشم . کیرتوبه پایین کوسم فشاربده جاااااااااان کوسسسسس من فدای کییییییییررررررررکلفتت . دارم می ریزم داره می ریزه . پرویز جون من دیگه حرفی نمی زنم هروت دیدی آروم کمرتو نوازش کردم یعنی آبتو بریز توکوسم . نگارخوشگله من ساکت شد وفقط با آه وناله خود لحظه به لحظه اون چهار تا جوون رو بیشتروسوسه می کرد . مامان یهو به حرکاتش سرعت داد و پس از یه دست وپازدن یک دقیقه ای ساکت شد . ازاین حالتها رو بیشتر درداستانهای امیرسکسی خونده بودم که یه زن ارضا میشه وبه ارگاسم می رسه . به زحمت به خودم فشار می آوردم که تا زمانی که فرمان آتیش از مامان صادر نشده آبمو خالی نکنم . ثانیه هایی بعد دیدم مامان با نوک انگشتاش داره کمرو نوازش می کنه . یه کیف خاصی به من داد که آب کیر منو بایه لذت و قلقلک خاصی از کمر به سمت خروجی وسرکیر حرکت داد و با چند ضربه شدید داخل کوس مامان آبمو توی کوس تنگ ونازش خالی کردم . روی نگار جونم دراز کشیدم ویه خورده آروم گرفتیم . آب کیرم از روزنه های کوس مامان درحال برگشت بود . بچه ها شروع کردند به سوت و کف و هورا خونه روداشتن میذاشتن روسرشون .. -بچه ها ساکت .. کسی نباید بفهمه ماخونه هستیم . اینو گفتم ودوباره مشغول بوسیدن مامان شدم -من چطور تو روبدم دست اینا -پسرم ناراحت نباش من به این فکر می کنم که هر کیری که رفت توی کوس یاکونم کیر توست عزیزم . با خیال وتصور کیر تو با این چهار تا کیر دیگه حال می کنم -مامان تو چقدر خوبی . ممنونم از این که به فکر منی وبااین خیال خودت به من بها میدی و واسم ارزش قائل میشی -عزیزم مگه من یه پسر بیشتردارم ؟/؟ هرکیری که به من برسه باخودم میگم این کیر پسرمه هرچند کیر تو یه چیز دیگه ایه -مامان من کونتو نکردم -عزیزم یه ساعت دیگه اینارومی فرستیم برن هرچقدردوست داشتی کونمو بکن . باباتم که توزندانه . شبا به پرستو شربت خواب میدم . تازه اگرم پرستو من وتوروباهم لخت ببینه بزرگ که شد یادش میره . حالا بلند شو اون بچه ها گناه دارن بهشون قول دادی منم به خاطر تو مجبورم بهشون حال بدم -یعنی مامان باورم بشه که توخودت بااونا حال نمی کنی ؟/؟ -من چون تورو جای هرکدوم از اونا به حساب میارم حال می کنم -معذرت میخوام مامان یادم رفته بود . ازروی مامان بلند شدم و بااشاره کف دستم به بچه ها علامت دادم که حمله روشروع کنند . عین سرخپوستای آپاچی به طرف مامان حمله ورشدند . نگار خوش بدن ولطیف وظریف من هنوز رووزمین و طاقباز دراز کشیده بود . خسروخودشوانداخت رومامان کیرشو که دوسه سانتی از کیر من کوتاه تر بود فروکرد تو کوس مامان و اونو گرفت توبغلش و به بقیه فرصت خودنمایی نمی داد . نگار دوباره چشاشو بسته بود و حس کردم که داره کیف می کنه . بقیه بچه ها به حرف اومدند و گفتند پس ما چی . یه جوری باید باشه که همه مون حال کنیم . مامان مجبورشد بلندشه وقمبل کنه.خسرورفت زیرش دراز کشید و گذاشت تو کوسش و داود پسردایی هم ازروی میز توالت مامان یه کرم برداشت و پس از چرب وچیلی کردن کیر خودش وسوراخ کون مامان کیرشو یواش یواش فروکرد تو کون مامان . کیرش کوچولوبود ولی حرصمو در آورده بود . سر گل کون مامان باید مال من می شد . خسرو فروکرده بود توکوس خاله اش و داود هم گذاشته بود توکون عمه اش ... زیار: پس من چی زن دایی ؟/؟.. جواد : من هم هستم زن عمو جون ... مامان نگار : من که دوتا سوراخ بیشتر ندارم . شما خودتون یه جوری باهم کنار بیایین . اون دوتا که حالشونو کردن شما بذارین توی سوراخام ... انگاری چیزی یادش اومده باشه دهن غنچه ای وناز وکوچولو ومامانی خودشوباز کرد و به جواد وزیار اشاره زد که کیرشونو فروکنند تو دهنش . دوتا کیر چون از حد استاندارد کوچیکتر بودند تا حدودی تو دهن مامان جاشدند ونگار جون به آرومی اونا رومیک می زد . گاهی هم که می دید رسیدگی به دوتا کیر در آن واحد سخته به یکی می گفت کبرشو دربیاره اون یکی رو یه ساک جانانه می زد و بعد نوبت بعدی می شد . از اون طرف هم که خسرو و داود داشتند کوس و کون نگارمنو می کردند . دیدن کیر توی دهن مادر بیشتر عصبی ام کرد . یه جاخالی گیر آوردم و رفتم طرف سینه های مامان . لبمو دوریکی از اونا حلقه زده و شروع کردم به میک زدن نوکش . مامان بااین که تو دهنش کیر بود دست از ناله کردن نمی کشید . رفتم زیر گوشش و گفتم مامان یادت باشه کیر منو ساک نزدی ها .. چون نمی تونست حرف بزنه وجواب منو بده دستشو رسوند به کیرم وباهاش بازی کرد . بایه زبون کیری باهام صحبت کرد و منم به خوبی متوجه منظورش شدم . یعنی این که اونا رفتند واسم ساک می زنه . واسه این که دست وپاگیر نشم دوباره رفتم یه گوشه ای و به تماشا نشستم . بیشتر نگاهام متوجه کیر داود و خسرو بود و کوس وکون و صورت مامان که ببینم عکس العمل و لذتش تا چه اندازه هست . نه نه  مامان داشت کیف می کرد . خسرو که کیرشو بیرون می کشید کلی خیسی کوس مامان بایه لکه های سفید هوس زنونه روش نشسته بود .. نه نباید ناراحت می شدم مامان بیچاره خودش گفت که بایاد کیر من داره کوس میده . بیخود خودمو عذاب ندم . بازم خوبه که کیر همه شون از کیر من کوچیکتره و مامانو گشادش نمی کنند . بیخود این قدر حرص نخورم . مادر جون الان 15ساله که به بابا داده گشاد نشه .. ولی چه کون توپی داره این مامان با اون سوراخ تنگ اون وسطش . داود کوفتت بشه که دلمو بردی .. حالا مامان راست می گفت یا خسته شده بود همین جور که داشت کیر می خورد تو دهنی گفت حال کردم ارضا شدم آبتونو خالی کنین توکوسم بیچاره این دونفر هم دل دارن .-خاله جون زودتر می گفتی کیر من تو کوست آب شد -عمه فدای کون تپل وسوراخ تنگش . داود کپلهای مامان نگارو از پهلو گرفت وکیرشو با سرعت بیشتری فرومی کرد توکون مامان از اون طرف هم خسرو پسر خاله هم سرعت گاییدن نگارجونو زیاد کرد . -خاله جون بگیر بگیرش آب کیر منو اوخیش حال کردم داره می ریزه -عمه خوشگله من . من می میرم واسه کون خوشگل وسوراخ تنگش . جاااااان داره می ریزه . آبم داره میاد . حال کردم . خسرو سریع خودشو از کوس مامان جدا کرد و با دستاش زیار و جواد رو به یه طرف هول داد و کیرشو با چند قطره آبی که به تنش چسبیده بود فروکرد تو دهن مامان . مامان هم دهنشو خیلی باحال و مشتی رو کیر خسرو قفل کرده کیرشو حسابی میک زد . وقتی جواد کیرشو از دهن نگار بیرون کشید کیرش حسابی شسته و رفته و تمیز شده بود مامان اون چند قطره آبو خورده بود . از اون طرف داود که کوس رو خالی و بیکار دیده بود کیر شل شده اشو وارد کوس مامان کرد که دلش نسوزه که فقط کون مامانو گاییده . خسرو هم که این تکنیک داودرو دیده بود رفت روکون نگار و کیرشوفروکرد تو کون خاله جونش و گفت از این طرف حداقل یه تبرک بگیرم و خیالم جمع شه که کوس و کون خاله جونمو گاییدم . خسرو و داود رفتند طرف دهن مامان تا نگار جون کیر شل شده شونو دوباره شق کنه . از اون طرف جواد و زیار که خیلی به خودشون فشار آورده بودند تا منی خودشونو تو دهن مامانم نریزن به ترتیب فروکردند تو کوس و کون مامان . مامان گاه به صورت دورانی و گاه به صورت عمود یه چرخشایی به خودش می داد و اونا رو قفل می کرد که بی تابی اونارو به نهایت رسونده بود .. درهمین لحظه چشام افتاد به گوشی وموبایل مامان که یکی داشت تماس می گرفت از اون تماسهای بیصدا . گوشی روبردم جلوچشای مامان -این که همون شماره ناشناسه جواب نده .. اصلا ولش گوشی رونگیر . نگار به حرکتش ادامه دارد . حرکات چرخشی مامان کیر منو هم شق کرده بود . چقدر هوس انگیز بود این حالاتش . جواد و زیار اصلا نفهمیدند کی آب کیرشونو خالی کردند فقط آخر کار جواد فریاد می زد زن عمو جوووووون داره میاد داره میریزه مامان کیرای داود و زیار رو از دهنش بیرون کشید تا راحت ترحرف بزنه -پسر تو که آب کیرتو ریختی تو کوسم . یه آب داغو اون داخل احساس می کنم وای زیار زن دایی قربونت تویکی کی آبتو ریختی تو کونم . اون دوتای پشتی زود وارفتند . خسرو حریص تر از بقیه بود . اون قدر باکیرش دهن مامانو گایید که وقتی این بار داغ کرد کیرشوکشید بیرون و روصورت و لب و دهن مامان خالی کرد . نگار جون منم یه زبون روکیرش کشید و اون دو سه قطره آبی رو که روکیر خواهرزاده اش نشسته بود نوش کرد . داود هم که با سینه های مامان بازی می کرد اونو روی زمین دراز کرد و کیرشو گذاشت وسط سینه هاش و مامان هم با جفت دستاش سینه هارو به کیر داود فشار داد وآب داود وسط سینه هاش خالی شد . همه افتاده بودند روهم . سیرسیر شده بودند . داود و خسرو بیشر حال کرده بودند . پسرا درحال خماری بودندواون شماره ناشناس دوباره در حال تماس گرفتن بود . مامان از جاش بلند شد و رفت یه اتاق دیگه تا جواب بده -بهش میگم نمیام حالم خوب نیست . مریضم گردن که نمی زنن . وقتی که برگشت رنگش مثل گچ سفید شده بود . خودشو لخت انداخت تو بغلم . -پرویز نازم کن دلداریم بده ... بچه هارو از خماری در آورده وعذرشونو خواستیم . فقط مامان خسرو رو یه گوشه ای کشید و یه چیزی بهش گفت که بعدا بهم گفت که به خسرو چی گفته . از خسرو و داود و جواد و زیار تشکر کرد که یک شب به یاد ماندنی و پرخاطره رو واسش به جا گذاشتن . ولی مسئله امروز باید به خاطره ها بپیونده و فراموش کنن که بین اونا چی گذشته . مامان همون جا اعلام کرد که تو ضیحات بیشترشو خسرو بعدا بهتون میده . وقتی دسته جمعی رفتن بیرون ومن ومامان موندیم فوری از مامان پرسیدم چی شده چرا چیزی به من نمیگی ؟/؟ حالا ما نا محرم شدیم ؟/؟ -می دونی اونی که تماس می گرفت و ما گوشی رو نمی گرفتیم کی بود ؟/؟ -نه مامان کی بود ؟/؟ -اون بابات بود که از زندان تماس می گرفت . ثابت شد که همه اینا یه دسیسه بر علیه پدرت بوده و بابات به من خیانتی نکرده . بیچاره راست می گفته . در واقع این من بودم که بهش خیانت کردم . من احمق که اگه یه روز بیشتر صبر می کردم می تونستم به خودم ببالم که منم وفادار بوده و هستم . -مامان گریه نکن حالا پشیمونی ؟/؟ بغلش کردم و بوسیدمش . باهاش وررفتم و دوباره حشریش کردم . -مامان دیگه من و تو نمی تونیم باهم باشیم ؟/؟ -نه نه نمی دونم . آخه واسه چی من این قدر سریع تصمیم گرفتم .. دیدم مامان دوست داره تنها باشه رفتم سر کامپیوتر و مشغول خوندن داستانهای امیر سکسی شدم . بعد از دقایقی دیدم مامان اومده بالا سرم ایستاده وخودشو رومن خم کرده و میگه عزیزم پرویز خوشگله من بیا بریم توی رختخواب تا قبل از این که صبح بشه و بابا بر گرده یه صفایی بکنیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

اشتباه عشق

درهمسایگی ما دخترای زیادی بودند که دوست داشتند باهام دوست شن ولی من علاقه زیادی به اونا نداشتم . تا این که یکی از همسایه های ما خونه شو می فروشه و یه زن وشوهر با یه دختر خیلی خوشگل میان اونجا . .. روز اولی که اونو دیدم دلم لرزید .. حس کردم با همون نگاه اول عاشقش شدم . اون روز همراه دوستش بود .. با این که خیلی خوش قیافه بودم وهر دختری که منو می دید ازم خوشش میومد ولی من هنوز اون راه و رسم صحبت کردن با دخترا رو نمی دونستم . دوست داشتم بیشتر از راه نوشتن علاقه خودمو نشون بدم و بعد که پایه ها محکم شد بتونم ازنزدیک باهاشون باشم یکی دوبار که تنها گیرش آوردم و گفتم می خوام باهات حرف بزنم چیزی نگفت . چند بار اون و دوستشو دیدم که با هم از درخونه شون اومدن بیرون .. دوستش چند سالی بزرگتر نشون می داد .. شایدبا هم درس می خوندند . مدتی گذشت تا این که دوستشم با یه نگاههایی نگاهمو پاسخ می داد ولی من به دنبال نگاه اونی که خوشگل تر و خندون تر بود بودم . نمی دونم اونا کجا می رفتند . حوصله تعقیبشونو نداشتم . خدا کنه دوست پسر نداشته باشه .. آخرای تابستون بود . من دو سه سالی می شد که دبیر دبیرستان شده بودم . بابام بازاری بود و وضعشم خوب . دیگه وقتش بود که ازدواج کنم . دوست داشتم قبل از ازدواجم اونو بشناسم . شاید اصلا منو نخواد .. یه روز که دیدم از خونه خارج شدند اونی که خوشگل بود یه جزوه ای و دفتری از دستش میفته زمین .. ظاهرا کاغذ های برگ برگ شده ای لای اون دفتر یا پوشه ای بود که روزمین می ریزه .. برگه های چاپی که انگار از کامپیوتر پرینت گرفته باشن . چون رو صفحه اول بعضی از عناوین یه آدرس ایمیلی اومده بود . سریع اونو به ذهنم سپردم .. کاغذا رو جمع کردم و دادمش به دست اون خانوم خوشگله . ظاهرا اسمش باید شیدا بوده باشه .. چون قسمتی از ایمیلش این اسمو داشت .. سه تایی مون رو زمین در حال جمع کردن اوراق بودیم .. زیاد وارد مقدمات و جریان دوستی خودم با شیدا نمیشم ولی مدتها طول کشید تا تونستم قانعش کنم که دوستش دارم و کارم کلک نیست یه روز بهش گفتم می تونم واست ایمیل بفرستم ؟/؟ اینو وقتی بهش گفتم که دوستش همراش نبود و اونم اول تعجب کرد و بعد گفت باشه .. با این همه نمی دونم دوستش چرا بیشتر وقتا با هاش بود . اون دختر زیاد قشنگی نبود ولی خیلی مظلوم و گرفته نشون می داد . یه مدت گذشت از هیشکدوم خبری نشد . دلم واقعا گرفت ولی جواب ایمیل هامو می داد . این که این دختر دانشجو رو در محیط دانشگاه تورش کنند بد جوری فکرمو مشغول کرده بود . خود به خود عاشقونه نویسی من شروع شده بود . اولش نمی خواست پاسخ گرمی بهم بده . منو مثل بقیه می دونست . پسری که فقط به خواسته های خودش توجه داره . دوست داشتم هر طوری شده اعتمادشو جلب کنم .. و رسید اون زمانی که عشق منو با عشق پاسخ داد . مامانمو فرستادم تا با خونواده اش صحبت کنه . دل تو دلم نبود . اون شب وقتی که رفتیم خواستگاری خیلی استرس داشتم  . نمی دونم چرا اونو ندیدم .. واسه چی نمیومد تا خودشو نشون بده .. در هر حال خیلی زرنگی کرده بودم ظاهرا دوست شیدا باید خیلی باهاش صمیمی بوده باشه . واسه این که  اون زودتر از شیدا خودشو رسونده بود .. خیلی هم به خودش رسیده بود . زنا و مردا گرم صحبت شده بودند .. دوست شیدا خیلی خوشحال بود .. رفتم جلوتر و با کمی خجالت پرسیدم ببخشید شیدا جان ؟/؟ .. یعنی می خواستم بگم شیدا نیست . کجاست . باهاش کار داشتم .. مجلس که مال خودشه .کجا غیبش زده .. - بفرمایید بهرام خان .. خوشحالم که تونستی مردونگی خودتو ثابت کنی و نشون بدی که هدفت فقط صحبت و تفریح نیست . ...ظاهرا باید خیلی شیدا رو دوست داشته باشه که این جور خوشحاله .. .. یه جایی که خیلی  جو شلوغ شده بود خیلی آروم گفت ببخش منو که این قدر آروم و جدی صحبت می کنم . نمی خوام بفهمن که آشنایی قبلی داشتیم . خیلی خوشحال بود و در پوستش نمی گنجید .. من انگار یه چیزی رو گم کرده داشتم .. وقتی مادر شیدا گفت که کاشکی شیوا جونمم اینجا بود اون تازه دانشگاه اصفهان قبول شده . در همین لحظه همون دوست شیدا که اسمشو نمی دونستم گفت من و خواهرم مثل دو تا دوست صمیمی هستیم . علاوه بر خواهر بودن مشکلات همو درک می کنیم .. من تازه درسم تموم شده و اون درسش شروع شده . صورتم شده بود عین گچ . قاطی کرده بودم .. یه اشتباهی شده بود . این اونی نبود که من می خواستم .. این شیدا ی من نبود هر چند ظاهرا شیدا بود . یعنی هم خودش شیدا بود هم اسمش . اونی که من می خواستم شیوا بود . اون یا سرم شیره مالیده بود یا این که من خودم سر خودم شیره مالیده بودم . چراشیوا وقتی که ازش پرسیده بودم می تونم ایمیل بزنم گفت بفرست .. اون که نمی دونست من ازش چیزی دارم .. یعنی می خواست واسه خواهرش شوهر گیر بیاره ؟/؟ شیدا عین عروس خانوما رفتار می کرد . رفتار سنگین منشانه ای داشت . حرکاتش اونو زیباتر نشون می داد ولی من نمی تونستم اونو دوست داشته باشم . وقتی در یه اتاق تنها قرار گرفتیم و خواستیم که با هم حرف بزنیم نمی دونستم چی بگم . من یه آدم دلسوز و مهربون بودم . یه خورده خجالتی .. ولی سر نوشت و زندگی من در میون بود . نمی خواستم با زنی که دوستش ندارم زندگی کنم . یعنی شیدا هم در جریان نقشه بوده .؟/؟ می دونسته که همه کارا کلکه .. این  فکر داشت منو می خورد . شیوا منو دوست نداشته ؟/؟ نکنه اون منتظر من باشه ؟/؟ نکنه دوستم داره ؟/؟ نکنه من  سهوا قالش گذاشته باشم .. وقتی با هم تنها شدیم ..-بهرام جون یهوچت شده مثل این که حالت خوب نیست . -نه خوبم .. ببینم خواهرت نامزد نداره ؟/؟ -نه خیلی ذوق زده بود ... شاید فکر می کرد که کسی بهش توجهی نمی کنه .. فرصت برای تصمیم گیری خیلی کوتاه بود . ولی من نمی تونستم خودم و آرزوهای خودمو زیر پا بذارم -ببین بهرام منم عقیده ام اینه که دونفر که همدیگه رو دوست دارن خیلی از مسائل زندگی رو راحت می تونن بین خودشون حل کنن . برای من طلا و ماشین و خونه و اینا ملاک نیست . شریک من باید اول اخلاق داشته باشه .. من اگه بخوام بهش سخت بگیرم خودم باید فشارشو تحمل کنم . رو روحیه اش اثر میذاره و اون وقت چوبشو خودم می خورم . باید درکش کنم . حرفای قشنگی می زد . خیلی قشنگ .. هنوز نمی تونستم خودمو قانع کنم که عاشقش باشم . بر نامه عقدرو برای سه  ماه بعد و بعد از محرم گذاشتیم . ولی یه خطبه خوندیم که محرم هم باشیم . چون باباش یه خورده سختگیر بود . در همین حد که بهش سر بزنم و تو خونه شون با هم حرف بزنیم و یا سینمایی و جایی بریم با هم بودیم . نمی دونم چرا شیوا هنوز از اصفهان بر نگشته بود . یک ماه می شد که ازخواهرش خواستگاری کرده بودم . من و شیدا با هم خیلی خوب شده بودیم . هنوز اون حسی رو که یه عاشق باید به عشقش داشته باشه نسبت به اون پیدا نکرده بودم ولی عجیب بهش وابسته شده بودم . دوستش داشتم .. بالاخره شیوا بر گشت .. همون روزی که شیوا بر گشت پدر و مادرش رفتند قم یه سری به پدر بزرگش بزنن چون حالش خیلی بد بود .دو تا خواهر خونه تنها بودند و منم اون شب رفتم مثلا هواشونو داشته باشم .. می دونستم پدر زنم ته دلش از این کارم راضی نیست ولی راستش وقتی شیوا اومد خود به خود یه افکاری دوباره در من زنده شد .. نه این که هیجان خاصی نسبت به خواهر زنم داشته باشم بلکه به این دلیل که این حس که همه اینها بازی دادن من باشه و خود شیدا هم درش دست داشته باشه منو آزارم می داد . این که اون فریبم داده . چون خواستگار یا خواستگار خوب واسش نمیومده با خواهرش دست به یکی کرده . من و شیدا هیچوقت کنار هم نخوابیدیم . حتی اون شب وقتی که تنها بودیم بازم رعایت می کردم . ولی نوازش کردن و بوسیدنشو دوست داشتم .. وقتی براش از عشق می گفتم  اون لذت می برد ولی من دوست داشتم بیشتر برم تو حس . تازگیها فکر می کردم علاقه من نسبت به اون یه حالت دیگه ای پیدا کرده ولی این که فریبم داده باشه آزارم می داد . سرش رو سینه ام بود .. موهای قشنگشو نوازش کرده و با انگشتام رو صورت نرمش آروم آروم بازی می کردم .. سرمو رو صورتش خم کرده و بوسیدمش .. انگشت گذاشت رو لباش .. -پس این چی .. سخت بغلش کرده و بوی گرم تنش و گرمای بدنش خون تازه ای رو تو رگهای عشق و محبت من به جریان انداخته بود . خیلی آروم مثل فرشته ها تو بغل من خوابش برده بود . طوری که از خواب بیدارش نکنم رفتم اتاق مخصوص خودم دراز کشیدم . نمی دونم چرا خوابم نمی برد . شیوایی که یه روز فکر می کردم شیداست و احتمالا فریبم داده بود بیدار بود و داشت درس می خوند . یواش در زدم و رفتم اتاقش .. خیلی رسمی تر باهام بر خورد می کرد . به عنوان داماد و شوهر خواهر به من احترام گذاشت .. ولی من خیلی راحت تر باهاش بر خورد کردم تا اونم مجبور شد صمیمی تر باشه .. -شیوا تو می دونستی من دوستت دارم یا داشتم ؟/؟ -تو حالا نامزد داری بهرام . هرچی بوده تموم شده .. -تو می دونستی ؟/؟ تو عمدا کاری کردی که من بیام خواستگاری خواهرت ؟/؟ فکر نمی کردی که اگه  پشیمون شم چه ضربه روحی بزرگی به شیدا  وارد میاد ؟/؟ من تورو دوست داشتم . وقتی واسه شیدا ایمیل می زدم  فکر می کردم برا توست . چرا با احساسات من بازی کردی ؟/؟ -ببینم تو حالا شیدا رو دوست نداری ؟/؟ پشیمونی ؟/؟ -نه پشیمون نیستم .. ولی این فکر که اون هم دستت بوده داره آزارم میده . این که اونم با شیادی خواسته احساسات منو به بازی بگیره . -به خدا بهرام اون اونقدر پاک و بی آلایشه که روحشم از این موضوع خبری نداره -جوابمو ندادی تو که جون خودت خیلی دلت به حال خواهرت می سوخت فکر نکردی که اگه من زده شم ؟/؟ برم .. -عزیز دلم من رمز ایمیل اونو داشتم .. احساسا ت تو رو می خوندم می دونستم خیلی مهربونی .. می دونستم وقتی مظلومیت و صداقت و نجابت شیدا جونو ببینی به طرفش کشیده میشی . خواهرم خیلی دلسوزه . -ولی من تو رو دوست داشتم .. با این حال راستشو بگو شیدا فریبم داده ؟/؟ -تو خواهرمو این جوری شناختی ؟/؟ ولی ازت معذرت میخوام . شاید اگه کس دیگه ای رو دوست نداشتم می تونستم عاشقت شم .. حیفم اومد که جوون خوبی مثل تو رو راحت از دست بدیم -ازدواج یه تجارته ؟/؟ -شیدا ازت چی خواسته ؟/؟ جز یه قلب پاک و مهربون ؟/؟ بهت سخت گرفته ؟/؟ تازه اون زشت که نیست . خیلی جذاب و با نمکه . اگه یه خورده به خودش برسه معرکه میشه . حرفاشو باور کردم . حس کردم آروم شدم و می تونم  بیشتر خواهرشودوست داشته باشم .. نمی دونم چرا صبح شیدای من  نمی خواست از خواب پاشه .. وقتی در زدم و جوابی نشنیدم تعجب کردم . ترسیدم .. درو باز کردم و اثری ازش نبود . یه نامه رو تختش بود .. تقدیم به کسی که  خانه عشق را نشانم داد و در های آن را به رویم بست .. تقدیم به کسی که تا ابد فراموشش نخواهم کرد . حس کردم که بر این برگ اندوه اشکهای زیادی ریخته شده .....ترس برم داشته بود . چرا شیدا واسم این جوری نوشته .. ادامه اش  که خیلی خودمونی تر و با لحن گفتاری نوشته شده بود این بود . دیشب همه صحبتاتو با شیوا شنیدم . خوب روشنم کردی .. حس کردم که خیلی بدم . خیلی .. آدم پستی هستم . آدمی که یه آدم خوبو وادار کردم که خلاف خواسته خودش با من باشه . من خود خواهم . من کسی هستم که همه چیزای خوبو همه خوبیها رو واسه خودم می خوام . می خوام بهترین ها رو داشته باشم . تو اون شب به خاطر خواهرم شیوا اومده بودی و من بی جهت فکر می کردم که به خاطر من اومدی . حالا که فهمیدم اونو دوست داری و به خاطر دلسوزی می خوای باهام باشی دیگه هیچی واسم ارزشی نداره .. فقط حس می کنم که بیشتر از گذشته دوستت دارم . بیشتر عاشق تو شدم . از این که تو خود خواه نیستی . از این که همه چی رو واسه خودت نمی خوای ولی من نمی خوام که هم من و هم تو در اشتباه باشیم . به زور نمیشه عاشق شد و به زور نمیشه کسی رو عاشق کرد .  دلم به حال خودم نمی سوزه .. کاش از همون اول می گفتی .. منو یه گوشه ای می کشیدی و بهم می گفتی که همه چی اشتباه بوده . راحت تر قبول می کردم . فکر می کردم یکی پیدا شده که منو به خاطر خودم میخواد . دوستم داره . دوست داشتن زورکی نیست . ولی تو گقتی که دوستم داری .. نمی خوام خوبی های بهرام مهربونم آلوده به ریا باشه .. می دونم  اگه پیشم بمونی همیشه  مثل حالا بهم میگی که دوستم داری ولی نمی خوام که خونه عشق تو رو خراب کنم . نمی خوام فکر کنی که  من  شور و هیجان عشق و تپیدنهای قلبتو از بین بردم . تو لایق بهترینها هستی . تو شیوا رو دوست داشتی و شایدم داشته باشی .. کاری به اون ندارم که باهام چیکار کرده ولی من حس می کنم که با این فداکاری تو نابود شدم .. دلم میخواد بمیرم . واسه این که امید های تو رو از بین بردم .. واسه این که تو رو برای همیشه از دست دادم .. کسی که هیچوقت تو رو از خونه دلش بیرون نمی کنه .. همیشه عاشق توست شیدای همیشه شیدا ... شیدا .. سریع رفتم شیوا رو از خواب بیدارش کردم . مات مونده بود . -کجا رفته جواب بابا مامانو چی بدیم . همش تقصیر منه . دوست داشتم خواهرم زود تر ازدواج کنه . شاید به خاطر این که دلم واسش می سوخت . شایدم واسه این که بابام وقتی که از بابت اون خاطرش جمع شه راحت تر شوهرم بده -پس تو به خاطر خودتم بود که قدم گرفتی -باور کن بیشترش واسه شیدا بود . من خواهرمو اگه بگم از جونمم بیشتر دوست دارم دروغ نگفتم . اون همیشه بهترین ها رو واسه من خواسته .. همیشه  به نفع من از حقش گذشته . حتی حالا هم . -اون حرفای دیشب ما رو شنیده .. مگه اینو نشنیده که تو گفتی دوست پسر داری ؟/؟ -شاید اون قسمتو آروم گفته باشم . شایدم چون فکر می کنه تو هنوزم منو دوست داری بهش بر خورده باشه . شیوا خواهش می کنم .. من بدون اون می میرم . گناه من چی بوده که دوستش نداشتم و حالا دارم . عاشقش نبودم و حالا هستم . شیوا کمکم کن . خواهش می کنم . اون باید بدونه که من بدون اون نمی تونم زندگی کنم . -بهرام مگه تو بهش ثابت نکردی که دوستش داری . -شیوا کمکم کن . من بدون شیدا می میرم . شاید من با یک نگاه فکر می کردم که عاشقت شدم . شاید زیبایی و اون نگاه و لبخند تو منو به طرف خودش کشوند .. اون حسی که این جوری بیاد  شاید این جوری هم بره . شاید من با نگاه قلبم تو رو نمی خواستم . اما به شیدا و گفته های عاشقونه اش عادت کردم . من بدون اون حرفایی که از دلش میاد نمی تونم زندگی کنم . -می ترسی هیشکی پیدا نشه که دوستت داشته باشه ؟/؟ -نه . می ترسم و می دونم هیشکی دیگه رو نمی تونم دوست داشته باشم . هیشکی دیگه نیست که جای اونو تو دلم بگیره . حالا کجا دنبالش بگردم . -شیوا اون دست به کار احمقانه ای نزنه ؟/؟ - نه من خوب می شناسمش -فکر می کنی بازم منو بخواد ؟/؟ -این جوری که اون نوشته حالاشم تو رو می خواد .. -به من بگو من کجا دنبالش بگردم . -تو قلبت .. اگه اونو توی قلبت حس می کنی پس می تونی پیداش کنی . همونجوری که تو در فلبش جا داری . -پس چرا از هم دوریم . -بهرام اون دلش شکسته . حس می کنه تحقیر شه . حس می کنه تو دلت واسش سوخته -ولی حالا دوستش دارم . حالا بدون اون نفسم نمیاد . -بهرام اون واسه خودش غرور خاصی داره . از هیشکی کمک نمی خواد . منت کسی رو نمی کشه . همیشه دوست داشته رو پاهای خودش وایسه ..به همه کمک می کرده و از کسی کمک نمی خواسته . به اونایی که نیاز دارن کمک می کنه . هیچوقت هم به کسی نمیگه و من اینا رو خیلی تصادفی فهمیدم . حاضره خودش گشنگی بکشه و گرسنه ای نبینه .. حالا این من بودم که باید شیوا رو ساکتش می کردم . -خواهر جونم .. کجایی .. کجایی .. من دوستت دارم .. کجایی ؟ /؟ حالا به بابا مامان چی بگیم . تازه نگران خودشم . شده بودم عین بچه ها .. نمی دونستم چیکار کنم . حس کردم که دیگه این دختره رو با غرور زیباش از دست دادم .  با هق هق گریه هام به شیوا می گفتم .. اون حتما بیرون خونه منتظره تا من برم و بر گرده . اون دیگه نمی خواد منو ببینه . اون دیگه دوستم نداره .. اگه دوستم داشت راضی نمی شد این قدر عذابم بده . اون خیلی بیرحم و سنگدل شده .. بیا .. هر جا هستی یرگرد شیدا .. به من بگو گناه من چیه .. گناه من چیه که دوستت نداشتم و حالا دارم . گناه من چیه که بهت وفادارم ؟/؟ گناه من چیه که نمی تونم فراموشت کنم ؟/؟  عاشقتم .. دوستت دارم . -بهرام خودتو ناراحت نکن . تو که از من بدتری .. شاید شیدا نمی دونه که تو تا این حد شیداشی .  اون احساس شرم می کنه . اون همیشه بهترین ها رو واسه من می خواسته . حالا هم فکر می کنه اون باعث شده که من و تو به هم نرسیم . در حالی که من یکی دیگه رو دوست داشتم و دارم و این دفعه رو من می خواستم یه جورایی کمکش کنم . در همین لحظه در اتاقی که شیدا درش خوابیده بود باز شد و عشق من با چهره ای گرفته وارد شد . شیوا به طرفش دوید ودر آغوشش کشید . شیدا ساکت ساکت بود . خواهر کوچیکتر صحنه رو واسه  ما خالی کرد و رفت حیاط . چهره درهم شیدا نشون می داد که دیگه نمیخواد باهام باشه . بعدا فهمیدم که اون رفته بوده زیر تخت و ماهم تصورشو نمی کردیم اونجا باشه . طوری نامه نوشته بود که انگاری رفته . کفششم برده بود اون زیر قایم کرده بود . -گناه من چی بوده شیدا ؟/؟ به من بگو . حالا که داری منو از خونه دلت بیرون می کنی .. بگو . -گناهت اینه که بیگناهی . کاش اون روز حقیقتو می گفتی -که بگم دوستت ندارم ؟/؟ همینو می خواستی بشنوی ؟/؟ ببینم شنیدن این حرف برات لذتبخشه ؟/؟ اگه دوست داری بشنوی بهت میگم . اگه راضیت می کنه بهت میگم . اگه لذت می بری بهت میگم .. دوستت ندارم .. دوستت ندارم .. ازت بدم میاد .. تویی که خودتو دوست نداری .. هیچی رو نمی خوای بفهمی من چطور می تونم دوستت داشته باشم -بهرام این حرف دلته که دوستم نداری ؟/؟ راستشو بهم بگو . تو روم نگاه کن ؟/؟ -وقتی که ازم می خوای به دروغ بهت بگم دوستت ندارم میگی چیکار کنم . دوست دارم اون کاری رو که دوست دای انجام بدم .. اون گذشته رو فراموش کن .. حالا که نمی تونی من هر چی رو که تو می خوای همونو انجام میدم . -شیدا من دیگه رفتم . ولی هنوز نفهمیدم گناه من چی بود که عاشق تو شدم . ولی اون نذاشت که از در بیرون برم . خودشو پرت کرد تو بغلم . صورتش پر اشک شده بود . -عزیزم کی گفته تو خوشگل نیستی . کی گفته نمیشه دوستت داشت ؟/؟ هم صورتت قشنگه هم سیرتت . ببین چطور اشکمو در آوردی ؟/؟ خیلی بیرحمی شیدا -بهرام دوستت دارم .. هنوز باورم نمیشه که دوستم داشته باشی . من همه حرفای تو با شیوا رو شنیدم . می دونم دوستم داری ولی نمی دونم چرا نمی تونم یا نمی خوام باور کنم . -ببین شیدای من گاهی وقتا عشق اشتباهی میره یه جای دیگه در می زنه . وقتی که با پاسخ سکوت می شنوه کسی خونه نیست میره یه دردیگه رو می زنه .. -یعنی میگی من و تو حالا همو دوست داریم ؟/؟ -مگه شک داشتی ؟/؟ من صدای قلبتو می شنوم .. تو صدای دل منو نمیشنوی ؟/؟ -چرا ولی با یه آزمایش دیگه میشه به نتیجه بهتری رسید . نذاشت فکر کنم که چی داره میگه .  صورتشو به صورتم نزدیک کرد و جفت لباشو به لبام چسبوند . من که با این بوسه داغ و چسبناکش فهمیده بودم که دوتایی مون چقدر همدیگه رو دوست داریم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

نفرین عشق

گفته بودی که تا آن گاه که خورشید می درخشد مرا با عشق خود خواهی سوزاند .. مرا سوزانده ای .. اما نه با عشق خود .. با بی مهری و بی وفایی خود .. هنوز به یاد دارم آغاز آشنایی را وقتی که چهره ام را در میان گلها می دیدی و زیباترین گلم می خواندی .. هنوز به یاد دارم وقتی را که به دیدنم گونه هایت گلگون می گشت . راستی عشق را به کدامین قفس انداخته بودی که تو را به خاطر آزادی خود نفرین می کند . به تو گفته بودم که تا آخرین نفس دوستت می دارم . به تو گفته بودم که به خاطر تو می میرم ولی نه به دست تو .. دیگر بهار را با تو نخواهم دید . شکوفه درختان را .. بازگشت پرستوها .. وقتی که لاله ها ی سرخ از غم سرخ می سرودند به من گفتی که قلبت همیشه برای من سبز خواهد بود . .با تو بهاران را دیده ام . سرم بر روی سینه ات , نوازشم کرده ای . وقتی که در پاییز زیبا و در جشن برگ ریزان هم صدا و هم نفس با ابر های تیره و تار می باریدم تو با خورشید قلب و کلام عاشقانه ات بهاران را به یادم می آوردی  . می گفتی که قلبت بهاریست . می گفتی که همیشه دوستم خواهی داشت . می گفتی که هرگز فراموشم نخواهی کرد . می گفتی که آرام بگیرم .. با تو همیشه بهاری بودم . عاشق بهاران .. وقتی که  با اشک خزان می گریستم این تو بودی که از فردای بهاری می سرودی تا با آهنگ عشق تو آرام گیرم  تا برای پاییز زیبا بخوانم که باز هم به بهاران خواهد رسید . اما اینک در پاییزی دیگر که چون همیشه نیاز مند توام تا با کلام شیرین و عاشقانه ات مرا به باور عشق و امید برسانی تنهایم گذاشته ای . تو آخرین و شاید تنها باورم بودی . آن زمان که حتی خود را باور نداشتم تو را اسطوره خود می دانستم . تو را باور داشتم ,  تو را و پاکی قلب تو را . تو را و نگاه پاک تو را . تو را که به من زندگی بخشیدی و با ارمغان عشق  از نیاز به بی نیازیم رساندی که نیاز من تو بودی که حس می کردم همیشه از آن منی .. سرشار از عشق .. سرشار از محبت .. خداوندا می گویند گناه است   و کفر که از تو به تو شکایت کنیم  ولی به من بگو .. مگر احساس خوشبختی گناه است که مرا به این احساس سوزانده ای ؟/؟  محبوب خیانتکارمن ! می گفتی که هر گز از یادم نخواهی برد ولی حالا این کلام را به دیگری می گویی .. جز تو آغوش دیگری نخواسته بودم . جز تو دلم را به کسی نسپرده بودم . جز تو به دیگری نگفته بودم که دوستت دارم . من تنها قلبم را به تو باخته بودم . و تو ناباورانه رفتی تا بر باور های من خط بطلان بکشی . .. آن شب   هنگامی که درمیان اشک و اندوه و آه چشمانم را بسته بودم ندانستم  که کی خوابم برد .. تو را در کنار خود دیدم . چون گذشته ها. چون آن زمان که برایت بهترین و زیبا ترین بودم . آن زمان که برایت یگانه بودم . حس کردم رنجها را , بی وفاییها را نامردی هایت را در خواب دیده بودم . تو در کنارم بودی .. باز هم در پاییز از بهاران می سرودی .. باز هم می گفتی که برای همیشه در کنارم خواهی بود با من و برای من .. من و تو .. می گفتی که عشق فقط برای من و تو آفریده شده .. و من چه خوش باورانه باورت کرده بودم . ناگهان دیگری را دیدم . زیبایی دیگر .. شاید او هنوز از دلهای شکسته هیچ نمی دانست  .. شاید هنوز تو سنگدل را نمی شناخت . بی آن که مرا ببیند چشمانش را به تو دو خته بود و تو با همان نگاه او را به سوی خود کشانده بودی .. افسونگرانه .. ناگهان زیبایی دیگر از راه رسید . در آغوشم کشید . ندانستم که زن است یا مرد .. فریاد زدم من جز او دیگری را نمی خواهم و او فریاد زد که من عشقم .. عشق .. آمده ام تا تو را بر بالهای خود بنشانم و بگویم که بر از دست داده های این دنیای پوچ اشک مریزی .. آمده ام  تا نفرینش کنم آن که قلب عاشق مرا لرزانده است . به عشق گفتم که من بد معشوق جفاکارم را نمی خواهم .. اما او گفت که من از حق خود نمی گذرم .. هر چه التماس کردم و اشک ریختم که تو را به من ببخشد و از گناه تو در گذرد نپذیرفت ..... چند روز بعد : ... من اینک می بینم که عشق چگونه انتقامم را از تو گرفته آن که مرا به خاطر او رها کرده ای تو را به خاطر دیگری رهایت کرده است .  چه زود ؟! شاید تو را شناخته باشد . شاید که عشق به خوابش آمده بیدارش کرده باشد . دل شکسته من می خندد . دل شکسته من در بهشت عشق آرام گرفته .. اما دل شکسته تو هرگز آرام نخواهد گرفت . با من از بخشش با من از عشق نگو که هرگز نخواهمت بخشید .. عشق تو را از سرزمین خود رانده است و من در تنهایی خود  به این می اندیشم که آنچه  روزگاری در واقعیت دیده ام رویایی بیش نبوده است ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

هوس اینترنتی 8

فلاش پشت فلاش .. دریه حالت منو روبرو قرار داد طوری که قسمت سرمو تو کادر ننداخت . -عزیزم من الان یه دستی رو کوست می کشم برو تو حس . حس کن که حالا مهرداد یا هرکی دیگه که دوست داری و دلت می خواد الان میخواد که کیرشو بکنه توی کوست و بهت حال بده . یه طوری به هیجان بیا که خیسی کوست بچسبه به روی کوس کوچولو و ناز و خوشگلت . یه خورده هم با دو تا شستت لبه های کوستو داشته باش اون سوراخ ریز و باریک کوس با یه خورده از خیسی اونو می خوام در یه حالت زیبا و حشر انگیز بندازم تو عکس . امون همه رو می بره . هرکی ببینه میره توکف . وقتی این حرفا رو می زد هورمونهای جنسی من به شدت شروع کردند به کار کردن و وقتی هم که رو کوسم دست کشید مجبورشد یه خورده از روشو پاک کنه تا توی عکس غلیظ نیفته . -خوبه فتانه -اوووووهههههه چقدر ناز شدی . فقط دلم میخواد درسته بندازمش تو گلو و قورتش بدم . فدایی کوستم . نازتو نازتو طناز .. خلاصه به هر سازش می رقصیدم . درچند مورد از صورتم به همراه کل اندامم عکس گرفت که قرارشد بعدا قسمت چشمو کور کنه . دریه حالت رو زمین و به پهلو دراز کشیدم و یه پامو بردم بالا . به یه حالت قیچی مانند . کوس رو از یه زاویه دیگه نشون می داد . فتانه سراسر هوس شده بود . گلوله ای از آتیش . بدن سفیدش با یه رنگ سرخ در هم آمیخته بود . نشون می داد که برای هماغوشی با من خیلی بی تابی می کنه . و هر وقت که به آخر کار نزدیک می شدیم من غصه ام می شد که چه طور خودمو در اختیارش قرار بدم . چون اصلا به لز بین بودن اعتقادی نداشتم و همش می گفتم وقتی که یه دختر می تونه با یه پسر یا مرد حال کنه وقتی کیر وجود داره چرا از کوس بخواهیم که ما رو ارضا کنه . اینو در شان و منزلت یک زن نمی دونستم که از زن یه تقاضایی داشته باشه ولی بهش قول داده بودم . چند تا کیر مصنوعی آورد و انواع و اقسام میوه جات . یه جای کار یه موز و خیار رو با هم فرستاد به کوس و کونم و عکس گرفت و در یه حالت دیگه یه کیر مصنوعی یک متره رو کرد تو کوسم . البته از خود کیر بیست سانتو فرو کرد توی کوس و بقیه اون بیرون قرار داشت ولی منظره جالبی در اومد . -ببینم طناز نگفتی این عکسها رو هم برای تهییج مهرداد می خوای ؟/؟ جالبه اون با این که شوهرته ولی از این که یه کیر غیر تو کوست ببینه به هیجان میاد -فتانه این که کیر آدمای دیگه نیست . مصنوعیه -درست . ولی هیجان یه کیر غریبه و همون حس رو که به آدم میده . در یه حالت دمرو افتادم و کونمو یه خورده در یه حالت قمبلی آوردم بالا . فتانه از حال رفته بود . به زور بر خودش مسلط شد تا بتونه ازم عکس بگیره -فتان جون چیه حالت خوب نیست ؟/؟ اگه حس می کنی نمی تونی بر خودت مسلط شی یه خورده می تونی باهاش حال کنی انرژی بگیری بعدا ادامه بدی .. -ممنونم طناز ولی گاهی اوقات خیلی هم بد جنس میشی . هر وقت مثل حالا حس کردی یه پیش پرداختی لازمه از این کارا بکن . اگه من قوت بگیرم خیلی بهتر از اینا می تونم کار کنم . سرشو گذاشت رو کونم و یه خورده گازش گرفت . زبونشو هم رو کوسم پهن کرد و با جفت دستاش کونمو فشار می داد . خیلی آروم . اگه بگم لذت نمی بردم دروغ گفتم . با این که در یه حالت کیف و خماری چشام بسته بود ولی حس می کردم که اون داره به صورتم و چشای بسته ام نگاه می کنه تا متوجه شه آیا خوشم میاد یا نه .. یه چند دقیقه ای که شد خودش دست از این کارش کشید تا به ادامه عکس برداری بپردازه . راستش دلم می خواست ادامه بده ولی نتونستم چیزی بهش بگم چون دوست نداشتم روش باز شه و همش ازم انتظار داشته باشه . این جوری پیشش عزیز تر بودم و قدرمو بیشتر می دونست . راستش بعدا که این عکسمو دیدم واقعا متوجه شدم که چه هنر مندانه اونو بر داشته و با چه تنظیم زیبایی بوده . بیشتر عکسها رو  در یه حالت پشت به دوربین و کون قمبلی گرفتم . حالتهایی که کوس در قسمت وسط کون به خوبی نشون داده بشه . در چند وضعیت هم دستمو می ذاشتم رو نقاط حساس بدنم و طوری وانمود می کردم که بی اندازه حشری و طالب سکس هستم و راستش هم بودم . واسه همین حالتم خیلی طبیعی بود . در یه حالت هم کونمو رو به هوا و سر و زانوهامو رو به زمین قرار داده و برجستگی کونمو در یه وضعیت فوق العاده هوس انگیز انداختمش تو کادر .. بیش از این که من خوشحال باشم فتانه از این که تا این حد داره واسم جانفشانی می کنه و با جون و دل زحمت می کشه خوشحال بود . می دونستم حرفامو باور نکرده و هنوز فکر می کنه که من دوست پسر دارم . هر چند که زیاد واسم مهم نبود . در هر صورت اون که چیزی به مهرداد نمی گفت . ظاهرا تا من نمی گفتم بسه اون به کارش ادامه می داد . -فتانه جون کافیه دیگه .. می خوای  یه خستگی یه ساعته در کنیم و بعدش برو رو ظهور این عکسها .. -اگه دوست داری اول این عکسها رو ردیفش کنم که اون جوری بیشتر هوامو داشته باشی .. -اگه این طور فکر می کنی باشه ولی بیا اول یه تشکر ازت بکنم که واقعا دستت درد نکنه و خسته نباشی . رفتم جلو و لبامو گذاشتم رو لباش . طوری اونو بوسیدم و سینه های درشت و زن و مرد پسند خودمو به سینه هاش چسبوندم که بیحال بیحال شده بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

خانم مهندس قسمت چهل و دوم

یکی از اونا که مودب تر ولی تا حدودی هیز و شیطون به نظر می رسید اومد جلوتر و گفت من این خانومو قبولش دارم باشه یار من . نفر چهارم ما . دو تا دیگه اعتراض کرده گفتند اگه ببازیم چی ؟/؟ -پول باختو بهتون میدم . جنبه داشته باشین . قرار شد دو گیم از سه گیم بازی کنیم یعنی هر تیمی که دو ست رو برد برنده شه . بازی شروع شد . یه چند دقیقه ای که از بازی گذشت و یه خورده با جو عادت کردم و گرم افتادم حس کردم که از همه شون خیلی بهتر بازی می کنم فقط چون خیلی وقته تمرین نداشتم یه خورده نفس کم میارم . پس بهتره خودمو خسته نکنم و مختصر و مفید کار کنم . وقتی با آبشارهای تیز و سریع خودم همه رو غافلگیر می کردم دیگه چیزی واسه گفتن نداشتند . خودمو به آب و آتیش می زدم تا قبل از این که کاملا خسته شم کلکو بکنم و کارو یکسره کنم . خیلی سریعتر از اونی که فکرشو می کردم ترتیبشونو دادیم . کله بازنده ها دود کرده بود . یهو سر و کله چند تا زن پیدا شد و به دیدن من اخماشون رفت تو هم ولی خب یه خورده متمدن تر نشون می دادند . اونی که هوامو داشت اسمش بود عباس . بر خلاف اسمش با این که ساکت بود ولی خیلی هم خوشرو و لب خندون بود . -میای بریم یه دوری بزنیم ؟/؟ دعوت عباسو قبول کردم . قلیون کشیدن تو ساحل دریا هم یه حالی می داد . چی می شد اینجا ساحل خارج بود یا مثل زمان اون شاه خدا بیامرزی که به قبرش نور بباره ما هم می تونستیم یه شنای درهم با این مردا انجام بدیم . ظاهرا این زن و مردایی که با هم بودن همه از بستگان درجه یک هم بوده و عباس و یه  پسر دیگه توشون مجرد بودند . داشتم به این فکر می کردم که زمونه چه زمونه ای شده که این قدر راحت یه زن با یه مرد می تونه دوست شه ولی هر کاری یه راهی داره . اون وقتا که من بچه بودم و تازه می خواستم یه چیزایی حالیم شه این دوستیها به همین سادگیها نبود . نمی دونستم با این پسره که یه دو سه سالی هم ازم کوچیک تر نشون می داد چه جوری و از چی حرف بزنم . فکرم رفته بود پیش جریان شب قبل و این که اون پسره شیاد هم می خواست شیلا رو داشته باشه و هم منو ولی من خوب حالشو گرفته بودم . چه جوری می تونستم از این عباس استفاده کنم و حس حسادت بهروز رو تحریک کنم . خدا کنه که اون الان بیرون نرفته باشه . یه بهانه ای تراشیده و عباس رو طرف هتل کشوندم . خیلی دلم می خواست بهروز رو می دیدم ولی تو دفترش نبود . درهر حال یه خورده معطل کردم و عباس رو هم برای چند دقیقه ای پایین نگه داشته و وقتی که برگشتم بهروز رو دیدم که اون پایین وایساده به محض دیدن من انگار که هیچی نشده .. -روشنک برای شام حاضر باش می خوام بیام دنبالت با هم بریم تو شهر بگردیم .. -یواش تر اگه عباس بشنوه ناراحت میشه .. فعلا که با یکی قرار دارم . تو هم برو یکی دیگه رو واسه خودت پیدا کن .. یه دست پس به سینه اش زده و با عباس راه افتادم طوری بهش برخورده بود که گفت خانوم مهندس حواست باشه که از کارات عقب نمونی . اعتناش نکرده و به راهم ادامه دادم . خیلی دلم می خواست سرمو بر می گردوندم و اون لحظه حرص خوردنشو می دیدم . با عباس خیلی بهم خوش گذشت . اصلا نمی دونستم زمان چه طوری می گذره . نفهمیدم ساعت ناهار کیه .. عصرونه چیه .. فقط می خوردیم و می خندیدیم . خیلی زود دختر خاله پسر خاله شده بودیم . بیشتر گرایش من به اون به خاطر فراموشی ناراحتی های اخیر بود . واسه همین حس می کردم که عباس رو به عنوان نوعی سپر بلای خودم قرار دادم . وقتی که غروب شد دوتایی مون کنار رودبابل که به دریا می ریخت نشستیم . پل های فلزی بر روی رود و چراغهای روشن اطراف رود یه آرامش خاصی بهم می بخشید . دوتایی مون سوار قایق  پایی یا پدالو شدیم . چقدر فضای رود خونه شرجی بود . ولی زیبا با اسکله هایی مصنوعی .. دخترا و پسرایی که دست تو دست هم نشسته و به رویاهاشون فکر می کردند . هرچند دخترا رویایی تر و حساس ترن ولی دیگه نمیشه روهیچی حساب کرد . نمی دونم برای چند دقیقه بود که دست عباس رو دست من قرار داشت و یه جورایی باهام ور می رفت .. چون وقتی به خود اومدم حس کردم که باید زمان زیادی از این کار گذشته باشه . نمی دونم چرا این حرکات واسه من عادی نشون می داد . با ماشین عباس برگشتیم ساحل . اون منو به شام دعوت کرد و بعدشم یه بار دیگه اونو کشوندم طرف هتل و گفتم باید یه چیزی بردارم و برگردم . اون پسره حسود که اگه کارد بهش می زدی خونش در نمیومد همونجا وایساده بود . -روشنک بیخود داری فکر می کنی که می خوای حرصمو در بیاری -بهروز من که با کسی پدرکشتگی ندارم . مگه من کاری به کارت دارم . بشر آزاده . منم دارم از اصل آزادی انسانی استفاده می کنم . اصلا من تو کارت دخالت کردم که امروز رو چطور پیش بردی ؟/؟ پس آقا باش و بذار من و عباس از لحظاتمون استفاده کنیم . -حق نداری شب اونو ببری تو رختخوابت . -مطمئن باش اگه قصد کاری هم داشته باشم دیگه اونو تو اتاق خودم نمی برمش . فکر هتل و صاحب هتل و خودمم هستم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

ماجراهای مامان زبل 16

به نظرم ماه منیر یه بار از ماساژتایلندی می گفت . می گفت یه مدل مخصوص داره که ماساژمیدن بعد میگان . البته بیشتر مردا زنا رو می کنن ولی مردایی هم هستند که به زنا حال بدن . خودش هم یکی از این بر نامه ها روش پیاده شده بود . ماه منیر طوری از کلمه مخصوص استفاده کرده بود که فکر می کردم داره به همبرگر مخصوص میگه . -اگه دوست دارین لامپو خاموش کنم این کارو انجام بدم -ای وای آقا پژمان هرطور شما راحت ترین . مهمون حبیب خداست . همون روشن باشه بهتره شما بهتر می بینین و اون جاهایی رو که باید بمالین بهتر می مالونین . دست گلت دردنکنه . کیرش حالا دیگه شق شده بود و می شد یه جورایی امید وار بود . -شما چطور راحت ترین . می خواین در سه مرحله کارو انجام بدم یا دومرحله . -راستش من متوجه نمیشم . میشه یه توضیحی بفر مایید ؟/؟ -ماساژروی بدن و ماساژپشت بدن و مرحله تکمیلی یا این که همون پشتو بدم و برم رو مرحله تکمیلی -اگه همون اولی رو به ترتیب انجام بدین ممنون میشم . می خواستم بپرسم مرحله تکمیلی به چی میگه روم نشد . یعنی به همون گاییدن میگه یا یه مدل دیگه ای از ماساژه ؟/؟ -پس اشرف جون با این چیزی که گفتم مخالفتی نداری . -نه اصلا هر طور صلاح می دونین عمل کنین . اول در مرحله طاقباز قرار گرفتم . از بالای سر و صورت و گردن و شونه ها شروع کرد تا رسید به سینه ها . چشامو بسته بودم و کیف می کردم . گاه زیر چشمی اونو می پاییدم که چیکار می کنه . دستشو قرار داده بود دور سینه های درشتم . دو تا دستشو دور یه سینه گذاشته با یه مالش نرم اونا رو تکون می داد . وای که چقدر کیف می کردم و از خوشحالی لبخند می زدم که می دونم از نگاه اونم پنهون نموند واسه همین بازم بیشتر این کارو انجام می داد . اومد پایین تر و از ناف و زیر ناف منم رد شد و روی کوس رو با یه فشار و دست مالی خاصی باهاش ور رفت که یه آهی کشیدم که شنید -درد داشت ؟/؟ -نه پژمان جون . بدون این که دستشو رو کوسم بکشه کشاله ها و پهلوهای رونمو مالش داد و رسید به پنجه های پام . عصبی شده بودم . مرد حسابی تو که سینه ها رو مالیدی . کوس مگه چقدر با سینه فرق می کنه ؟/؟ می خواستم بهش بگم نترس من چراغ سبزیم . اصلا زرد و قرمز تو کار من نیست . ولی نتونستم . این بار از مچ پا شروع کرد و دوباره رسید به دو طرف کوس . این بار دستشو گرفته و گذاشتم رو کوسم -آقا پژمان اینجا که دور از بدن نیست . گناه داره وقتی سینه ها رو مالیدی اینجا رو نمالی -مطمئنی که ناراحت نمیشی ؟/؟ -واسه چی . خون باید در تمام قسمتهای بدن به طور هماهنگ به جریان بیفته . اگه به این جا نرسین یه وقتی کارا ناقص میشه و کار خودتون زیاد میشه . -حالا که خودتون می خواین باشه . کف دسته رو که گذاشت رو کوسم همچین خیس بود که با دو تا چنگ زدن دیگه انگشتای دستش یه سری خورده و رفتن تو کوس من . یه خورده خجالت کشیدم از این که نکنه فکر کنه من گشادم . به نسبت زنای جوون گشاد که بودم ولی دلم نمی خواست همون اول تابلو شم . -آههههههه .. آهههههههه با چند تا آه کشیدن اون با سرعت بیشتری کارشو ادامه می داد . هر لحظه منتظر بودم کیرشو بفرسته طرف کوسم . واسه همین چشامو کاملا بسته بودم تا حرکت کیرشو با لذت و تماس بیشتری تو بدنم حس کنم ولی خبری نبود . نکنه خواجه باشه ؟/؟ نه این طور نیست . اگه خواجه بود که کیرش شق نمی شد . منو بر گردوند . -حالا از پشت . این جور که معلوم بود امشب از گاییدن خبری نبود . باید تو خماری می موندم و سماق می مکیدم . چاره چی بود . راهی نداشتم . یکی دو دقیقه ای مکث کرد . منم مخصوصا یه خورده کونمو همون خوابیده به طرف بالا قمبل کردم و اونم دو تا دستاشو گذاشت رو اون و از همون جا شروع کرد . -اشرف خانوم خیلی کار درسته . -ببینم درسته یا درشت ؟/؟ -از اونجایی که درشته درسته .. اینجا خیلی نرمش و مالش می خواد . افتاد به جونش و به شکلها و زوایای مختلف کونمو مالش می داد . دوباره داشت خوابم می برد . وقتی سر شونه ها و کمرمو هم ماساژداد و پشت پاهامو دیگه از حال رفته بودم . حتی کف دستشو هم از مسیر کون گذاشته بود لاپام و روی کوسم . چرا این کاری نمی کنه . چرا .. چرا . بدنم داغ شده . فشارم رفته بود بالا نفسام به شماره افتاده بود . دلم می خواست اون کارو شروع کنه و یه تکونی بخوره ولی واقعا دیگه کوس خل تمام شده بود . شاید من بی خود دلمو خوش کرده بودم و اون از بس کوس های جوون و ترو تازه گاییده بود مال منو سلیقه اش نمی گرفت . دوباره منو طاقباز کرد . -رسیدیم به مرحله تکمیلی .. توی دلم گفتم کوفتو رسیدیم به مرحله تکمیلی مرضو رسیدیم به مرحله تکمیلی . تکمیلی این بود ؟/؟ با این حال چون خوشم میومد  گذاشتم به کارش ادامه بده و این بار خیلی زودتر و راحت تر کوس مالی کرد . -البته اشرف خانوم این مرحله تکمیلی الف بود .. وای خاک توسرت  حتما الان می خوای منو پشت و رو کنی بگی تکمیلی ب .. رفتم خودم وارو شم دیدم دستشو گذاشت رو شکمم نذاشت تکون بخورم تا بفهمم چه خبر شده با کیرش به طرف کوسم حمله کردو و یک ضرب گذاشت تا ته کوسم . اینم مرحله 3 ب تکمیلی که آخرش بود و یه بر نامه دیگه از الان شروع میشه .... ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی

فقط یک مرد 101

من عمری جون کندم تا به این درجه رسیدم . -خفه شو کونی کلاغ سیاه .. هرچی جون کنده باشی .. هرچی جنده شلاق زن بوده باشی فعلا که محتاج کیر منی . این مثل بیت المال نیست که بخواین بالا بکشین و یه تنگ شاش بالاش سر بکشین تا اون لقمه های حرومی که کوفت کردین هضم شه .. من کیرمو مفت و مجانی تو حلقوم دشمنان ملت فرو نمی کنم . کورخوندند مجتهدین زیر بار ظلم , سکوت کرده .. همین جوری مفت زن و دختر و خواهر و مادرشونو بگام و دشمنان دین و آزادی رو زیاد کنم ؟/؟ مجلس در سکوتی محض فرو رفته بود . یکی از اون خایه مالها دست بلند کرد و از رئیس مجلس که می خواست حرف بزنه انگار تو دهنش آب قرقره می کرد اجازه گرفت که یه چیزی بلغور کنه -آقا اجازه .. آقا اجازه .. رئیس مجلس گفت حرفتو بزن چرا خفقون گرفتی مگه می خوای دست به آب بری ؟/؟ -آقا این کوروش حرف سیاسی می زنه ما اگه بخواهیم حرف سیاسی بزنیم میگن گوشتونو می کشیم .. این نماینده بد بخت فلک زده که ارزش اونو نداشت اونو بندازن جلوی کفتار تا یه لقمه چپش کنه رو بد جوری شستم و گذاشتم تو آفتاب -خفه شو پفیوز .. از این بعد این منم که دولت تعیین می کنم . تو دهن شما می زنم . کیرمو رو به سمتش گرفته و کلاهکشو نشون داده و گفتم من به پشتیبانی این عمامه مجتهد اعلم و اعظم هستم . لازمم نکرده یک شبه منو از درجه حجه الاسلامی مجتهد کنید و یک روز و شبه کتابدارم کنید .. من با قلم کیرم فتوا صادر می کنم .. اگه به خاطر خدمت به خلق نبود اینجا در کنار شما نبودم و چرندیات شما رو گوش نمی کردم . دیوونه شونم کرده بودم . یکی از اون زنای کوس خلی که هنوز فکر می کرد در جامعه ای با مساوات و عدالت اسلامی زندگی می کنیم گفت .. -جناب رئیس ! اسلام دین برابری و عدالت است . مردم همه با هم مساویند . کوروش آریایی به خاطر حرفهای خلاف قانونش باید محاکمه بشه و هیچ فرقی بین اون و بقیه نیست . -آهای آبجی اگه کیرمو تو دهنت فرو کنم اون وقت نمیگی که عدالت اسلامی بر قرار نشده ؟/؟ اون سه میلیارد دلار رفت تو جیب عمه ام یا تو جیب بابابزرگت ؟/؟ ..خورد و دم نکشید -کوروش خان .. مصلحت نظام ایجاب می کنه که ما سکوت کنیم تا بتونیم مشتمونو بر سر دشمنان این آب و خاک فرود آوریم .. وای از دست این زنیکه کوس خل دیگه دیوونه شده بودم . رفتم طرفش گلوشو گرفتم و می خواستم خفه اش کنم . -تو اگه بمیری من کیرمو تو دهنت فرو نمی کنم .. مامورا اومدن و منو ازش جدا کردن . خیلی جوش آورده بودم . منو از مجلس خارج کردند ولی همچنان بد و بیراه می گفتم . این آدما دیگه جزو آدم نبودند . نمی تونستم این همه زور و خود خواهی رو تحمل کنم از طرف وزارت علوم و آموزش عالی یه مراسمی ترتیب دادند و قرار شد که من بعد از ظهر رو با یکی باشم و شب رو هم بایکی دیگه . اولی مال رشته ریاضی بود و دومی تجربی .. نمی دونم چرا تجربی رو هنوز رو نما نکرده بودند . ولی این ریاضی رو هر چی نگاه می کردم خیلی آب رفته بود و نمی دونستم که باید به کجاش بچسبم . خدا کنه یه خورده گوشت داشته باشه و بشه از گوشت تنش لذت برد . در هر حال دختر خوشگلی بود . مارو رسوندند خونه شون .. حس می کردم اگه یه بچه از این دختره داشته باشم خیلی با هوش میشه .. رفتیم خونه شون .. بابامامان شهلا جون به گرمی از ما پذیرایی کردند . این مادر زنه که چه عرض کنم ننه شهلا خانوم تا می تونست از شجره نامه دخترش گفت این که دخترش از بچگی باهوش و ذکاوت بوده و نشون می داده که چه دختر آینده داریه .. فقط زل زده بود لای شلوار من .خیلی بدن هیکلی و درستی داشت .. -آقا کوروش ! شهلا جون منم خیلی تپل بود این چند ماهه خودشو کشت که درس بخونه و رتبه خوبی بگیره واسه همین 20 کیلو لاغر شد وگرنه خیلی تپل بود . یه لبخندی بهم زد که انگاری بی میل نبود که خودش جای دخترش قرار بگیره .. -فکر می کنم آقا کوروش یه دوساعتی رو اینجا وقت داشته باشی .. -ببخشید مگه به شما کوپن دادند ؟/؟ -نه آخه ولی گفتم اگه وقت زیاد باشه شاید ..؟ /؟ نمی دونم چرا حس می کردم این شهلا نمی تونه سیرم کنه . تازگیها خوش اشتها هم شده بودم . مخصوصا اگه یه لقمه ای رو به عنوان اولین لقمه و غذای روز می خواستم بخورم اون باید حسابی آبدار و پر ملات می بود . من و شهلا تنها موندیم .. مامانش می گفت که شهلا جونم دوست پسر نداشته و خیلی هم خجالتیه .. نگران بود که اگه جری چیزی بخوره باید دختر یکی یه دونه اشو سریع برسونه دکتر -این قدر نگران نباشین شهناز خانوم . من تا حالا هشت ده تایی پرده پاره کردم و به اندازه کافی در این زمینه تجربه دارم . -خوب دخترمو ردیفش کن یه شیرینی پیش من محل داری -می خواستم بهش بگم در واقع این من هستم که دارم بهت شیرینی میدم . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

هرکی به هر کی 75

جو سالن به هم ریخته بود و همه به شدت می خندیدند . هر کی به هر کی چسبیده بود دلش می خواست برای مدتی دست از کار بکشه و ببینه اون چینی بخت برگشته و اون ایرانی کون گنده چیکار می کنن . زن عمو ثریا که می خواست خایه مالی دامادشو بکنه با همون کیری که تو کوسش بود خزان خزان خودشو رسوند به طرف ما و گفت دختر برو جلو ببین این شوهرتو دارن دست میندازن و آبرو واست نمی مونه -مامان بذار زیر کیر آریا جون حالمو بکنم . تو خودت حالا چسبیدی به کیر الیاس خان خاطرت جمعه . اگه راست میگی دلت واسه دومادت می سوزه کیر آقا الیاسو ول کن اول کار برو به داماد چینی گلت سرویس بده که آبروی بزرگ خاندان ما نره . این همون تاج گلیه که شما سر ما کاشتین . وگرنه ما رو چه به این که بریم با این دشمنان ملت و دوستان پول دولت وصلت ببندیم مادرجان .. ثریا خورد و دم نکشید و منم با شستم به زن عمو اشاره کردم که بیلخ .. بیا بگیر . اونو سکه یه پولش کردیم و رفتیم . با دست یه اشاره ای به منصوره کرده و اونو به طرف خودم کشوندم .. -منصوره جان چته ناراحتی . به زور جلو اشکاشو می گرفت -دختر اون دفعه بهت گفتم که بهتره خودتو لاغر کنی . اگه با همین وضع بیای اینجا همینه . همینه . اگه یه کیر کلفت و دراز هم بخواد بره تو کوست مصیبته چه برسه به کیر سگی این توله سگ چینی . رفتم زیر گوشش و یواشکی بهش گفتم که حالشو بگیر ما یه خورده بخندیم در عوض من از خجالتت در میام . فقط چیزی پیش این آهو نگو و جوابمو نده .. .. با این که ما همه مون باید با خیلی ها حال می کردیم ولی دلم نمی خواست اون لحظه که آهو زیر کیر منه متوجه شه که من با وعده و وعید به منصوره میخوام کارمو پیش ببرم . هرچند پس از رفتن منصوره آهو ازم پرسید که به دختر دایی ات چه گفتی و منم نصف حرفی رو که بهش زده بودم برای آهو گفتم -هیچی بهش گفتم که حال چینگ رو بگیره تا ما بخندیم -آهو هم که از این کار من خوشحال بود گفت خیلی بد جنسی آریا هنوزم دلت هست ؟/؟ -تا قیام قیامت دلم پیش اینه که اگه اون کثافت نبود تو حالا مال من بودی و من و تو می تونستیم به خوبی و خوشی با هم زندگی کنیم . -اون وقت بازم راضی بودی که این جوری منو زیر کیر بقیه ببینی ؟/؟ -راستش نه . شاید اصلا بهت اجازه نمی دادم وارد این محفل شی . -واقعا که شما مردا .. چقدر خود خواهین ولی بازم قربون دل مردای این محفل برم که زناشونو زیر کیر این و اون می بینن . -آهو دوست دارم فقط مال من باشی . -راستش آریا اگه بدونی این روزا چقدر دلم هوا و هوس تو رو داره . این چینگ اصلا نمی تونه ارضام کنه . کیرش در سفت و سخت ترین حالت به زور کار می کنه . خیلی بی حاله ..  -حالا بیا زیر کیر من تا به تو حال بدم .. دستامو انداخته بودم رو سینه های آهو و کیر کلفتمو با یه فشار خاصی می کوبیدم به ته کوس آهو . -کیف کن آهو فقط با این کیر راضی شو . می خوام که فقط با من حال کنی بقیه رو ولش . همه شون به فکر خودشونن . -نه این که تو به فکر خودت نیستی ؟/؟ -ببینم تازگیها با این آرمیلا چه بر نامه ای داری که اون داره از اون دور با نگاههای خودش ما رو می خوره . خودش زیر کیر عارف بچه پسر عمه بابا داره حال می کنه و نگاش به کیر توست و با یه حرص خاصی داره کوس میده . -آهو حواست به این جا باشه . چیکار به کار اونا داری . به موقعش وقت داریم بقیه رو هم یه دیدی بندازیم . فقط یادت باشه ما باید بترکونیم . آهو رو بغل کرده و اونو رو هوا می گاییدم . من و اون آماده یک سکس پر هیجان و پر سر و صدا و تبلیغاتی شده بودیم . می خواستیم نشون بدیم که ما در اصل واسه هم ساخته شدیم و این چینی بی خایه یه دکوری بیش نیست . -آریا آریا بزن منو .. محکم .. من لیاقت این کیر رو داشتم .. دوستت دارم .. عشق من .. دوستت دارم . تو باید شوهر من می شدی . من عاشقتم . -منم دوستت دارم آهو ..عاشقتم لعنت بر اونایی که من و تو رو از هم جدا کردند. عمو و زن عمو از خجالت داشتن آب می شدن . ثریا و عمو آراد به مادر بزرگ اعتراض کردند . پری جون حالشونو گرفت و گفت نه تنها اعتراض وارد نیست بلکه اعتراض بر شما وارده که چرا باعث شدین دو تا جوونی که همدیگه رو دوست دارن از هم جدا شن . شما آبروی بزرگ خاندان ما رو بردین . مگه ما کم مال و منال و ملک داریم ؟/؟ شما به چه چیز این چینی نیاز داشتین . مضحکه و مسخره دست این و اون شدین . حالا کار به جایی رسیده که منصوره داره داماد شما رو مسخره می کنه . منصوره رفته بود سراغ این چینگه . اونو مثل یه هالتر سبک از رو زمین بلند کرد . چینیه بد جوری قلقلکش میومد و بی اختیار در حال خندیدن بود . اصلا کیر این چینی خیال شق شدن نداشت . البته شق بود ولی از بس کوچیک بود نشون نمی داد . یه چیزی حدود ده سانت می شد . منصوره همون کیر ده سانتی رو با دستاش مالید و مالید تا آبشو خالی کرد . چینیه مثل خر کیف می کرد . حالا کیرش شل شل شده بود و به شش سانت هم نمی رسید .  هرکاری کرد که از دست این زن گردن کلفت در بره نمی شد . نصف بیشتر جمعیت سرگرم تماشای کلنجار رفتن منصوره و چینگ چانگ چونگ بودند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

خانوما ساکت 12

پس بسوز بسوز بسوز .. -اگه بسوزم پس آبم چی ؟/؟ -اون یه جاییه که نمیسوزه . اون همیشه اون خاصیت تر بودن خودشو داره . وای که نازو ادایی داشت این میترا خانوم . سوتینشو انداختم یه گوشه ای و آروم آروم لختش کردم . اونم با دستای جادویی و خوشگل خودش در حال در آوردن لباسام بود . اون انگشتای مانیکور زده شو گذاشتم تو دهنم و می لیسیدمشون . همه جاش خوشگل و بلورین بود . سفید مثل یاس . خوشگل تر و خوش پوست تر از دخترش . شاید دختره به باباش رفته بود و بی خود نبود که مامان دنبال خوشگذرونی و هوسبازی بود . حتما مدام در شکار مردای خوش تیپ بود . .یواش یواش لبامو رسوندم به کوسش و قبل از این که اولین لیس زدنها رو رو کوس ناز و خیسش شروع کنم بهش گفتم یادت باشه میترا جون من رحم ندارم اگه بشنوم بازم سر و گوشت می جنبه نه تنها  از کیر خودم محرومت می کنم بلکه زندگی تو رو هم خراب می کنم . من به مینا قول دادم که مشکل روحی اونو حل کنم . -اووووهههههه روان شناس من ! تو هم منو در مان می کنی و هم دخترمو می دونم . پاهاشو به کیرم مالید و گفت من اینو دارم مال بقیه چه به دردم می خوره . -نمی دونم عزیزم . در هر حال اینو الان بهت گفته باشم که یه وقتی از این در که رفتی بیرون همه چی از یادت نره . -مطمئن باش که از یادم نمیره . من یه جورایی دارم عاشقت می شم . -به همین سادگی ؟/؟ یقین دارم که این اسمش عشق نیست . می تونی اسمشو بذاری یه نوع هوس . -هرچی اسمشو بذاری من تو رو می خوام تو رو می خوام . دستشو گذاشت رو سینه ام و منم خودمو رو تخت ولو کردم و اونم اومد رو من قرار گرفت . تا رفتم کوسشو بخورم جهتو عوض کرد و دهنشو انداخت رو کیر من . مثل دیوونه ها در حال ساک زدن اون بود و گاهی هم ساکیدن رو با گاز زدن اشتباه می گرفت ولی من تو ذوقش نمی زدم . . یه جای کار که دیدم کیرم داره می سوزه اونو از دهنش کشیدم بیرون و افتادم رو کوسش . کوس تپل و ورم کرده این خوشگل حشری رو با تمام وجودم می لیسیدم و نمی ذاشتم پاهاشو به این طرف و اون طرف پرت کنه . -هوتن هوتن زودباش کیرتو بده کیرتو بده .. صبرم دیگه تموم شده .. زودباش .. می خواستم تشنه ترش کنم و قدرت خودمو بیشتر به رخش بکشم . گریه اش آورده بودم . مثل دختر بچه ها ناز می کرد و خودشو واسم لوس می کرد . مشتاشو گره می کرد و به کمرم می زد . آخرش دلم واسش سوخت و لبمو از رو کوسش ور داشته و بهش گفتم حواست هست ؟/؟ -آره آره صد دفعه گفتی من حواسم هست . می دونم اگه کوچکترین خطایی کنم از این نعمت محرومم می کنی . ولی تو هم باید حواست باشه که هفته ای حداقل یه بار باید بهم برسی . تو دلم گفتم با کمال میل ولی پیش اون سیاست خودمو حفظ کرده و گفتم اگه دختر خوبی باشی حتما . چیکار کنم واسه این که یک روان شناس و دبیر خوب باشم و به مشکلات همه رسیدگی کنم باید پی همه این چیزا رو به تن خودم بمالم . -یعنی این قدر سکس و عشقبازی با من  واست سخته ؟/؟ تو به زور داری این کارو انجام میدی . حس کردم که دیگه نباید زیادی اونو دلسردش کنه . -کیرشقمو روبروی صورتش گرفته و گفتم اگه دوست داری بفهمی که سختمه یا نه از این بپرس . این داره بهت میگه که منم هوس دارم و دارم باهات حال می کنم -جون من ؟/؟ -جون تو -پس بکن توووووووو ... امونش ندادم . طوری کیرمو کردم تو کوسش که زبونش برای دقایقی بسته شد . کمرمو تا اونجایی که می شد می دادم عقب و با فشار می کردم تو کوسش . جیغش رفت آسمون . بالاخره سکوتو شکسته بود . -دردت میاد ؟/؟ کیرمو بیرون بکشم ؟/؟ -نهههههه نههههه جررررررم بده کوسسسسسم با این کیررررررررره که داره حال می کنه . همونیه که یه عمری آرزوشو داشتم و تازه بهش رسیدم . -بازم خوبه که که عاشق و دلخسته این کیر شدی . -هوتن اگه شوهر نداشتم ازت خواستگاری می کردم . جوابت چی بود ؟/؟ -خب من بهت می گفتم آره ولی از کجا می دونی من یه مرد شیطونی نیستم . -صبر کن تو چشات نگاه کنم . در حالی که کیرم تو کوسش بود و تا سر حد جنون داشت بهش کیف می داد با یه خماری خاصی بهم گفت از اون شیطونا هستی چشات داره میگه که به یکی دو تا قانع نیستی -ولی از این به بعد فقط تو رو میخوام و تو رو دارم . -من شما مردا رو می شناسم خیلی خود خواهین -هرچی هستم فقط یادت باشه چی گفتم .. -می دونم هوتن چی گفتی . خیانت نکنم ولی خیانت ببینم . .. این میترا دیگه داشت با این منطق بازیهای خودش اعصابمو خرد می کرد . دو تا پنجه هامو گذاشتم دو طرف پاش اون قسمت بالای رونش و با سرعت بیشتری به گاییدنم ادامه داده ضرباتمو محکم تر به ته کوسش می زدم می خواستم جیغشو بیشتر در بیارم و مثلا تنبیهش کنم که این قدر به من گیرنده . ولی این جوری که معلوم بود اون با این کارام بیشتر داشت حال می کرد . -کونتو جر میدم میترا .. -خیالم نیست . هرکاری می کنی بکن . -شیطون می خوای عصبی ام کنی ؟/؟ -هوتن جون تو که خودت از اول سکس عصبی هستی .. این زن دیگه چه جورش بود . به موقع آروم می شد و به موقع پر جنب و جوش و می دونست چه جوری باهام برخورد کنه و دلمو به دست بیاره . تن و بدن خیلی باحالی داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر