ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مزاحم یا مراحم ؟

دلم برای بابا فیروزم می سوخت مامان آنیتا حالشو گرفته بود . ازش توقعات بیجا داشت . لباس و کفش و کیف و کلاه و ماشین و خونه .. وطوری شده بود که بابا فیروز مجبور به کلاه برداری و مال مردم خوری شده بود . حالا کاری ندارم به این که چطور خورد و چاپید و کارش چی بود . سیصد چهار صد میلیون پول مردمو بالا کشید و همه رو هم داد دست مامان . این آپارتمانی رو هم که داشتیم به اسم مامان بود و تا اونجایی که می دونستم مامان این پولها رو تو بانک نذاشته بود . بگذریم بابای من که تازه پنجاه سالش شده بود و دوازده سال از مامانم بزرگتر بود متواری شده بود ومن که تازه از خدمت بر گشته بودم تو یه فروشگاه لوازم بهداشتی آرایشی که اونم به اسم مامان بود کار می کردم . یعنی اداره اش می کردم خواهرم آزیتا که یه سال ازم بزرگتر بود ازدواج کرده رفته بود شهرستان و من و مامان دیگه تنها شده بودیم . نمی دونم چرا اون غصه بابا رو نمی خورد . به جای این که ناراحت باشه شوهرش بالا سرش نیست روز به روز بیشتر به خودش می رسید . میکاپ های درست و حسابی تری رو سر و صورتش پیاده می کرد . لباسای فانتزی تری می پوشید . توصحبتاش با مردای غریب و آشنا بی پروا تر شده بود . روز به روز خوشگل تر و جوون تر نشون می داد . خیلی جوون بود که ازدواج کرده بود . پونزده شونزده سالشم نمی شد . اوایل از این که این وضع براش پیش اومده و دیگه بابا بالا سرش نیست خیلی ناراحت بودم ولی وقتی که دیدم اون عین خیالش نیست منم بیخیال شدم . مامان آنیتای من مثل اسمش خوشگل بود . چشاش به رنگ سبز وموهاش بلوند بود . عادت داشت خیلی راحت تو خونه بگرده یعنی براش فرقی نمی کرد نیمه سکس باشه یا پوشیده . به خودش سخت نمی گرفت . یه روز که فکر می کردم اون خونه نیست برای یه ساعتی دوست دخترمو آوردم خونه تا یه حالی بکنم که با اخم و تخم اون روبرو شدم و حالم گرفته شد .. مامان شب و روز یا تو حموم بود یا جلو آینه . هرچی هم ازش راجع به پدر سوال می کردم جواب درست و حسابی نمی داد . پدر منو خیلی دوست داشت . ما زندگی خوبی داشتیم . انتظارات مامان خیلی زیاد بود . دوستاشو می دید و زندگی اونارو و چشم و هم چشمیهاش کار دستش داده بود . مدتی قبل از این که این جریانات پیش بیاد یه بار به خواهرم که از پدرم دفاع می کرد توپید و گفت بیا ببین الان زنا بیشترشون یکی دو تا دوست پسر واسه تفریح و سر گرمی خودشون دارن و شوهره هم جیکشون در نمیاد حالا ما یه زن جوون و خوشگل که خودمونو اسیر یه نفر دوازده سال بزرگتر از خودمون کردیم و بهش وفادار هم هستیم حق نداریم یه زندگی راحت تر داشته باشیم ؟/؟ خواهرم از دست کارای اون زود رفت به خونه بخت و منو اسیر کرد . من موندم و ریخت و پاشای مامان .-مامان واسه چی نذاشتی با دوست دخترم حرف بزنم ؟/؟-حرف می خواستی بزنی یا ....؟/؟ -مامان چرا تو این قدر بد خیالی -من نمی خوام تو خونه من این کثافت بازیها انجام شه . خوش ندارم این قدمهای کج تو زندگی ما بر داشته شه ... وقتی اونو با سی و هشت سال سن می دیدم که اجازه مانور به یک جوون بیست و یک ساله رو نمیده عصبی می شدم . مجبور بودم باهاش بسازم . تو خونه ای بودم که به اسم اون بود . سوار ماشینی می شدم که مال اون بود . تو خونه اون زندگی می کردم . مثل دخترایی که جاذبه جنسی قوی دارن با لباسای بدن نمایی که هیچم تحریکم نمی کرد و مثل بعضی داستانهای وبلاگ امیر سکسی که پسرارو عاشق گاییدن مادرشون می کردهیچ حشری در من به وجود نمی آورد پیش من خود نمایی می کرد . یه روز صبح قبل از این که برم سر کار دیدم جلو آینه نشسته و با لب و ابرو و صورت و موهای سرش ور میره  .اونی که عادت داشت تا لنگ ظهر بگیره بخوابه ساعت 7 صبح بیداربود . شب قبل هم یه سری صحبتهای عجیب و غریب و بگو بخند هایی داشت که نشون می داد باید با یه پسر در حال صحبت باشه . این که کوس مامان خارش گرفته و داره به بابا خیانت می کنه حالم گرفته شده بود . نیمساعت تمام داشت با جفت لباش روزشو تنظیم می کرد و یه ده دقیقه ای هم کونشو گرفته بود طرف آینه تمام قد و طوری کونشو با دو سه تا از شلوار هاش بررسی می کرد تا اونی رو که بیشتر مورد قبواشه پاش کنه .. دیگه داشت حوصله ام سر میومد از خونه اومدم بیرون و گفتم امروز باید کشیک بکشم و ببینم چه خبره . رفتم تو راه پله بین طبقه چهارم و پنجم . چون با اون تلفنی که مامانی صبح زود به اون بنده خدا زد حدس زدم که باید یه خبری باشه . نیمساعت بعد از خروج من دیدم یه جوون خوش تیپ سوسول گردن کلفت که فکر کنم حداقل دوسالی ازم کوچیکتر بوده وبه نظرم یکی از همسایه های طبقه پایین تر بوده باشه در خونه مارو زد و رفت داخل ... پس اون کسیه که مامان هوس کیرشو کرده . بالاخره اونم مث دوستاش شد . دوستایی که از راه به درش کردن . همونجا رو راه پله نشستم و سرمو گرفتم میون دستام . با این که خیلی از دست مادرم عصبی بودم ولی نمی تونستم ببینم یه جوجه خروس بیاد سوار مرغ مادر من بشه . باید قبل از این که کیر وارد کوس بشه برم تو خونه . به درک . میخواد عصبانی شه بذار بشه . اصلا من میرم پی کارم . سر بابام که بلا آورده . این ننگ و رسوایی رو نمی تونم تحمل کنم . در خونه رو که باز کردم بوی عطر هوس انگیز مردونه وزنونه وصدای آهنگ فضای خونه رو پر کرده بود طوری که متوجه نشدن که اومدم خونه . تو اتاق خواب کنار تخت ایستاده بودند و همدیگه رو بغل زده بودند  . پسره اجنبی هنوز هیچیشو در نیاورده بود ولی مامان آنیتا یه لباس خواب توری بدن نمابه رنگ بدن تنش کرده بود که شورت و سوتین مشکی اون و بر جستگیهای کونشو از زیر لباس خواب به خوبی نشون می داد . مامان داشت آه می کشید و جوونه هم در حالی که دستاشو فرو برده بود زیر لباس خواب مامان اونو به خودش چسبونده و در حال بوسیدن لبهاش بود . یک آن یه یااللهی گفته و یهو مامان ترس برش داشت . دوست پسرشو پس زد و پسره هم شروع کرد به چرت و پرت گفتن -آنیتا خانوم برای آشپز خونه باید لامپای هالوژن با دوام بخرین و این اتاق هم اگه لامپ کم مصرف پر نور بذارین بهتره ولی اول باید سر کلاهشو عوض کنم که داغ نکنه نسوزه . مادر که رنگ و روشو باخته بود گفت آرش جان مگه تو سر کار نرفته بودی -چرا مامان کلید مغازه رو جا گذاشته بودم . از هردوشون متنفر بودم . به همون اندازه که دوست داشتم اون جوونه رو بگیرم زیر مشت و لگد دوست داشتم آنیتا جنده یعنی ننه جنده امو هم بزنم . ولی بر خشم خودم مسلط شده با خودم حساب کردم پسر مردم چه گناهی کرده کوس مفت گیر آورده و اگه نزنه و نکنه دیگه نمیشه اسم آدمیزاد روش گذاشت و در واقع این مادر منه که باید رعایت می کرد . اگه واسه منم پا می داد شاید مادر یکی از دوستان یا فامیلا رو که شوهرم داشت یا حتی مادر خود همین پسره رو می گاییدم . دیگه به عنوان یه مادر به آنی جون نگاه نمی کردم . با خودم گفتم بهتره کینه رو فراموش کرده خودم کیرمو تا دسته تو کوس مامانم فرو کنم که طبق مثالهای همیشگی و متداول شمعی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است .-داداش من راضی به زحمت شما نیستم . خودم تو مدرسه رشته برق خوندم و واردم . مامان شما که خودت می دونی پسرت چه برقکار ماهریه . محترمانه عذرشو خواستم .-این چه کاری بود مامان چرا زحمت بچه مردمو زیاد می کنی ؟/؟-قرار نبود مفت و مجانی باشه -آره قرار بود یه چیزی دستی هم بدی و این متلکو وقتی بارش کردم که پسره گورشو کم کرده بود -مامان بااین وضع جلو بچه مردم ؟/؟درسته بی غل و غشی ولی تا به این حد ؟/؟-چیکار کنم خواب آلوده بودم یهو غافلگیر شدم . نمی دونستم چیکار کنم -مامان زیر گلوت هم می خواست لامپ بذاره ؟/؟-با مادرت این طور صحبت نکن -خفه شو جنده عوضی . به خاطر همین فاحشگیهات بود که بابا رو ردش کردی و همه پولاشو خونه و ماشینشو گرفتی و اونو آواره اش کردی . اشک مادر بی احساسمو که انتظار این بر خوردو ازم نداشت در آورده بودم . ثانیه به ثانیه عطش گاییدن مامان در من بیشتر می شد . فکر نمی کرد این جوری باهاش تا کنم . -فکر کردی خنگم و حالیم نیست ؟/؟-عزیزم خواب آلود بودم . فکر کردم تو درزدی -من که کلید داشتم . به خودم گفتم آرش اگه اونو مادرت حساب کنی پیش وجدانت شرمنده میشی و نمی تونی اونو بگایی . اگه فاحشه حسابش کنی اونجوری که باید بهت حال نمیده . پس باید اونو یه دوست دختر اختصاصی فرض کنم و باهاش حال کنم .-مامان یه دقیقه همین جا وایستا الان بر می گردم . رفتم اتاق بغلی و تمام لباسهامو غیر شورت در آوردم و به تن و بدنم عطر زدم تا واسه مامان جونم خودمو ردیف کرده باشم . وقتی مامان نیمه لخت پسر تقریبا لختشو دید فریادی زد و گفت این چه وضعشه -حداقل جلو غریبه که لخت نشدم . می خوام برق کشی کنم . بغلش کردم و اون خودشو کنار کشید .انداختمش رو تخت .-تکون نمی خوری وگرنه با من طرفی . این تخت ما هم از اون چوب نرادهای قوی ساخته شده فلزی هم نیست که برق آدمو بگیره . هر چند این تن و بدن ماهی نمایی که مامان جونم داره می تونه به چند تا ناحیه هم برق بده یا همه رو از دم خشک کنه . دوتایی مون رو تخت بودیم و اون از ترس تکون نمی خورد . اول به زور به لباش چسبیدم . کمی مقاومت می کرد . دستمو به زور از پشت همون لباس خواب بدن نماش به کوسش مالیدم . چشاش رفته بود تو خماری و برق هوس .-ببینم عزیزم خودت که خیلی برق داری . اگه داری خاموش میشی من الان روشنت می کنم . اونو صاف و به کمر انداختمش رو تخت . می خواستم دیوونه و اسیر کیرش کنم . شورتمو کشیدم پایین و کیرمو که هنوز جا داشت شق تر شه گرفتم تو دستم و مثل شلاق با ضربات پی در پی کوبیدم به صورت مامان و شق شقش کردم -از اونجا کیرمو ول دادم یواش یواش به طرف پایین بدن مامان . لباس خوابشو بالا نزدم . با این که کیرم از هوس داشت می ترکید ولی تحمل کردم . چون به خودم گفته بودم که گربه رو باید دم حجله بکشم . به قسمت کوس که رسیدم کیرمو از پشت لباس خواب به کوس شورت پوشیده فشار می دادم . دستامو هم به سینه هاش می مالیدم -اووووووفففففف آنیتا تو محشری تو محشری .-آرش تو منو کشتی . تو داری گناه بزرگی می کنی ولی من حریف تو و حریف تمنا و هوس و کوس و بدنم نمیشم -کیر کلفتو داری مامان ؟/؟اصلا تو فکرش بودی ؟/؟ واقعا ارزششو داشتی ؟/؟-راستش به همچه لحظه هایی فکر نمی کردم که این قدر آسون تسلیمم کنی . شاید اگه مزاحم نمی شدی نمی دونستم چه گنجی دور و برمه -پس اعتراف می کنی که می خواستی تسلیم اون جوونه بشی -به من ایراد نگیر من یه زن جوونم . پدرت داره پیر میشه . من نیاز دارم . اون دیگه اون شور و حال سابقو نداره . داره پنجاه رو هم رد می کنه -ولی اون به تو خیلی لطف کرده . به خاطر توست که فراریه -می خواست منو نگیره . معلوم نیست این پولای مردمو که بالا کشیده چیکار کرده . من که می دونستم داده به مامان ولی نمی تونستم ثابت کنم . در همین لحظه یه معجزه ای شد و یه شماره کارتی افتاد تو تلفن خونه مون . بابا بود -الو آرش حالت چطوره -سلام پدر همه خوبیم -مامانت خوبه ؟/؟-ای اونم بد نیست .-ببینم نزدیکت که نیست -نه کاری داشتی ؟/؟-می خواستم در مورد یه مسئله ای باهات صحبت کنم . از این و اون شنیدم که داره سر و گوشش می جنبه ومنو دور می زنه . حواست باشه . چهار صد میلیون چک تضمینی رو نقد ریختم تو دستش و اون همه رو قایم کرده . دروغ میگه بهت که پول ندارم و داره تو رو می فرسته سر کار . اگه تونستی پولو یواش یواش ازش بگیر وفکر کار و کاسبی باش . بانک نذار خطر ناکه . شاید یه موقع تامین اموال یا بلوکه اش کردند . اوضاع امنه ؟/؟-نه بابا طلبکارا و پلیسا همین دور و برن .. اینو به دروغ گفتم تا هوس نکنه یه سری به ما بزنه و کوس کردن منو زهر ماری کنه . مامان تمام صحبتای بابا رومی شنید و جیک نمی زد . وقتی که اون خداحافظی کرد گذاشتمش تو خماری . خودشو کشت ولی تحویلش نگرفتم -مامان تو به یه دونه پسرت رحم نمی کنی  . منو از سر خودت وا می کنی تا به تفریحت برسی . پولایی که بابا بهت داده کو؟/؟منم یه سهمی ازش میخوام وگرنه از کیر خبری نیست آنیتا جون . اولا تو مادرمی و غیرتم اجازه نمیده که کسی به تو نگاه چپ کنه و از طرفی حس کردم که می تونی دوست دخترم باشی و من وقتی دوست دختر می گیرم دوست دارم اختصاصی مال خودم باشه . نمی خوام با کسی شریک باشم -من فقط مال تو میشم و هستم آرش . کوسم کونم سینه هام و تمام تن و بدنم مال تو . اصلا تا یه مدت سر کار نرو تو رختخواب تو حموم و هر جای دیگه تا دلت بخواد با هم خوش می گذرونیم . باور کن بهت خیانت نمی کنم اگه به حرفم و به من اعتماد نداری باهات میام سر کار . این کار دو تا خوبی داره . هم تو به من اعتماد می کنی و هم این که منم هوای دخترای چش درشتو دارم که از راه بدرت نکنن . چون جنس خراب اونا رو می شناسم -آنیتا تا به من پول ندی از کیر خبری نیست -تو عشق ما رو با پول می سنجی ؟/؟-این تویی که داری این کارو می کنی . پدر الان به خاطر تو آواره شده . اونو همین طور گذاشتیش تو خماری . دیدم تسلیم نمیشه که بهم پول بده . موهای سرشو از پشت کشیدم این بار خودم با شدت کیرمو فرو کردم تو دهنش و اونم با اشتها به ساک زدن خودش ادامه می داد . لباس خوابشو بالا زدم . سینه هاشو میک می زدم . دست و پاشو به زمین می زد و کیر می خواست ..-صبر کن یه کیری بهت نشون بدم که .. اونو از تخت پایین کشیدم و با طناب بستمش به ستون وسط هال . سرمو گذاشتم لای پاش و کوسشو گرفتم تو دهنم -نه نه نه نکن . من کیرتو می خوام عزیزم بده به من کیرتو وودارو ندارم مال شما دو تا بچه هاست -من گوشم به این حرفا بدهکار نیست . با انگشتام از فرق سر تا نوک پای آنی جونمو آروم آروم نوازش می کردم تا لحظه به لحظه اونو بیشتر غرق گرداب هوس کنم -آنیتا من این پول تو رو زیادش می کنم . یه مقدارشو به من بده نمیخوام حیف و میل کنم باور کن پشیمون میشی . مامان که از هوس زیاد داشت بیهوش می شد گفت باشه قبوله قبوله . خودت قول دادی که در جهت مثبت ازش استفاده کنی -مامان من نامرد نیستم -معلومه از کیرت معلومه . بازش کردم و رفت یه صد تایی واسم آورد و طنابارو از دست و پاش باز کردم . یه آهنگ عربی گذاشت و با دور تند و کند همه مدل رقص واسم انجام می داد . با همون لباس خوابش اووووووفففففف دیگه نتونستم دوام بیارم . -آنیتا آنیتا تو یه افسونگری . مال خودمی . می کشمت مامان عشق من اگه بخوای به یکی دیگه نظر داشته باشی .-آرش منم همینو ازت میخوام . بغلش کرده غرق بوسه اش کردم . امونش ندادم  . از لب و صورت و زیر گلو و سینه ها و ناف و کوس و پا و هر جای تنش که در تیر رسم بود بوسیدم و مامانو واسه سوختن آماده اش کردم . شل شل شده بود . کوس خیسش دیگه داغ داغ کرده بود . اون رنگ سفید و وسوسه انگیزش به مثل یه تیکه گوشت تب دار شده بود . لبمو گذاشتم رو همون قسمت تب دارش و میکش زدم -آرش آرش جونم زود باش کوسسسسسم کوسسسسسسم تو آتیش کیرررررررت داره خاکستر میشه زود باش . مگه صد تا کمه ؟/؟بازم میخوای ؟/؟ هر چی بخوای بهت میدم . همه تن و مال و جسم و روح و هستی من مال تو -آنیتا دوست دختر خوشگلم من یه دوست دختر ناز و مامان خوشگل و با وفا میخوام . پول واسم ارزشی نداره . وقتی زندگی آدم به مویی بنده و دوروزه دنیا ارزشی نداره پس بهتره با هم خوش باشیم -اوووووووففففف نگو از این حرفا که می زنی بیشتر باهات احساس صمیمیت می کنم . می فهمم که منو به خاطر خودم می خوای و دوست داری ودوستت دارم عاشقتم . پس از این که با حرکات دستم با لباس خوابش بازی کردم و اونو از سرش در آوردم اون سریعا سوتینشو در آورد و منم شورتشو که یه خورده پایین تر کشیده شده بود تا آخر از پاش خارج کردم . هیکل دخترونه ای داشت . ناز ناز بود . بیخودنبود که می خواست از این روزهای جوونی نهایت استفاده روببره -آرش آرش بده بده حالا دیگه کیر می خوام -آنی آنی آنی خوشگله ام همین حالا بهت میدم . دیگه گفتم زیاد لفتش ندم . هم خودم هوس داشتم و هم این که اگه زیاد اذیتش می کردم ممکن بود کیر های دیگه رو تو خیالش مجسم کنه ومنم نمی تونستم اونو ببینم که به من خیانت می کنه . من باید هواشو می داشتم . واقعا حفظ عفت و عصمت خانواده وظیفه سنگینی بود که باید به خوبی از عهده اش بر میومدم -آرش چقدر کلفته -آنی چقدر تنگه -حال می کنی ؟/؟-تو چی مامان ؟/؟-خیلی زیاد هیچوقت تا به این اندازه خوش به حالم نشده بود توچی ؟/؟-منم همین طور ... مامان کونشو به طرف من قمبل کرد و منم سرمو گذاشتم لای کون خوشگل و تپلش . چقدر صاف و براق کرده بود این کاررو واسه اون لعنتی انجام داده بود ولی دیگه حق نداشت این کارو جز من واسه کس دیگه ای انجام بده . از همون طرف که قمبل کرده بود گذاشتم تو کوسش ویکی از انگشت وسطی هامو کردم توی سوراخ کونش تا اونو واسه حرکت بعدی اماده کنم . آنیتا خیلی بشاش و پر تحرک شده بود -آرش جاااااااااان کیرت مثل آتیش داره شمع کوس منو آب می کنه . تند تر بزن . منو برسون به آخر آتیش هوس -مامان واسه فردا و فر دا ها چی اون وقت جا داری ؟/؟ -من همیشه واسه تو واون کیر آتیش کن تو جا دارم -ببینم آتیشش چقدره -اون قدر که همه جامو بسوزونه . مث یه آتشفشون می مونه . آرش هر جور دوست داری بکوبم . ازم لذت ببر . چقدر احمق و دیوونه بودم . لذت و عشق و خوشی و هوس همین جا بود و من بیخود دنبالش می گشتم . کمر آنیتا جونو گرفتم تو دستام وکیرمو با آخرین زورم به ته کوس مامان می زدم -یه خورده دیگه یه خورده دیگه . می دونم خسته ات کردم . من خودمم دلم می خواد زود تر ارضا شم واسه اون شیره سفید و شیری جونت که به من جون بده دلم لک زده . می خوامش . صورتمو جلو بردهم و در حال گاییدم مامان زبونشو گرفتم وسط لبام و با هوس میکش می زدم .  دستای من رو شونه هاش قرار داشت و اون با دستای خودش به سینه هاش چنگ انداخته بود . حرکاتش طوری بود که نشون می داد تا یه دقیقه دیگه به ار گاسم می رسه . یه جیغی کشید و دستاشو از رو سینه هاش کشید طرف شکمش و منم رفتم کمکش و با دست زدن به روی کمر وپهلوها و رون پاش هوس و خوشی اونو بین تمام تنش پخش کردم . دیگه منتظر نشدم که بهم چی دستور میده -آنی بگیر بگیر گفتی که تشنه اته . دهن کوستو همین طور باز نگه داشته باش که آبم داره میاد -جوووووون کیییییییییررررررررمن داره تو کوسسسسسسس مامانو دوست دخترم خالی میکنه -آرش آبتو می خوام دستاتو بکش روسرم و موهامو نوازش کن . آبتو بریز تو کوسم . همون کارایی رو که می گفت واسش انجام دادم -مامان دیگه نمی تونه داره می ریزه داره میاد . جلوی آب کیرمو نگرفتم . سد کوس مامان شکسته بود وهر چی که می تونستم تو کوسش خالی کردم . کیف می کردم که مامان با آب کیر من سیراب شده -آنی خیلی حال کردم . من دیگه زن نمی خوام توهمیشه و تا ابد زن من باش -نگو این جوری که هوسمو زیاد می کنی دیگه نمیذارم استراحت کنی ها . با انگشتام یه بار دیگه سر کونشو هدف گرفتم -بذار تو کونم فرو کن توش .. تماشای قسمتی از آبهای کیر که در حال بر گشتن از کوس بودند خیلی حال می داد . همونو به طرف سوراخ کون آنیتا جون هدایت کرده و کیرمو که یه خورده شل تر شده بود به طرف سوراخ کون و داخل حفره تنگش هدایت کردم . این طرف خودش یه حال دیگه ای بود . شانس آورده بودم که تو کوسش آب ریختم و تونستم با کونش حال بیشتری کنم . من و مامان دیگه خیلی صمیمی شده بودیم -آرش عزیزم چقدر کور بودم من که بزرگ شدن تو و نیاز خودم و تو رو نمی دیدم . دارو ندار و هستی ووجود من با وجود و هستی تو دیگه ادغامه -آنی جون لذت می برم این طور باهام حرف می زنی . مامان می خوامت . فداتم فدای اون کون بر جسته ات می شم . لبامو به گوشش نزدیک کرده و اونقدر آروم آروم نغمه های عاشقونه و هوس انگیز تو گوشش زمزمه می کردم که ازم خواست تو کونش آب بریزم . با این که مثل اول پر آب نبودم ولی با لذت و هیجان همون بار اول آبمو ربختم تو کونش . سوراخ تنگش طوری کیرمو میک زده بود که فقط با خالی کردن آب کیر می تونستم عطش خودمو فرو بنشونم و از التهابم کم کنم -آنی بگو مال منی فقط مال منی -من فقط مال توام . اگه تو بخوای . گه واسه همیشه کیرتو در اختیار داشته باشم و تو رو .. واسه همیشه مال توام . تو همین حس و حال و کیف کردنها بودیم که تلفن دوباره زنگ زد . درست موقعی که کیرم کارشو تو کون آنی جونم تموم کرده آبشو ریخته بود -آرش جون ببینم مامورا و طلبکارا رفتن ؟/؟دلم واسه تو و اون بیوفا تنگ شده -بابا مراقب خودت باش این طلبکارا دست بردار نیستند . هر ده متر به ده متر یه مامور و نماینده گذاشتن . هنوز زوده که از فرار مرخصی بگیری و بیای خونه ... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

چشم پوشی 3

من و بهاره جونم وارد حموم شدیم . حموم ما بزرگ بود و یه وان بزرگ هم داشت . نمی دونستم مامان تا چه حدی میخواد پیشم لخت شه و تا کجا می تونم باهاش پیش برم . تماشای تن لختش هم بزرگترین کیف و لذت واسم بود و هم بزرگترین شکنجه . کاشی کفه حموم سفید و براق بود و دیواره های دورش به رنگ آبی و سفید که یه نور خاصی رو تو این فضا پخش می کرد .. مامان خودشو لخت کرد و دوباره با همون شورت جلوم ظاهر شد . منم دیگه مجبور شدم جز شورت بقیه لباسامو در بیارم . قبل از این که بیام حموم یکی از اون شورتای گل و گشاد پارچه ای مامان دوز نما رو پوشیدم که اگه واسه همچه وقت و زمانی کیرم در حال تر کیدن باشه دیگه آبرو و حیثیتم پیش مامان جون نره . چیکار کنم آخه من پسر آبرو خواهیم .. با این که با خودم عهد کرده بودم دیگه به تن و بدن مامان زوم نکنم ودر همین حد معمول باهاش حال کنم ولی نمی دونم چرا نتونستم . نتونستم . کیرم داشت شورت گشادمو می شکافت و می زد بیرون . واییییی داشتم منفجر می شدم . مامان تنشو زیر دوش خیس کرده بود ولی دوباره داشت خشک می شد . یه سطل آب پشتش ریختم تا تنش دوباره خیس بخوره .. صابونو تو کف دستم نگه داشتم و کشیدمش پشت مامان . آخ که این جوری مالیدن چه کیفی می داد . یعنی به من خیلی کیف می داد .-چیکار می کنی بردیا . آدم که صابونو یه دفعه به تن نمی ماله . غلظتش زیاده این جوری -خب بعدا با دستام پخشش می کنم -نه عزیزم همون با لیف این کارو انجام بدی بهتره . بهتر کف می ده و تازه پرزها و عاجهای لیف پوستو بهتر تمیزش می کنه .. ای بخشکی شانس . این کلک ما نگرفت . این چه ضد حالی بود که زدی مامان . انواع و اقسام لیف ها اونجا آویزوون بود . یکی رو بر داشتم که خش متوسطی داشته باشه . یعنی نه زیاد نرم باشه و نه سفت و کوچیکترم باشه که من بتونم با دستام فشار بیشتری رو تن و بدن مامان بیارم . از گردن و سر شونه هاش شروع کردم . به کمر و پهلو هاش که رسیدم چرخش دستمو بیشترش کردم . به اون قسمت از کونش که زیر شورتش بود کاری نداشتم . مثلا بچه مودبی شده بودم . نمی خواستم خلاف کنم تا پیش مامان جونم عزیز باشم . یه جوری با لیف و صابون اون قسمت از بر جستگیهای کون مامانو ماساژش می دادم که یه لحظه که نگام به نیمرخ مامان افتاد دیدم که با چه کیفی چشاشو بسته و لبخند رضایتو میشه تو صورتش احساس کرد . دوطرف رون مامانو طوری مالوندم که اگه یه خورده دیگه به این کارم ادامه می دادم خوابش می برد . با صدایی ضعیف و نالان گفت بررررررردیا داری لیف می زنی یا ماساژمیدی -اگه اذیت میشی بگو سریع تمومش کنم -نه خیلی خوشم میاد .درد تنمو می چینی . حالم بهتر میشه تمام خستگی از تنم در میره . دوست دارم همین جا بگیرم بخوابم . حیف که نزدیک صبحه ... وقتی لیف زدن به مچ پای بهاره جون رسید این بار دوباره از همون طرف شروع کردم و به رون و کونش رسیدم . لبه شورت توری و کون نماشو گرفته و دو سانت این طرف و اون طرفش می کردم و این طور وانمود می کردم که این شورته مثلا مزاحمه .. این کلک من گرفت -اگه اذیت می کنه درش بیار -من ؟/؟-پس کی ؟/؟ مگه جز من و تو اینجا کس دیگه ای هم هست ؟/؟ تو که می دونی من که تو حال و کیف و خماری خودم باشم بمب و زلزله هم نمی تونه منو تکون بده .. تو دلم گفتم مامان کاش یه چیز دیگه ای رو هم امتحان می کردی و اون وقت می دیدی که چه خوب می تونه تو رو تکون بده .. شورت سفید و توری مامان که تماشای اونم خودش کلی حال و لذت بود رو از پاش در آوردم جاااااااااان چی می دیدم . وقتی که شورت پاش بود اون بر جستگی و دو تا برش کوسش مشخص نبود . وقتی اونو از پاش در آوردم واسه اولین بار کوس مامانو دیدم . واییییی یه خورده اش معلوم بود . همون یه خورده دنیای منو زیر و رو کرد . برق انداخته بود . صاف و صوف کرده . اوخ که اگه به گیرم میفتاد .. ولی چه کنم که باید از خیلی چیزا چشم پوشی می کردم و اون جوری که اون خودشو عادت داده بود که از بعضی چیزا فاصله بگیره منم باید به این چیزا عادت می کردم . چه کنیم شاید اون این جوری بیشتر حال می کرد . پرداختم به لیف زدن روی اون قسمتهایی از کون مامان که تا حالا زیر شورت قرار داشت و یه قسمتهایی دیگه از پایین تراشو . کون بر جسته و تپل و سفت و گوشتی ژله ای مامان دلمو برده بود . منتظر فرصتی بودم تا یه جقی بزنم و یه جوری خودمو خالی کنم تا سبک تر شم و با تسلط بیشتری به کارم ادامه بدم . هر چند دوست داشتم دو دستی که البته با یه دست لیفو داشتم قاچای کون مامانو از وسط بازش کنم و کوسشو در یه حالت بهتری ببینم ولی اون لحظه خالی کردن هوسم که تا حدی آرومم کنه از همه چیز برام مهمتر بود . یه دستمو که آزاد بود گذاشتم رو کیرم و باهاش بازی کردم . با همون چند حرکت اول نزدیک بود آبمو خالی کنم که یهو مامان گفت چیکار می کنی بردیا . دودستی منو بمالون .. اینم از شانس ما .. به جلق زدن هم قانع شدیم ولی نشد که نشد . دور قاچای کون مامانو اون نیمدایره هاشو تا اونجایی که به کوسش نخوره لیف می زدم و اونم جیکش در نمیومد -عزیزم می تونی پایین ترشم لیف بزنی -کجا مامان -لوس نشو منو بکشی اسمشو نمی برم . منم چیزی نگفتم و با خودم گفتم حالا که اسمشو نمی بری منم به آتیشش می کشم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

رازنگاه 64

شب بدی رو گذروندم . هرساعتش واسم مث یه سال گذشت . فکر نکنم تونسته باشم حتی یه ساعت رو هم بخوابم . تصور آن که وقتی با کوروش روبرو شم عکس العمل ما چه خواهد بود گیجم کرده بود . بالاخره اون لحظه ای که در حال آب کردن گوشت تنم بود فرا رسید . در اولین بر خورد سلامش کردم واون خیلی سرد و بی تفاوت پاسخمو داد . قبل از این که به یک بهانه ای به سمت دیگه فروشگاه بره گفتم فراموش نکن دیروز بین ما چی گذشته ... آدم حسابم نکرد و مث یه گاو سرشو انداخت پایین و رفت . اون طرف زری متوجه حال و روزم شد . وقتی که اومد پیشم خلاصه ای از جریانو واسش تعریف کردم . اصلا دست و دلم به کار نمی رفت . تا آخرین لحظه کاری فقط دوسه بار اومد طرف من و لیست ورود وخروج کالاها رو ثبت کرد . کاری که منم می تونستم انجام بدم . شاید با این کارش می خواست اخم خودشو بیشتر به من نشون بده . در عوض با دخترای اون طرف حسابی جیک شده گرم گرفته بود . خیلی بلند بلند می خندید . آدم فکر می کرد که کوروش خان رفته پیک نیک . شایدم می خواست حرص منو در بیاره و شایدم از اون دخترا خوشش اومده بود . هر هدفی که داشت موفق شده بود . له و لورده شده بودم . یه بار که بچه ها یعنی کارمندا واسه ناهار پخش شده بودند و یه تنفسی داشتیم اونو یه گوشه ای تنها گیر آورده و صداش کردم -هنوز باهام قهری ؟/؟-این بار نگاهشو به چشام دوخت و این جملاتو با زبون بی زبونیش واسم بیان کرد . نمی دونست که من دارم هرچی که توی دلش می گذره رو می خونم .. با نگاهش می گفت که عوضی چرا دست از سرم بر نمی داری . من اگه بخوام تو رو بکنم جنده مثل تو زیادن . چرا بیام گول تو رو بخورم که مثل اون یکی عوضی خونه خرابم کنی . فکر می کردم شاید یه موقعی برسه که بتونم دوستت داشته باشم . تازه داشت یادم می رفت که چی به سرم اومده . فکر می کردم تو مثل اسمت یه فرشته ای . فرشته ای که می تونی فرشته نجاتم باشی . تواین دنیای کثیف که همه میخوان از پشت به آدم خنجر بزنن و اونایی که می خوان خوب باشن باید برن بمیرن فکر می کردم تو می تونی به من زندگی بدی .... دیگه تحمل خوندن راز نگاهشو نداشتم . اونم خیره و مات چشم ازم نمی گرفت تا این که این دفعه من ازش دور شدم . پس با این حساب از این قدیس چیزی به ما نمی ماسه . اون بکن ما نیست . کیرشو حروم ما نمی کنه چه غلط ها . دوست داشت چند سال کنارش می بودم و لیلی و مجنون بازی در می آوردیم . چه غلطا!  آشغال عوضی . آخوند کله خرو به گاییدن دادم  . تو که سهلی .  تو که در مقابلش بچه ای ...  روابط ما به همان صورت ادامه داشت . او با دختر ها گرم می گرفت و زری هم شده بود خبر چین من که هر روز خبر های نا خوشایندی را به گوشم می رساند . کوروش تخم نفرت و کینه را در دلم کاشته بود . اگر نمی خواست که کیرش را به غلاف کوسم بگذارد این اجازه را به او نمی دادم که با دیگری هم چنین کاری انجام دهد . من یک دیوانه کله خرابی بودم که او هنوز منو نشناخته بود . تصمیممو گرفته بودم . البته قصد کشتنشو نداشتم .  می خواستم کاری کنم که اون گورشو از اینجا کم کنه .تازگیها خیلی هم محبوب شده بود . دررابطه با کار های فروشگاه هیچ مشکل نرم افزاری نبود که نتونه حلش کنه . مرتب و منظم بود . مردم دار بود . همه کارمندان چه مرد و چه زن دوستش داشتند . نمی دونم با این همه طرفدار چه طور می تونستم واسش پاپوش درست کنم . کارسختی بود ولی نشدنی نبود . عادت کرده بودم که چه طوری پست باشم وهمه چی رو واسه خودم بخوام . باید نقشه امو طوری انجام می دادم که مولای درزش نمی رفت . می خواستم کاری کنم که چند تا وسیله از وسایل ولوازم خانگی فروشگاه کم شه و بندازمش گردن کوروش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

حرف , حرف بابا 12

بابا یه جوری کوس منو می خورد که از تاب و توان افتاده بودم . وسط بدنم و کوسم داغ کرده بود . می خواستم جیغ بزنم و دنیا رو خبر دار کنم که دارم کیف می کنم . و این بابامه که داره به من حال میده . انگار اون لحظه از هیچی هراس نداشتم -عزیزم شیدا جونم یواشتر دلم نمباد تورو این قدر اذیت کنم وکف دستمو رو دهنت فشار بدم . دختر خوشگله من نباید اذیت شه -بابا حرف می زنی چرا کوسمو بخور لب و دهنتو از روش نگیر من میخوام . زود باش . کوس کوچولوی من رفته بود تو دهن بابا جونم و انگاری داشت آب می شد . دستای کوچیکمو فرو کرده بودم لای موهای بابا و نوازشش می کردم و هر چند لحظه یک بار سرشو به کوسم فشار می دادم . بابا وقتی چوچوله هامو تو دهنش میک می زد طوری می شدم که حس می کردم دوطرف و بالای کوسم که تو دهن بابا جونمه مث یه یخ داغیه که داره آب میشه . واسه یه دقیقه همچین حالتی پیداکردم . اون یخ  داغ داشت آب می شد . کوسم مث یه کره داشت تو دهن بابا شهریارم آب می شد . اون لحظه که این حسو داشتم فهمیدم که رفتم اون بالابالاها بالای قله .. همون جایی که بابا صحبتشو می کرد . همونجایی که ازش به عنوان یه اوج یاد می کرد . این بار جیغ نکشیدم فریاد نزدم ولی موهای پدر جونو تا می تونستم از ریشه فشارش دادم . بمیرم براش هیچی نمی گفت با این که به اوج رسیده بودم ولی هنگام پایین اومدن از بلندی بازم کیف می کردم -بابا حالا آروم تر بخور . رسیدم به همونجایی که تو می گفتی . همون جایی که بهترین لذتو واسه یه زن داره . همونجایی که وقتی یه خانوم بهش برسه دیگه هیچی نمی خواد و همیشه خوشحاله .. این حرفای گنده تر از دهنمو بابا جونم بهم یاد داده بود . منم از این که اونو تکرارش کنم لذت می بردم . چند دقیقه ای  خودمو انداختم تو بغل بابا . سرمو گذاشتم رو سینه اش و باهاش درددل کردم -بابا تو هنوز نمی خوای بذاری تو کوسم ؟/؟ درسته به اوج رسیدم ولی دلم میخواد کیرت بره تو کوسم ببینم چه حالی بهم دست میده -دختر مگه تو عرب شدی . تازه الان تو قبایل بدوی و عقب افتاده و بیابون نشینهاش دختر تو سن تو کوس نمیده که تو الف بچه اونم به بابات میخوای بدی -بابا از این حرفا نزن که ازت دلخور میشم . اولا که من بچه نیستم وواسه خودم خانومی شدم در ثانی این همه دختر تو دنیا مگه از اول بچگیشون این جوری خودشونو لخت تو بغل باباشون میذارن ؟/؟بهم عادت دادی و خوش به حالم کردی حالا بیشتر از این نمیخوای بدی ؟/؟ -دختر م عزیز دلم چه جوری حالیت کنم . می دونستم تا حدودی که چه عرض کنم همش حق باباباست ولی انتظار داشتم یه جوری مسئله رو حل و فصلش کنه . کوسم انتظار داشت . اونم شده بود بلای جونم . اونم کیر می خواست همش با خودم ور می رفتم .. کیر بابا جونو گرفتم تو دستام واسش ساک زدم . دوباره رگهای کیرش متورم شده بود . سرخ و سفید . خیلی خوشم میومد و داغ داغ بود . وقتی تو دهنم جاش می دادم و میکش می زدم حال می کردم از این که کیر بابا جونو شقش کرده اونو به هوس آوردم .-شیدا جون آههههههه دوباره آبم داره جمع میشه . قربون دستات اون دستای دخترونه و ناز و لطیفت برم . عزیز دلم . شیدای من هستی من . همه چیز من . اوخخخخخ نه . کیر بابا رو که می خوردم بازم مث بیشتر وقتا یه دستمو گذاشته بودم رو سینه اش و با موهای سینه پدر خوشگلم ور می رفتم . خیلی از حالت این قسمت از موهای بدنش خوشم میومد . موهای سفیدوکه خیلی کم بود واسش می کندم . کی میشه این دهنم گنده تر شه و منم تپل تر شم تا بیشتر کیر بابا رو بفرستم توی دهنم وبهتر واسش ساک بزنم . این بار آخرای کار قبل از این که بابا جون بی طاقت بی طاقت بشه واسش ساک درجا زدم . چهار پنج سانت بالای کیرشو که کله اش هم جزو اونا بود گذاشتم تو دهنم و با همون کله اش یه دفعه همه رو به سرعت میک می زدم . این قدر با ظرافت وسریع این کارو انجام می دادم که بابا از هوس به خودش می پیچید . یهو دیدم به خودش لرزید و یه آه بلندی کشید و یه جانی گفت و فرت و فرت و فرت تو دهنم خالی کرد . حالا دیگه خوردن آب کیر بابا بهم مزه می داد . وقتی بیشتر بهم مزه می داد که می دونستم اونم با این کار من احساس لذت بیشتری می کنه . حالا پدر جونم بیحال و بیحس شده بود وخودشو انداخته بود رو تخت . می دونست اگه بخواد سنگینی خودشو بندازه رو من , دخترش خسته میشه و نفسش می گیره . بازم سرمو گذاشتم رو دل بابا .  واسش حرف زدم . می دونستم خوشش میاد .-بابای نازم تو رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم . از همه گلها از همه آدمها از مامان جونم بیشتر دوستت دارم . خودمو واسش لوس می کردم . از نوک پاش تا موهای سرشو غرق بوسه می کردم . وقتی به این فکر می افتادم که خانومای دیگه از این کارا باباباجونم می کنن حرصم می گرفت . راستش من هنوز چیزی ندیده بودم واثری از این کارها به چشمم نخورده بود که اگه می دیدم و متوجه می شدم روز گار بابارو سیاه می کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

ندای عشق 55

معلوم نبود با چه بد بختی خودمو رسوندم سر جاده . واقعا این دانشگاهها هم مستن به خدا . تحقیقات اقتصادی و پژوهش در مرغداری . من نمی دونم این چه بر نامه هایی بود که اونا داشتن . این سیمین نزدیک بود گندشو در بیاره . زنگ زدم واسه پلیس تا اگه اون دو تا لاتو دسنگیرش نکردن حداقل ماشینو از اونجا گم و گورش کنن که مزاحم بقیه نشه و اون دو نفر هم وقت بر گشت تو کمین نشینن . خودم یه گوشه ای پنهون شدم و وقتی هم که فهمیدم  ماشینه و مزاحمین  از محل کنده شده آسوده خاطر شدم . دلم می خواست باشم ولی  ترسیدم که اگه این بار سیمین واسم شر شه رنوی منو با پرشیای خودشون شکار می کنن . دیوونه ندا بودم . مگر این که از جنازه ام رد شن بخوان کوچکترین آزاری بهش برسونن . می دونستم دوستم داره ولی نمی دونم چرا از بعضی از رفتار های خودمم خوشم نمیومد و با این که از خودم انتقاد می کردم دوست داشتم که ندا همش بهم وفادار بمونه . یعنی ته دلم این جوری می خواستم . بگذریم گاهگداری می گفتم خوشبختی اونو میخوام و از این حرفا . یه چشمه اشو اون دفعه اومده بودم که هنوز هیچی نشده زرد کرده بودم .. تازه حسودیم هم می شد اگه کلاسهای دانشگاه  ندا مختلط بوده باشه . یعنی اون با بقیه میگه و می خنده ؟/؟ من که به ندا اعتماد دارم ولی اگه بقیه پسرا از سادگیش بخوان سوءاستفاده بکنن ؟/؟ اگه فکر کنن که ندا هم مث بقیه هست . اگه فکر کنن که راحت می تونن دریچه قلبشو به روی خودشون باز کنن . نه نه .. ندا عاشق منه ولی من که اونو از خودم روندمش . دور خودم می گشتم و نمی دونستم که هدفم چیه . به همون اندازه که قدر دون ناصر خان بودم فحشش می دادم و لعنتش می کردم . هرروز بیشتر از روز قبل می فهمیدم که چقدر دوستش دارم و بدون اون نمی تونم ادامه بدم . روزی چند بار وارد ندا نامه یا همون سایت ندای عشق می شدم . بعضی وقتا هم با این که می دونستم اون خونه نیست ولی انتظار داشتم که در ورود مجددم به بر نامه هاش یه مطلب و نوشته جدیدی از اون ببینم و آروم بگیرم . دوباره بخونم که چقدر دوستم داره . لذت ببرم . چه لذتی داره وقتی که بدونی یکی دوستت داره و منتظرته ولی می دونستم که این کارایی که دارم انجام میدم یواش یواش یه حالت فر سایشی به خودش می گیره و ممکنه مرغ از قفس بپره . بازم باید به این خدیجه خانوم تو ضیح می دادم که چرا سر کار نرفتم . اکثراراست و دروغو قاطی می کردم . چشم انتظاری من تا نصفه شب طول کشید . بازم یه بیرحمی دیگه ازم سر زده بود . ندا از خاطره امروزش گفته بود ............ تا می تونستم سر سیمین داد زدم . نمی دونم چرا این طوری شده بودم از کوره در رفته بودم . از خود بیخود شده بودم . بهش اعتراض کرده بودم که چرا وقتی که نوید ازم دور شده تازه فهمیده که اون کیه -ندا من اگه بهت نمی گفتم خوب بود ؟/؟ تازه تو که خودتم چهره اشو نتونستی ببینی و اگه هم می دیدیش نمی شناختیش . اون خیلی وقته که میاد دم در دانشگاه و بپاته . ماشینشو می شناسم چون رنوی عهد بوقی اونم این رنگی خیلی کمه .-به ماشین نویدم تو هین نکن -اوووووووهههههههه کی میره این همه راه رو خسته نشدی از بس خیطت کرد -چرا سیمین ولی از این که بازم به دادم رسیده بازم ازم حمایت کرده خوشحالم ولی من خسته شدم سیمین می خوام اونو واسه خودم داشته باشم اگه نتونم نمی خوام تو این دنیا باشم -دختر دیوونه شدی مگه مرد توی این دنیا قحطه ؟/؟ -مرد قحط نیست نوید قحطه .-آره توی مردم آزاری و دل شکنی و خنگ بازی تکه -خنگ خودتی سیمین حرف دهنتو بفهم -آخه ندا چند بار خودتو بهش گفتی خنگ -من اگه میگم از سهمیه خودم میگم اون با خنگی خودش از همه بهتر می فهمه -از حال و روزت معلومه . هر چه می خواستم یه چهره از نویدو تو خاطرم مجسم کنم که اگه دفعه دیگه دیدمش بشناسمش نمی تونستم . یه آدمی که لبه کلاهشو تا پایین گوشاش آورده بود و سرش پایین بود . اگه حرف می زد که می شناختمش -سیمین کاش زوروی قهرمان منو زود تر می شناختیش -همون کتک خوره رو میگی ؟/؟ -دیدی که چطور حال اون دو نفرو گرفت و روشونوکم کرد . اونا دو نفر بودند . بمیرم براش خیلی هم مشت و لگد خورد -ناراحت نباش ندا به اونجاش لگد نزدن -خفه شو بی تر بیت من با تو این جوری حرف می زنم ؟/؟ سیمین یه ماه دیگه باید بیای سر خاکم باهام حرف بزنی -بازم که قاطی کردی . اینقدر از این چرندیات به خودت تلقین نکن .-نه سیمین من جدی میگم فقط به این طریقه که می تونم نویدو ببینم . اون میاد سر خاکم یا اگرم نیاد می تونم ببینمش . میدونم متوجه اشتباهش میشه .-دختره احمق آخه واسه چی یه اشتباه رو می خوای با یه اشتباه دیگه تلافی کنی -جونم به لبم رسیده . من بالاخره این کارو انجام میدم . علاقه این نیست که آدم یه بچه درست کنه وبه خاطر این که سکه اش نشکنه ویه خاطره ای ازش به جا بمونه به بچه اش علاقمند باشه . من حس می کنم که پدر و مادرم خواسته یا ناخواسته بزرگترین دشمنان منند نه به خودشون رحم می کنند نه به من . سیمین صورتمو بوسید وگفت تو هیچوقت این کارو نمی کنی . من می دونم همه چی درست میشه و تو به عشقت می رسی . من نمیدونم اون چی داره که تو عاشقش شدی -بگو که چی نداره -مگه تو چیزاشو دیدی ؟/؟ -دختره پررو بی ادب چند بار بهت بگم که عفت کلام داشته باشی ... ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی 

هرکی به هرکی 8

کوس پری جون خیلی درشت بود . قبل از این که برم روی کوسش گفتم برم یه خورده دلشو به دست بیارم وحشری ترش کنم . وبا عواطف واحساساتش مشغول شم . اونو مث یه معشوقه تو بغلم گرفته به چشاش زل زدم . زیادی داخلشو کشیده بود . خیلی غلیظ بود . لباشو خیلی خوشگل کرده بود . وصورتشم خیلی ناز شده بود . خودمو خیلی تشنه نشون دادم و مظلوم و بی ریا . صورتمو به صورتش چسبوندم ولبای درشت و برجسته ولی هوس انگیزشو رولباش گذاشتم . می دونستم خیلی بیشتر از خوردن کوسش به من حال میده . هردومون با هم و با هوس لب طرفو میک می زدیم -پری -جون پری -دوستم داری -چو دانی و پرسی سوالت خطاست -پری جون هر مرحله ای واسه خودش نمره داره ؟/؟ -آره ولی فینالشو اگه بیفتی کلا فر مت میشی .-دلت میاد رفوزه ام کنی ؟/؟-تو هم دلت میاد بهم حال ندی ؟/؟من خودم می دونستم کرمش چیه . راضی کردن یا همون ارضا کردن پیر زنا کار حضرت فیله . صورت و زیر گلوی پری جونو غرق بوسه اش کردم . تا یه خورده به خودش جنبید . بالاخره رسیدم به کانون هوس همون جایی که میگن تمام راهها به رم یعنی همون کوس ختم می شود . دهنمو طوری باز کردم که هر کی اون لحظه منو می دید فکر می کرد دندونپزشک میخواد دندونمو چرخ کنه .. چاره ای نبود . کوس پری جون خیلی درشت بود . هر قسمتشو جدا جدا میک می زدم . خیلی چوچوله های پر و گوشتی خوبی داشت . فکم درد گرفته بود ازبس میکشون زده بودم . ولی مثل یه ورزشکار ماراتن المپیک که باید 42 کیلومتر رو تحمل می کرد ویه قهرمان دو صد متر که باید به خاطر مقصودش به مقصد می رسید تلاش می کردم و فعلا که کم نیاورده بودم .-آریاااااااجااااااااان  خیلی ماهری . کوس مادر جون یه خورده خیس کرده بود دیگه وقتش بود به اصل مطلب می پرداختم . روی پری جون طاقبازم سوار شده کیرمو به کوسش چسبوندم . همون دور و بر نگهش داشتم ودور کوس چاقالوی پری جون می گردوندمش .-ببینم این نمره اش چنده -آریا اذیت نکن . بفرستش تا آخر بره . بقرستش تو بفرست . باور کن کیرت درشت ترین و کلفت ترین کیریه که تو این پنجاه نفر میشه پیدا کرد . تو بیستی از بیست هم بالاتری . یه خط کش بیست سانتی اون گوشه کنارا به چشمم خورده بود  . سریع آوردم و گذاشتمش رو کیرم -نگاه کن کیرم از خط کش هم زده بیرون . از ته کیر تا زیر سر کیر من میشه بیست سانت . سر کیر من  هر چقدر شد باید به عدد بیست اضافه کنی .-بس کن آریا من کیر میخوام زود باش تا از امتیازت کم نکردم .-اگه منو رفوزه کنی تا آخر عمرم باهات قهر می کنم . کیرمو تا نصفه آروم کردمش تو کوس پری جون و بقیه اش رو یک ضرب تا ته فرستادم که بره . منتظر بودم که جیغ بکشه یا بگه که دردش اومده . ولی کیرم همچین رفت تا ته کوسش که فکر می کنم تا سی سانت رو هم قبول می کرد  .تازه کیر به اون کلفتی رو . بیخود نیست که در مورد پیر زنا مثال می زنن پیرزن و کیر کلفت ؟/؟! البته به جای پیرزن گاهی اصطلاح جنده رو هم به کار می برن . یعنی جنده وکیر کلفت ؟/؟!  پاهای پری جونو داشته و با نیرو و سرعتی فوق العاده اونو می گاییدم . یک ربع تمام داشتم می کردمش . آخ و واخ و آه و ناله زیاد می کرد ولی اصلا نمی گفت خوبه و بسه و حالا بیا دست عوض کنیم . کمرم درد گرفته بود و خیس عرق شده بودم ولی نمی بایست کم می آوردم . ناسلامتی در  محفل خانوادگی باید استقامتی خیلی بیشتر از اینها می داشتم .-آریا جووووووووون بززززززن بزززززززززن کوسسسسسسم اوخ کوسسسسسسم . اگه بدونی شاید بیست بیست و پنج سالی این جوری نشده باشه ..... حال بده کییییییییررررررت چه معرکه و توپه . اگه ادامه بدی جوازتو صادر می کنم . یه خورده جون گرفتم و بر تلاش خودم افزودم . می دونستم به این زودیها آب خالی کن نیستم . چون پریسا رو خوب گاییده بودم ولی کیرم یواش یواش داشت خوشش میومد وپوستش دچار یه قلقلکهای دلپذیری می شد . هنوزم می تونستم جلو گیری کنم . موهای سر پری جونو افشونش کرده و به تمام بدنش دست می کشیدم . بهش اجازه فکر کردن نمی دادم . کاری می کردم که از تمام تن و قسمتهای بدنش لذت ببره و حال کنه -آهههههه خیلی کیف میدی . می میرم واسه کیرت . کیرت مال منه جوووووون . من میخوام میخوامش .-منم کوستو می خوام . کوس نازتو دوست دارم . خیلی به هوسم میاره .-از این به بعد خودمو همیشه در اختیارت میذارم که حال کنی .. ای خاک تو سرم این چه غلطی بود که کردم یه تعارفی کرده ویه کوس شری واسه خالی نبودن عریضه گفته بودیم این چرا باورش شد ؟/؟.. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

مادر فداکار 3

امیر دوست داشت از هر فرصتی برای دید زدن خاله اش استفاده کنه . خاله الهام خیلی به خودش می رسید . المیرا دلواپس امیر بود . دوست نداشت پسر دلبندش با جلق زدن دچار سردرد و ضعف بینایی و ضعف جسمانی بشه . البته یه جایی خونده بود که اگه جلق زدن اصولی انجام بشه اون هم هر هفت تا ده روز یک بار برای جلو گیری از انقباض بیضه و آلت تناسلی مفیده ولی در کل اگه یه جوون شورشو در بیاره و وقت و بی وقت اقدام به این کار بکنه گذشته از این چند تا ضعف ناراحتی اعصاب هم میاره . اون میدونست که امیر واسش سخته که بره دنبال کوس و تازه درس هم داره و از طرفی دخترای این دوره و زمونه معلوم نیست که چه جوری باشند خیلی پرروتر از پسرا شدن و اون حجب و حیای دوره اونارو ندارن . یه فکر عجیبی به سرش افتاد -الهام جون -چیه المیرا ببینم تو الان چند ساله بچه دار نمیشی این قرصا اطمینانی هست ؟/؟ -رد خور نداره خواهر . تازه اگه یه در میلیون هم کارشو انجام نده هزار راه برای رد کردن بچه هست . دردسر میخوام چیکار . کیف و تفریح خودمو می کنم همین دو تا بچه ای که دارم بسمه -ببینم دوست پسرم داری -ای خواهر جان دست رو دلمون نذار که خونه . تو این دوره و زمونه مردای پیر دنبال دخترای جوونن کدوم پسر جوون میاد دنبال ما باشه . گاهی یه مرد مطمئنی پا بده یه ناخنکی می زنه و یه حالی می کنیم . نمی دونی چقدر هوس یه کیر جوون و تازه و آک رو دارم . من و تو هیچکدوممون نتونستیم از اول جوونی خودمون خوب استفاده کنیم . تا بیاییم بجنبیم ما رو شوهر دادند .-الهام جون امیر واسه ما یه مشکل شده . این روزا همش با دستای خودش آب کیرشو بیرون می ریزه و من می ترسم پسرم ضعیف شه و از دستم بره . اون تمام زندگی و هستی منه . در سن و وضعیتی هم نیست که واسش زن بگیرم -راست میگی المیرا . یه جایی خونده بودم که کیر وقتی میره تو کوس یا با هر جای دیگه بدن زن تماس می گیره اون آرامش عصبی و استارت بدون فشاری که برای تخلیه زده میشه مرد رو اذیت نمی کنه و تازه در حد معمول سر حالش می کنه ولی جلق زدن خیلی ضررداره . دلم برات می سوزه المیرا . منم تازگیها از نگاههای عجیب و غریبی که به من مینداخت یه چیزایی رو احساس می کردم . حس کردم میخواد بپره رو من و با عرض معذرت المیرا جان فکر کردم الآنه که می خواد بپره رو خاله الهامش و کیرشو فرو کنه تو کوسش -ببینم الهام اگه این کارو می کرد تو چیکار می کردی -من خاله اش بودم و هستم و به احترام تو کنار می کشیدم -خب خودت چی از ته دلت دلت می خواست ؟/؟-راستشو بگم امیر خیلی خوش تیپ و چهار شونه هست و یه هیکل مردونه پیدا کرده -طفره نرو دوست داشتی یا نه .. الهام سرشو به علامت رضایت تکون داد . بعد از چند لحظه گفت المیرا جان تو خودت چی . راضی هستی که من با پسرت باشم ؟/؟ -من واسه پسرم و جلوگیری از انحراف و سلامتی اون هر کاری می کنم . اینو که گفت الهام از هوس و هیجان به خودش می لرزید -المیرا منم واسه کمک به تو و خواهر زاده گلم حاضرم هر کاری انجام بدم -وهوس و حال کردن خودت -دروغ چرا منکرش نمیشه شد که این کار به منم خیلی کیف میده . فقط باید کاری کنیم که امیر رو خیلی طبیعی به طرف خودمون بکشونیم -خب اون این روزا خودشو با مطالعه داستانهای امیر سکسی خیلی مشغول می کنه . داستانهای سکس خانوادگی با عمه خاله زن دایی .. اینارو می خونه . به هر حال حتما ذهنش یه آمادگیهایی پیدا کرده .-خواهر جان تا دیر نشده باید بجنبیم . از همین الان باید کارو شروع کرد . اول تو میری قلقشو می گیری و باهاش حرف می زنی یا من برم ؟/؟-نه من برم بهتره قبلا یه جورایی ذهنشو آماده کرده دارم . میدونم چیکار کنم . المیرا به اتاق امیر رفت . درست موقعی رسید که کامپیوتر امیرروشن بود و تصویر سایت امیر سکسی پسرشو لو داد -امیر تو که بازم داری از این داستانها می خونی -مامان چرا در نزدی -موضوع رو عوض نکن سکس با خاله عمه زن عمو اینا چیه -مامان برم خودمو آلوده به گناه کنم بهتره ؟/؟خدا پدر امیر سکسی رو بیامرزه که این جوری سرگرممون می کنه -چی ببخشیدا با جلق زدن ؟/؟-نه مامان همش که از این کارا نمی کنم . چیکار کنم زن که نمیشه گرفت . با دخترا که نمیشه رابطه داشت . - ببینم تو این داستان سکس با خاله رو که می خونی خودت حاضری وجدانت اجازه میده با خاله ات یه همچه کاری بکنی -من اولا به فکر همچین مسئله ای نیستم ولی این چیزا در جامعه امروز حل شده . آرامش فکری و اعصاب و دغدغه خاطر نداشتن از همه چی مهم تره -پس میگی خاله وخواهرزاده می تونن با هم ..-اگه هردو راضی باشن و از این کارشون به نهایت لذت و آرامش برسن چه ایرادی داره -تو هم راضی هستی ؟/؟ -اگه اون پسر یه مادری داشته باشه که درکش کنه ویه خاله ای که راضی باشه و بخواد کمکش کنه چرا که نه . المیرا به طرف امیر رفت و اونو در آغوش گرفت . حس کرد دچار یه وسوسه عجیبی شده ولی خودشو کنترل کرد -پسر عزیزم خاله ات تو رو خیلی دوست داره . اون درکت می کنه . شاید بیاد بخواد باهات حرف بزنه . اگه اومد این جا و خواست در مورد این مسائل باهات صحبت کنه آمادگیشو داره و سعی کن از دستش ندی و باهاش طرف شی تا تنور گرمه نونو بچسبون و میخو فرو کن .-مامان این تویی که این حرفا رو می زنی؟/؟  مامان جون مامان سختگیر من .. مامان دوست داشتنی من دوستت دارم عاشقتم می میرم برات -نمی خوای واسه مادرت بمیری . این قدر فیلم بازی نکن . تو عاشق همین یه تیکه کوس هستی که وقتی پای کوس خالت اومد وسط این جوری داری قربون صدقه ام میری .. این بار امیر بود که مادرشو بغل کرد و اونو به سینه اش فشرد . المیرا که نمی دونست هوسشو چیکار کنه زود خودشو از بغل امیر جدا کرد و گفت پسرم خاله ات الان میاد اتاقت خودت دیگه باید خوب بدونی چیکار می کنی این امیر سکسی دیگه حسابی زرنگت کرده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

فقط مال تو 6 (قسمت آخر)

رفتم جلوتر و پیشونی خواهر جونمو به عنوان احترام و عزت و عشق بوسیدم و بهش گفتم دوستت دارم . حالا من می خوام برم سراغ مامان . اگه دلت میخواد می تونی بیای تماشا .-نه من دلشو ندارم . نمی دونم شایدم اومدم ولی نمی تونم . گریه ام می گیره . مامان خیلی پرروست . حساب اونو از دوست دخترام جدا کن -فکر می کنی مامان خودشو در اختیارم بذاره ؟/؟-اگرم نذاره تو ول کنش نیستی . اون خیلی ترسوست . هارت و پورتشو نگاه نکن . خیلی زود جا میره و این کیری که تو وارد کونم کردی از اون کیراییه که مامان واسش سر و دست می شکنه . رفتم سراغ مامان . هنوز خواب بود . با یه نگاه به اندام توپ و آبدارش کیرم دوباره شق کرد . سینه هایی داشت مثل هلوی درشت و پوست کنده و آبدار . کیرم به سمت کوسش بلند شد . اون بر خلاف مهسا طاقباز کرده بود . کیرمو مالیدم به کوسش . خشک بود . نشون می داد که خوابیده چند تا حرکت به خودش داد و با همون چشای بسته اش گفت کجا بودی مهران . بیدار شدن تو رو ندیدم . می خواستم بیام اتاق مهسا ولی گفتم بهتره به خودت اخطار بدم . بی توجه به حرفاش کیرمو به کوسش می مالیدم . خیس کرده بود -جوابمو ندادی اگه بخوای منو قال بذاری دیگه کوسمو بهت نمیدم . موهای سر اونو هم مثل مهسا کشیده و کیرمو فشار دادم به کوسش . راه باز شد و رفت توی کوس مامان . با همون چشای خمارش که هنوز نفهمیده بود منم گذاشت زیر گوشم . منم که دیگه اونو یه مادر حساب نمی کردم و بلکه یک جنده تمام عیار می دونستم چند برابر محکم تر گذاشتم زیر گوشش .-حالا منو می زنی برو گمشو .. منو به حرف آورد -جنده کثافت . حالا به کیر بیست سال جوون تر توهین می کنی ؟/؟خیلی دلت بخواد -دانیال نهههههه چرا ادای مهرانو در میاری . بگو داری شوخی می کنی -مامان این پسرته که روی تو افتاده و این کیر اونه که توی کوسته . پس لال شو و ضر زیادی نزن . از تو و دانیال هم کلی فیلم گرفتم که اگه شلوغش کنی منم تکثیرش می کنم . باور نداری یه خورده اشو بذارم ببینی . مهشید ساکت شده بود .-جنده لاپاتو باز کن کیرم راحت تر رفت و آمد کنه . حالا میری با غریبه ها طرف میشی ؟/؟اگه بابا بفهمه چی میشه ؟/؟متاسفم واست مامان . شرم آوره . واقعا شرم آوره . تف به تو . مادر خیلی زود ساکت و تسلیم شده بود . می دونستم که بهترین وقت واسه اتمام حجت با اونه . کیرمو از کوسش بیرون کشیدم -چیه مهران امون ندادی . پیش وجدانت شرمنده شدی که داری کوس مامانتو می کنی ؟/؟دوست داشتم یه بار دیگه بذارم زیر گوشش ولی خونسردی خودمو حفظ کردم و با خودم گفتم بهتره با همون سلاح خودش که استفاده از منطق و بازی با کلماته پیش برم -مادر این تویی که باید پیش وجدانت شرمنده باشی که داری به بابا خیانت می کنی . به پسرت اگه کوس بدی جای دور نمیره . فقط خواستم یه چیزی رو با تو طی کنم و این که من میخوام فقط مال من باشی و زیر کیر دیگه ای نخوابی . حالا بابا شوهرته و مسئله ای نیست . مهسا رو هم خودم تامینش می کنم و حق نداری اعتراض کنی . چی میگی ؟/؟یه نگاهی به کیرم انداخت و فهمید که با کیر هایی که تا حالا چشیده برابری می کنه . گفت باشه .. می دونستم که واسه مرحوم پدر بزرگم یعنی پدر خودش که اونو بیشتر از همه دنیا دوست داشت احترام خاصی قائله -باید به روح پدر بزرگ قسم بخوری . چند ثانیه سکوت کرد و گفت به روح پدرم قسم می خورم که جز شوهرم فقط مال تو باشم -یعنی فقط مال من و بابا . در همین لحظه مهسا وارد شد و گفت داداشی در عوض من فقط مال توام و مال هیچکس دیگه نیستم . قطره اشکی رو که رو گونه هاش در حال غلتیدن بود پاکش کرده و گفتم خواهرم خیلی دوستت دارم . تو که نمی خواستی بیای . برو دلشو ندارم ناراحتت ببینم . مهشید رفت یه متلکی به مهسا بگه که خیطش کردم . مهسا رفت و من مثل یک گرگ گرسنه افتادم به جون مامان . تمام بدنشو با مکیدن و گاز زدن کبودش کردم و طوری به هوسش آوردم که خودش ازم می خواست بیشتر گازش بگیرم -بابا میاد بده ..-نه تا یه ماه دیگه نمیاد . کبودیهام خوب میشه . پیشش لخت نمیشم ... هر کاری دوست داری بکن .. کونشو بغل می کردم . می بوسیدم . کیرمو خشک می فرستادم تو سوراخ کونش و مچ دستمو فرو می کردم تو کوسش . مامان رو کیرم عسل می ریخت و می خورد .یکی از این دفعات وقتی عسلو ریخت رو کیرم و داشت میکش می زد آب کیرمم خالی شد و با عسل رفت تو دهنش.... برای بارسوم در این چند ساعت هم آبمو ریختم تو کوس مامان مهشید . فقط این یک بارو دوست داشتم که بار دار نشه . چون معلوم نبود پدر بچه کیه . چند روز بعد وقتی که مامان پریود شد از خوشحالی داشتم بال در می آوردم . قرار شد که این بار من شانس خودمو آزمایش کنم تا مامانو بچه دارش کنم . واما از دانیال و دوستان نامرد.. طوری به دست و پام افتاده بودند که دسته جمعی قول دادند ده میلیون تومن بهم پول بدن و رضایت منو جلب کنن . هر چند این جور چیزارو نمی شد با پول خرید ولی قبول کردم . پنج میلیونشو گرفتم وپنج تا دیگه اشو چک قبول کردم . واما بشنوید از مهشید و مهسا . من خودم جداگانه اونارو می گاییدم ولی گاهی وقتا هم ترکیبی اونارو کنار هم میذاشتم و با هردوتاشون حال می کردم . مامان که پریود شده بود مجبور بودم فروکنم تو کونش . مهشید جون و مهسای نازمن دوتایی به طرف من قمبل کرده بودند و من کیرمو از کون یکی در می آوردم و فرو می کردم تو کون اون یکی . خیلی خوششون میومد و می خندیدند -راستی مهسا جون آخرش مارو با وبلاگ امیر سکسی آشنا نکردی . مامانم به حرف اومد و گفت اگه چیز خوبیه منو هم باهاش آشنا کنین . به مامانم گفتم فقط یه شرط داره . این که اگه زیاد حشری شدی به فکر تنوع و خیانت به من نیفتی -مهران پسر گلم من فقط مال توام . مهسا پرید وسط حرفش و گفت این حرف از نظر دستوری و معنوی غلطه . چون تومال بابای منم هستی . اینجا فقط من می تونم به مهران جونم بگم که فقط مال توام .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

کرسی داغ هوس 2

چرخش کون آتنا در زیر نور کرسی طوری کیرمو شق و داغ کرد که تا به حال سابقه نداشت . فکر می کردم که کیرم دو سه سانتی دراز تر از قبل شده و یدفعه رشد کرده . حرکات دو تایی شون طوری بود که انگار نفس نمی کشیدند . نمی دونم با این که اونا این همه مدت با هم بودند از این دقیقه ها و ثانیه ها هم نمی گذشتند . حتما گرمای کرسی خیلی به اونا حال می داد . حرکات آب داغ منی رو که خود به خود از کیر داغ من در حال بیرون ریختن بود احساس می کردم . کون آتنا رو می دیدم و آرزو می کردم که کاش این کیر من بود که می رفت تو کونش و کوسشم بی نصیب نمیذاشت . دیگه از این که یه روزی با آبجیم طرف شم عین خیالم نبود هر چند که این واسم رویایی بیش نبود . در همین موقع اتومات کرسی برقی رفت رو خاموش با نور خیلی کم . دیگه کون ناز و تپل آتنا تپل من مشخص نبود . عصبی شده بودم  . دلم می خواست برم پهلوش دراز بکشم . زده بود به سرم . شاید اگه شوهرش نبود همچین دیوونگی رو انجام می دادم . بعد از چند دقیقه وقتی دوباره فضا ی زیر روشن شد آبجی حالتشو عوض کرده بود و دستشو کرده بودتو شلوار فری و کیرشو می مالید . کیر فری داخل شلوار بود و نتونستم ببینم که اندازه اش چقدره .. چون یه فکرای عجیب و غریب وخیلی خطرناکی به سرم افتاده بود که ریسکش واقعا زیاد بود . اگه کیرشو می دیدم و اندازه اش در حد کیر من بود دوست داشتم که یه جوری این فری خان رو موقع خواب خوابش کنم و جنس قلابی رو که احتمالا از اصل هم اصل تره بذارم رو دست آبجی که اونو بماله .. فقط اشکال کوچیکی داشت این کار که سمت چپ و راستشو اگه تشخیص می داد آبرو ریزی می شد ولی به حساب این که خوابه و یا چشاش بسته و ممکنه نفهمه به ریسکش می ارزید . در هر حال شب بعدش باز هم ما چها نفر توی خونه بودیم و وضع به همون صورت بود . با خودم گفتم می دونم امشب چیکار کنم . اگه این منم که می دونم دست به کجا برسونم . موقع شام تا می تونستم ماست اعلا درجه یک خواب آور آوردم جلوی فری خان .. عاشق ماست بود هر چی این آبجی ما بهش اخم و تخم کرد که زیاد ماست نخوره به گوشش نرفت که نرفت ولی نمی دونم چرا به جای این که خوابش بگیره سرش درد گرفت .-آبتین جان قرص سر درد داری -چاکرتیم آقا فری ولی یه قرصی دارم که اثرش خیلی قویه . قبل از این که بری تو رختخواب باید بخوری .. از اون قرصای آرام بخش خواب آور بابا رو که فیل رو از پا مینداخت واسش در نظر داشتم که اگه الان بهش می دادم ایستاده خوابش می برد و من نمی تونستم نقشه امو پیاده کنم . قرصه رو بهش دادم البته چند دقیقه قبل از دراز کش شدن .. می دونستم دیگه رفته واسه خودش ... واییییی آبجی امشب چی شده بود .. انگاری که رفته باشه رو تخت . یه لباس خواب آبی ملایم هم تنش کرده بود طوری که مامان نفهمه . بعد از این که رفت زیر لحاف بلوز رویی اشو در آورد .مینی لباس خوابی که بازم اون زیر شورتی نبود . آبی ملایم زیر نور قر مز کمی تیره به نظر می رسید ولی کون گوشتی سفید و هوس انگیزش دلمو برده برد . قلبم به شدت می زد . حس می کردم حتی مامان هم صداشو می شنوه . چند دقیقه ای شد و آتنا حوصله اش سر اومدوخسته شده بود از بس انتظار کشیده بود . یه لگد محکم به طرف فری انداخت . نه این شوهره تکون بخور نبود . شانس آوردم خرناس نمی کشید .. لعنتی این اتومات چرا خاموش نمی کنه .. دوست نداشتم در روشنایی نقشه امو پیاده کنم . می خواستم جانب احتیاطو تا حداکثر نگه داشته باشم . دو سه دقیقه بعد فضای داخل کرسی تاریک شد و من از جام حرکت کرده و سر و تنمو بردم طرف داخل و یه خورده خودمو کشوندم طرف فری .. از گرما داشتم می پختم و دچار تنگی نفس شده بودم ولی هر طوری شده باید امشب دستمو به کون آبجی می رسوندم . آروم آروم دستمو گذاشتم رو کون و کپل خواهر ناز و مامانی آبجی آتنا . آخ که چه احساسی داشتم اون لحظه . حالا که دارم از اون لحظات یاد می کنم با این که تا الان بار ها و بار ها کوس و کونای مختلفو گاییدم ولی حالی که اون لحظه کردم یه چیز دیگه ای بود . حس می کردم که به یک گنج دست نیافتنی دست یافتم . دستمو رو کونش نگه داشتم و یه خورده باهاش بازی کردم . اضطراب عجیبی داشتم .فرو کنم .. نکنم .. نکنه گندش در آد .. در همین افکار بودم که آتنا کونشو طوری حرکت داد که دستم به درز وسطش رسید . اوووویییییی پسر چقدر خیس کرده بود آبجی ما . هر چند برای داداشش نبود و انتظار شوهرشو می کشید تا به اون هیجان بده ولی در اون لحظه از نظر من اون یه زن حشری بود و کوسش می خارید و باید خارششو می گرفتم . دستمو گذاشتم لای پاش لای کونش روی کوسش . سعی کردم به همون صورت که شب قبل فری دست مالیش کرده بود بمالمش . کونشو می گردوند و با چرخش کون دستامو هم حرکت می داد و منم با حرکات سریع کف دستم آتیششو بیشتر می کردم . دیدم خیلی آروم به من میگه فری انگشتاتو بفرست تو . من این جوری ارضا نمیشم .. اوخ امشب باید به من حال بدی . ارضام کنی . من کیرتو میخوام .. وای خدای من عجب غلطی کردم . چه بخواد کیر منو تو کوسش بفرسته وچه نفرسته و بخواد دست مالیش کنه هر دوتاش بالای دار رفتنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

ندای عشق 54

ناله های ندا دلمو به درد آورده بود . پیام های برادرانه و خواهرانه ادامه داشت . چند ماه از عمل ندا می گذشت . پاییز هم رسید . سال گذشته این موقع ها من و اون با هم جیک جیک بودیم . اون جایی رو نمی دید و من عصای دستش بودم . از این به بعدشو تصمیم گرفتم که کمتر برم سر مغازه و بیشتر هواشو داشته باشم . این چند ماهی کلی کاسبی کرده بودم و قسمتی از پولمو هم پس انداز کرده بودم که اگه یه وقتی این پلیس بازیهای من سبب بشه که سر کار نرم بتونم بدهی ناصر خانو پرداخت کنم . هر چند اون اصلا خیالش نبود . یه پله ترقی کرده بودم . دوچرخه رو گذاشته بودم خونه و یه رنو مدل 59که می گفتن فرانسوی اصله خریدم . طرف می گفت رنگی نیست یعنی اون جوری تصادف نکرده که رنگ فابریکشو از دست بده .به رنگ آجری بود . ظاهر و باطن تمیزی داشت . ولی سنش از من بیشتر بود خوب بود تا هشتاد تا نود تا رو خیلی راحت می رفت . یه میلیونی واسم آب خورد . یه کلاه شاپو و یه پالتو هم واسه خودم خریدم و سبیلامو هم کلفت کردم و یه تغییراتی به سر و صورتم دادم که اگه یه وقتی دور و بر ندا بپلکم در چند نگاه اول کسی متوجه نشه من کیم ... کلاسهای دانشگاه ندا شروع شده بود . معلوم نبود این دختره که تا یه ماه دیگه میخواد بمیره دانشگاه چه به دردش می خوره . یه مدت که گذشت بر نامه های کلاساش افتاد تو دستم . با این حال ساعتها منتظرش می شدم تا از در دانشگاه بیاد بیرون سوار ماشینش شه و بره طرف خونه اش . تا یه چند متری رو دنبالش می رفتم و بعد ولش می کردم . نمی خواستم چشم ازش ور دارم . ظاهرا اونی که بیشتر وقتا باهاش بود دوستش سیمین بود . حالا چند تا از واحد های درسی اونا با هم مشترک بود خدا می دونه . خیلی هم مراقب بودم که کسی دنبالشون راه نیفته . یه چند روزی بود که دو تا از اون پسرای گردن کلفت رفته بودن تو کوکشون . یه روز به محض این که تعطیل شدند یه متلکی بار سیمین و ندا کردند که ندا اعتنایی بهشون نکرد و سیمین هم اونارو بست به فحش . خواستم برم تر تیبشونو بدم که دیدم ممکنه این سیمین منو بشناسه . چون ندا هنوز صورتمو ندیده بود . گذاشتم برای یه فرصت مناسب .. بازم یه روز دیگه دیدم که فبل از ظهر تعطیل شدن و اون دو نفر که انگار مث من بیکاری زده بود به سرشون با سمند سفید خودشون راه افتادن طرف پرشیا سفید اونا . منم با رنو قراضه خودم پشت سر اون دو تا ماشین می رفتم . نمی دونستم ندا و سیمین دارن کجا میرن . ولی هر چه بود باید مر بوط به دانشگاهشون باشه . از یه فرعی پیچیدند طرف داخل و شانس آوردم فرعیه جاده مناسبی نداشت وگرنه از هردوشون عقب می موندم . دوطرف جاده سبز بود و پر از درخت و گیاه . نه خونه ای بود و نه آدمیزادی . فقط شالیزار ها برهنه بود وآسمان زیبا . چند تا بوق زدم و سمنده وایساد ندا و سیمین به راهشون ادامه دادند و از بد شانسی به گل گیر کردند . من و سرنشینان سمند از ماشین پیاده شدیم و ندا و سیمین در پنجاه متری ما مشغول وررفتن با ماشین بودند که لاستیکشو از تو گل در بیارن .-آقایون با این خانوما چیکار دارن ؟/؟-شما چیکار دارین مگه فضولی ؟/؟.. اینو که گفت عصبانی شده و با همون پالتو و کلاه که تنم بود افتادم به جون اونا . دست به یقه شده بودیم چند تا مشت و لگد جانانه نثارشون کردم . اوایل با نیروی زیادی اونارو می زدم . مراقب بودم از پشت مورد حمله قرار نگیرم . یکیشون لگد محکمی به شکمم زد منم با لگد کوبیدم به صورتش ویکی دیگه رو با مشت سر نگون کردم . ولی تا اینجاش خیلی هم کتک خورده بودم -بی ناموسا خجالت نمی کشین دنبال ناموس مردم راه میفتین ؟/؟خون جلو چشامو گرفته بود . انگیزه حمایت از ندا توانمو چند برابر کرده بود ولی نفسم دیگه بالا نمیومد . شانس آوردم که هر دو تاشونو لت و پار کرده بودم وگرنه اگه هرکدومشون یه ضربه دیگه بهم می زدن از پا میفتادم .. اونا آش و لاش شده رو زمین افتاده بودند . هنوز کلاه سرم بود و سرمو هم انداخته بودم پایین تا سیمین رو چهره ام زوم نکنه .. هر چند فقط یه بار اونم شب منو دیده بود . رفتم طرف نداوسیمین . باسری پایین کلاه رو تا گوشام پایین کشیده بودم . غصه ام شده بود . باید پرشیا رو از گل در می آوردم ...  سیمین و ندا ازم تشکر می کردند از اونا فاصله گرفته بودم . با اشاره دست به اونا گفتم برن اون ور تر . سوار ماشین شده وبا یه فشار گاز قوی از گل درش آوردم سعی می کردم ازشون فاصله بگیرم و حرف نزنم . اون قدیما ندا می گفت من بوی تو رو احساس می کنم . حتما حالا دیگه بوی عشقو نمی دادم که احساسم نکرده بود . ده متری از اونا فاصله گرفته بودم . چهار تا لاستیک سمندو با چاقو پنچرش کردم . مطمئن بودم ندا و سیمین بر گشتنی تنها نیستند . تازه من می خواستم واسه پلیس هم زنگ بزنم -سیمین گفت ببخشید آقا بازم نمی دونیم چه جوری ازتون تشکر کنیم . سوار ماشین بودم . شکمم درد گرفته بود . ضربه های مشت و لگد داشت اثرشو می کرد . رفتم شکممو بگیرم یه لحظه دستم به کلام خورد و افتاد پایین -ندا خیلی قیافه اش آشناست مشکوک نمی زنه ؟/؟اصلا حرف هم نمی زنه .. داشتم لو می رفتم . قبل از این که ندا بهم خیره شه وسیمین هم چیزی یادش بیاد از اونجایی که پشت سرمم ماشینی نبود سریع فرار کردم از اونا فاصله گرفتم . سرمو به عقب بر گردونده بودم . چون عقبی می رفتم . جای دورزدن نبود . نزدیک بود برم توی جوی آب . فقط دنده عقب می رفتم تا به یه جایی رسیدم که بتونم در برم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

خجالتی

آدم خوب نیست زیاد خجالتی باشه ولی من بودم . اسمم رامینه و20 سالمه . تازگیها واسم زن گرفتند تا یه خورده ردیف شم . پدرم وضعش خوبه و یه سوپر مارکت خیلی بزرگ تو یکی از مناطق پررفت و آمد شهرمون تهرون که قربونش برم همه جاش پر رفت و آمده داره . وقتی هم که دیپلممو گرفتم یه خورده این و ر و اون ور کرد و پرونده های جراحی منو تو 6 سالگی آورد روی کار که اون موقع در اثر چسبندگی روده پنج سانتشو گرفته بودند وهمونو با پول و پارتی یه جوری ردیفش کرد که معافمو بگیرم . موقع خواستگاری از خجالت داشتم آب می شدم . تو این دوره زمونه هر چند کوس خل زیادن ولی کوس خل خجالتی کم گیر میاد . شاید اگه چند وقتی دوست پسر ویدا می بودم اون راضی به ازدواج با من نمی شد . البته خیلی خوش تیپ بودم و خوش ظاهر ولی روز عروسی دست و پامو گم کرده بودم . یکی گره کراوات منو محکم می کرد . یکی موهامومرتب می کرد  ...اون روز چند کیلویی لاغر شدم . بدتر از همه وقتی بود که می گفتن داماد باید برقصه . واسه این که خونواده تا موقعی که من به استقلال واقعی برسم هوامو داشته باشن طبقه اول خونه رو در اختیار من و ویدا جونم گذاشتن تا اونجا زندگی کنیم . ویدا هم مثل من دیپلمه دانشگاه نرفته بود وپدرشم کار مند دولت بود . دختر خوشگلی بود . با این که زنم شده بود بازم خجالتم میومد باهاش حرف بزنم . بدترین قسمت اون اوایل کار مربوط می شد به شب زفاف . اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم . با این که خیلی هیجان و هوس داشتم ولی هاج و واج به زنم نگاه می کردم . من تا حالا نه تنها سکس نداشتم بلکه دوست دختر هم نداشتم . نه تنها دوست دختر نداشتم با دخترای فامیل که صحبت می کردم سرخ می شدم . خودمو با جلق زدن ارضا می کردم . یه بار هم که رفته بودم خونه یکی از دوستان با هم درس بخونیم و اون واسم یه فیلم سکسی گذاشت دستگاه .. متوجه شده بودم که سوراخ کون و کوس با هم فرق می کنند . شب زفاف حال ویدارو گرفتم . دید که بخاری ازم بلند نمیشه . خودشو نیمه لخت کرد . منو هم تا شورت رسوند . بغلم زد . داشتم از هوس زیاد می مردم -بغلم بزن منو ببوس . خوب نیست مرد این قدر خجالتی باشه . خودشو به من چسبوند . لبای سرخشو که بوی خوش روژمی داد گذاشت رو لبام . داغ شده بودم . کیرم شق شده بود . شورتمو کشید پایین . کیرمو گذاشت تو دهنش . کیر من از هوس وخودمن از خجالت داشتیم اب می شدیم .-ویداجون خوشم میاد .. نه بده ولم کن الان آبم می ریزه تو دهنت -پس توبیا کوسمو بخور . شورت و سوتین توری خودشو در آورد و کوسشو گذاشت رو دهنم . دور و برش خیلی خیس و چرب بود . حالم داشت بهم می خورد . نفس نمی کشیدم تا این لحظات بگذره ومن راحت شم -عزیزم میک بزن . زبونتو در آر بلیسش خواهش می کنم هوس دارم مگه تو خواجه ای ؟/؟! وقتی که بهم گفت باید دختریشو بگیرم یاد حرفای دوستام وبزرگترا افتاده بودم که وقتی دخترا پرده شون پاره شه ممکنه دچار خونریزی بشن . دیدن خون دگرگونم می کرد . ویدای خوشگل وخوش اندام من که هر چی از خوشگلی و خوش پوستی اون بگم بازم کم گفتم اینجا رو هم اومد به کمکم وروکیر تیز من نشست . سرمو بردم عقب تا صحنه رو نبینم . به خودش فشار می آورد . فاصله بین ته کیر من با کوسش لحظه به لحظه کمتر می شد تا یه جایی که دیگه دیدم فاصله ای بین ما نیست -رامین مواظب باش حالا توش آب نریزی . هر چند بر می گرده ولی اگه با خون مخلوط شه و نطفه بند شه خوب نیست . وای صحبت خونو می کرد . وقتی کیرمو کشیدم بیرون روش خون نشسته بود . اون روز کلی مکافات داشتیم . وقتی کون تپل و بر جسته اشو دیدم هوس جلق زدن به سرم افتاد .  تصمیم گرفتیم که فعلا بچه دار نشیم . اول شب وموقع عملیات قصد داشت بچه دار شه ولی این حال و روز منو که دید گفت بهتره که دست نگه داشته باشه . دوست داشتم کونش توی دیدم باشه وکوسشو بکنم . کیرمو چند بار فرو کردم تو کوسش ودر آوردم یه لذت خاصی داشت . از این قسمتش بدم نیومد . فقط کوس خوری داشت حالمو بهم می زد . یه لحظه که داغ شدم کیرمو کشیدم بیرون -رامین کیرتو عمود بکش روکونم وروکون و کمرم خالی کن این جوری به اعصابتم فشار نمیاد ولی بدون توجه به حرفای اون کیرمو گرفتم تو دستم و با نگاه کردن به پوزیشن کونش و با یه حالت جلق زدن آبمو ریختم رو کمرش .. ویدا به امید فردا و فرداهای بعد باهام مدارا می کرد . پدر ومادر منم خیلی ازش راضی بودند واز این که هوای منو داره و عروس گلی نصیبشون شده خیلی خوشحال بودند . تو سوپر مارکت هم که کار می کردم بیشتر کارای مربوط به حسابداری و کامپیوتری اونو انجام می دادم وگرنه اگه می خواستم فروشندگی کنم روم نمی شد که از مردم پول بگیرم . یه ماه بعد از از دواج همون حالتای روز اولو داشتم ونمی تونستم به ویدا حال بدم . آب خودمو خالی می کردم و فکر نمی کردم که اونم یه نیازایی داره . فکر می کردم همون چند لحظه که کیرم میره تو کوسش کفایت می کنه . تا این که یه روز صبح که سرم درد می کرد بابا بهم گفت که برم خونه و منم رفتم . خیلی آروم وارد خونه شدم و رفتم تو طبقه خودمون . ویدا نبود گفتم برم از مامان خبرشو بگیرم . هنوز از راه پله بالا نرفته بودم که دیدم صدای بگو بخند روزبه داداش کوچیکه ام که سه سال ازم کوچیکتر بود و ویدا جونم چه جور فضای هال و پذیرایی رو پر کرده . قبل از این که متوجه من بشن خودمو عقب کشیدم . وایییییی نه    باورم نمی شد . ویدا با شورت و سوتین صورتی رنگ توری که شب عروسی ما تنش کرده بود روبروی داداش روزبه ای قرار داشت که فقط یه شورت پاش بود -روزبه مطمئنی مامان الان بر نمی گرده . اگه می خوای بریم اتاق ما -نه همین جا حالش بیشتره صفاش بیشتره فضا آزادتره . مامان الان رفته تا ولی عصر و بر گرده و دوسه ساعت هم کمتر نمی کشه . بیا تو بغلم زن داداش . معلومه که داستانهای امیر سکسی خوب ردیفت کرده ...خیلی ناراحت شده بودم . ویدا به من خیانت می کرد و من نمی دونستم آخه چرا . من که اهل خیانت نبودم من که بهش وفادار بودم . می خواستم برم جلو یه چیزی بگم و روم نمی شد . سختم بود . جز این که اعصابمو خرد کنم وشخصیتمو ببرم زیر سوال و بیش از پیش احساس حقارت کنم فایده ای نداشت -روزبه کوسمو می خوری دیگه . سینه هامو هم میک میزنی ها -آره همه جاتو می خورم همه جاتو . تا هر وقت بخوای بهت حال میدم . این داداش کوس خل ما نمی دونه چه جوری هواتو داشته باشه . همون بهتر که نمی دونه . اگه می دونست شاید نصیب من نمی شدی ...... چرا من باید این جوری باشم . من که زن نمی خواستم . چرا واسم زن گرفتن . خودمو گوشه راه پله قایم کردم تا منو نبینن . خجالت می کشیدم . نمی خواستم منو ببینن . نمی خواستم پیش زن و داداشم سر افکنده باشم . داداش شورتشو کشید پایین وویدا شروع کرد به ساک زدن -.اییییی زن داداش زن داداش . قربون لب و دهنت .. ویدا یه لحظه کیر داداشو از دهنش کشید بیرون و گفت آبتو خالی کن تو دهنم که راحت تر بتونی تو کوسم تلمبه بزنی . من ول کنت نیستم تا آب کوسمو نیاوردی ازت دست بر نمی دارم -تو جون بخواه ویدا .. کیر دوباره رفت تو دهن زنم .. -نهههههه نههههه زن داداشششششش کیییییییررررررم . داداش جیغ می کشید وویدا سرعت ساک زدنشو زیاد تر کرد تا این که آب کیر روزبه ریخت تو دهن ویدا .. اوخ یعنی زن من آب کیر خوری رو دوست داشت و من ازش دریغ می کردم ؟/؟ من که همش ملاحظه اونو می کردم و می گفتم تو دهنش نریزه که بدش نیاد . بعد از این حرکت روزبه اول سوتین ویدا رو باز کرد و بعد با دندوناش شورت زنمو تا زانوها کشید پایین سپس با دستاش اونو در آورد . کوس کوچولوی ویدا حالا دیگه تو دهن روزبه بود و اونا روی کاناپه می غلتیدند . سینه های زنم اسیر دستای داداشم شده بود -اوووووهههههه هوسسسسسس دارم تنم می خاره . نوازشم کن . بخارونم . کوسسسسسسسم کییییییییررررررت جووووووون بکن بکن دوستتتتتت دارم . اگه تو نباشی از دست این رامین دیوونه میشم . ده دقیقه تمام داشت کوس ویدا رو می خورد . اونو رو همون کاناپه درازش کرد و کیرشو فرو کرد تو کوسش -جاااااااان همینه . گاییدن همینه . کجایی رامین تا ببینی و یاد بگیری . کجایی که ببینی این جوری باید کوس کرد و حال داد . بزن روزبه منو بکن . تند تند بکن منو به حال خودم نذار . من میخوام . سینه هامو ولش نکن . بمالشون تا هوسم زیاد تر شه تا آبم زودتر بیاد . کیر کلفت روزبه رو می دیدم که چه جوری میره تو کوس زنم و در میاد .  خونم به جوش اومده بود .  با این که دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو ببلعه جراتشو نداشتم برم و اعتراض کنم . روم نمی شد وآبروم هم در خطر بود . روزبه با سرعت زیاد ویدارو می گایید . یه لحظه همسر خوشگلم فریادی کشید و گفت جوووووون ارضا شدم فدای کیرت حالا اگه دوست داری بریز تو کوسم -ویدا جونم برات فرقی نمی کنه که امروزه رو میخوام بریزم تو کونت .. راستش من خوشحال شده بودم که تو کوس ویدا نمی خواد خالی کنه هر چند دقیقا نمی دونستم که آیا اولین بارشونه یا نه . از حرفاشون این طور بر میومد که قبلا هم با هم سکس داشتن .-میخوام بریزم تو کونت .. ویدا رفت از رو میز مامان قوطی کرمو ورداشت و داد دست روزبه اونم سوراخ کون ویدا رو با کرم آماده اش کرد و کیرشو از پشت فرو کرد تو سوراخ کون زنم . کون سفید و بر جسته ویدا درست روبروی چشام قرار داشت . ومن از زیر راه پله , قشنگ اونا رو می دیدم . اگه یه خورده سرمو بالاتر می آوردم خطرناک می شد . در این صحنه حالی به حالی شدم و از داخل شلوار روکیرم دست کشیده وآبمو تو شلوارم خالی کردم . خالی کردن آب من همزمان با خالی کردن آب داداش تو کون ویدا جونم بود . برگشت آب کیر روزبه از کون ویدا منظره قشنگی درست کرده بود . دیگه نتونستم اونجا وایسم . از خونه خارج شدم تا بر گردم مغازه . تصمیم گرفتم چندش وخجالتی بازی رو کنار بذارم واونجوری که ویدا میخواد بهش حال بدم . تصمیم گرفتم هر وقت که اون میخواد کوسشو بخورم . نمی دونم می تونم موفق شم یا نه . خیلی بده که ادم اعتماد به نفس نداشته خجالتی باشه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

چشم پوشی 2

خوابم نمی برد . بهاره جون رفته بود و منو تو غم پاییزی خودم تنها گذاشته بود . صحنه هایی که مامانو تقریبا لخت کرده بودم و اونو به بدن خودم چسبونده بودم تو ذهن خودم مجسم می کردم . یه ساعت گذشت و هنوز خوابم نبرده بود . از اتاق اومدم بیرون و رفتم طرف آشپز خونه تا یه آبی بخورم . یه لحظه سایه ای رو روی کاناپه دیدم . ترس برم داشت -مامان تویی هنوز نخوابیدی ؟/؟جوابمو نداد ولی زیر نور کم می دیدم که یه غمی تو حالت صورتش میشه حس کرد -چرا نخوابیدی ؟/؟-داشتم به شانس خودم فکر می کردم . اون از شوهرم که از اول زندگی همش عشقش به تریاک ومشروبش بوده و همیشه مست و لول سرشو میذاره روبالش تا صبح راحت می خوابه و اینم از پسرم . رفتم کنارش نشستم -مگه من چیکارت کردم مامان اصلا فراموشش کن -خیلی راحت می گیری کاش منم مثل تو بودم و می تونستم این اشتباهمو فراموش کنم . می خواستم به مامان بگم که منم مثل تو نمی تونم فراموشش کنم . می خواستم بهش بگم اشتباه فکر می کنه که این کار من و اون  اشتباه بوده ولی جراتشو نداشتم . خودمو دوباره بهش نزدیک کردم . پیر هنشو عوض کرده بود . یه تاپ تنش کرده بود و یه شلوارک پاش بود . می خواست بخوابه که نتونست . شونه های لختش زیر نور کم برق می زد و حالت سینه هاش زیر بلوز یا همون تاپ چسبونش نشون می داد که سوتین نبسته وبینی امو روی موهای نرم و صافش گذاشتم . موهایی که به رنگ چشاش سیاه و آتشین بود . دستم اولین جایی رو که پیدا کرد سینه هاش بود . بلوزش فاصله بین دستم و سینه هاش شده بود -بردیا پسر خوبی باش و دوباره شروع نکن -مامان چرا همش فکرای منفی می کنی . یعنی من نمی تونم مامان خودمو دوست داشته باشم و بهش بگم عاشقشم ؟/؟  این بار دستمو به پشت بهاره جونم رسوندم و بابازی با تاپش کمرشو هم ماساژمی دادم . خوشش میومد . درد بدنو بهونه می کرد و می خواست که به این کارم ادامه بدم . سینه هامو به سینه هاش بیشتر چسبوندم . لبهامون یه بار دیگه به هم نزدیک شده کیرم دوباره سیخ شده بود . وقتی اونو با تمام وجود در آغوش کشیده بوسه گرم و طولانی مو شروع کردم بدنهامون اصطکاک بیشتری با هم پیدا کرد . اون حالا می تونست بر جستگی وشق بودن کیرمو اون طرف کوسش احساس کنه . یه خورده پرروتر شده دستمو رسوندم به شلوارکش . در این فکر بودم که آیا مامان زیر این شلوارک شورت هم داره یا نه .. با کف دستم لحظه به لحظه فشار بیشتری به کون مامان می آوردم یه دستمو گذاشته بودم رو شونه های لختش و باهاش حال می کردم . صورت داغش به صورتم چسبیده بود . تمنای هوسو تو وجود بهاره جونم احساس می کردم . نمی دونستیم چطوری به هم بفهمونیم که دوای همه این درد ها و نهایت کار یک سکس داغ داغ داغه . دست چپم در انتهای کمرش قرار داشت . از داخل شلوارک داشتم دستمو میذاشتم داخل کونش که یه لحظه به خودش اومد و انگار که تازه فهمیده باشه چه خبره با جفت دستاش منو پس زد -مگه قرار نبود پاتو از گلیمت دراز تر نکنی ؟می خواستم بگم مامان جون خودت که داشتی بیشتر از من حال می کردی . می خواستم بگم اگه تواز احساس درونت فرار می کنی گناه من چیه که نمی خوام فرار کنم . دلم شکسته بود . چند بار صدام زد و جوابشو ندادم و به طرف اتاقم رفتم -وایسا باهات حرف دارم مث بچه ها قهر نکن منطقی باش .. به خودم گفتم دیگه غلط کنم که بخوام بهت دست بزنم . حتی دیگه باهات حرف هم نمی زنم . می دونستم این دومی رو نمی تونم انجام بدم . رفتم اتاقمو خودمو انداختم رو تختم . از این که خودمو پیش بهاره کوچیک کرده بودم از خودم خجالت می کشیدم . ساعت سه نیمه شب بود . چشامو بستم و به خودم فشار آوردم . نفهمیدم چند دقیقه به همون حالت بودم که حس کردم دست بهاره رو سرمه و داره نوازشم میده . متوجه نشدم کی اومد تو اتاق -ازم دلخور نباش عزیزم . من تو رو از خودم بیشتر دوست دارم . نخواسنم بیشتر از این پیش اون احساس ضعف کنم . برای همین از جام بلند شده و سرمو گذاشتم رو سینه هاش و حرکت دیگه ای نکردم که اونو تحریکش کنم . البته نه از اون تحریک های حشرآمیز بلکه اون تحریکی که بازم پیش خودش احساس شرم و خجالت کنه -عزیزم دستام درد می کنه . حس می کنم اگه نرم حموم و یه دوش نگیرم نمی تونم بخوابم . میای کمکم تا واسم لیف بکشی ؟/؟-اگه نیام اشکالی داره ؟/؟-حالا کمک کردن به مادرت این قدر واست زجر آور شده ؟/؟-نمی خوام دوباره نسبت به من بد بین شی و فکر کنی پسرت داره از حد خودش تجاوز می کنه -نه من همچین فکری نمی کنم . می دونم تو پسر عاقلی هستی -اگه بابا و بهناز بیدار شن و بفهمن چی ؟/؟-بابات که بیدار بشو نیست و تازه اگه هر دو تاشون هم بفهمن مادر و پسریم خلاف که نمی کنیم . دستم درد می کنه . کوفته هست و نمی تونم به پشتم برسونم . قربون شکل ماهت برم . اصلا دلشو ندارم تو رو این جور گرفته ببینم . مثل این که این بار نوبت اون بود که بغلم کنه و منو ببوسه . دوباره وسوسه ام کرده بود . می خواستم بگم کرم از خودته که داری آتیشم می زنی ولی جرات همچین کاری رو نداشتم . دیگه به این مدل حال کردن قانع شده بودم . شاید این جوری برای هردوما خیلی بهتر بود . ولی من تو حموم چطور می تونم خودمو کنترل کنم .-حالا بیا بریم حموم یه دوش بگیرم سبک شم شاید راحت بتونم بخوابم . به چی فکر می کنی بردیا . فقط آگاه باش که من می دونم تو چه پسر پاک و دوست داشتنیی هستی . نفهمیدم حالا چه جای گفتن این حرفا بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

راز نگاه 63

ای امان از دست این مردا که ما زنا رو ضعیف گیر آورده وبه خاطر حال دادن به کیرشون تا می تونن چاخان می کنن و جز با احساسات زنای ضعیف بازی کردن کار دیگه ای از دست اونا بر نمیاد . ما زنا اگه صددفعه دیگه هم گول بخوریم دفعه صد و یکم هم تو راهه . پدر کف دستشو به کوس خیس مادر مالید و سوراخ کونشو چرب کرد و سوراخ مامان اونقدر ها هم تنگ نبود که بخواد مانع مهمی واسه گاییده شدن و ورود کیر باشه . ولی با این حال بابا جونم باید مدارا می کرد .-آماده ای زن عزیزم ؟/؟-آره مرد محبوب و سر زنده و از نو جوون شده ام . بذارش تو کووووووون منم کییییییررررررمیخواد . دستش بزن ببین چقدر داغه .-قربون کون قمبل و قمبل کووووووننتتتتت بره فرزاد . چی درست کردی فروغ ؟/؟خاک تو سر من که قدر همچین کون و کمر باحالی رو تا حالا نمی دونستم .-فدات شم فرزاد خدا نکنه خاک بر سرت شه تو نباشی من می میرم دل می دادند و قلوه می گرفتند و من هم که گشنه ام شده بود موز فرو رفته داخل کوسمو پوست کرده و خوردم . خیار هم که قلمی بود و حال نمی داد و با دستام کوسمو می مالیدم . هر چند همون یک بار ارضا شدن واسم بس بود . من یک کیر لازم داشتم که به دادم برسه و در این شرایط هم جز کیر کوروش کیر دیگه ای هم نمی خواستم -فرزاد جونم تو اینجا رو چقدر خوشبو کردی . می شنوی ؟/؟رایحه موز به مشامت نرسیده ؟/؟انگار یکی اینجا موز خورده -عزیزم چقدر شامه ات تیزه . هر عطر و ادکلنی دم دستم رسید این اطراف پاشوندم که اذیت نشی . خواستم در این اتاق یک شب رویایی و فراموش نشدنی داشته باشیم -چقدر تو خوبی فرزاد . فکر کنم داخل این پستو رو هم خوشبو کردی -چیکار کنیم خاطر خواهیه . (وای عجب گندی زده بودم . این موز کوفت کردنم دیگه چی بود !)کون بر جسته مامان و سوراخ آماده و ملتهبش وکیر کلفت و دراز بابا که سوراخ مامانو هدف گرفته و از این فاصله می شد ورم رگها وحتی سرخی مویرگهاشو هم دید دوباره یه هیجان خاصی در من به وجود آورد که مجبور شدم علاوه بر کف دست و انگشتام از خیار هم کمک بگیرم .. بابا یه لامپ هزار گذاشته بود جای لامپ صد و هر چی مامان گفت در تاریکی سکس کردن شاعرانه تره به گوش بابا نرفت و حرف خودشو به کرسی نشوند . البته همه این کار ها به خاطر من بود که بهتر و روشن تر ببینم صحنه عملیاتو ببینم . سر میل لنگ بابا (کیر )با سر سیلندر مامان (سوراخ کون )بازی بازی کرد و رفت توش . سر که رفت داخل تنه هم راهشو پیدا کرد و بابا با بی رحمی همان طوری که مامان تعارف کرده بود یا خودش خواسته بود مامانو می گایید . وای چقدر تماشای این صحنه کیف داشت .! با این که اولین بارم نبود که یک سکس زنده و پخش مستقیمو از روبرو می دیدم ولی این یکی برام هیجان خاصی داشت . نمی دونم از درد بود یا هوس یا شایدم هردو که مادر لباشو گاز می گرفت و چشاشو می بست و بهشون فشار می آورد . پدر با کف دستش هریک از قاچای کون مادرو حسابی می نواخت -تند تر فرزاد محکمتر بزن -فروغ همه جای کونت قرمز قرمز شده -به درک تا خون نیومد قبول نیست . بذار خون کونم واسه تو بریزه . جوووووون قربون کیییییرررررت لبشه فروغ . فرزاد جون چقدر از کیرو فرستادی داخل ؟/؟-دردت اومد ؟/؟-نه عزیزم می خواستم بگم تا آخرش بفرست بره -نه دیگه اونجوری خیلی دردت میاد . تا همین جا بسه دیگه . چهار پنج سانت آخرو گذاشتم پشت جبهه بمونن به عنوان نیروهای پشتیبان .. زمان به سرعت سپری می شد ومن هم با تماشای این صحنه ها و شنیدن صحبتای شیرین و گاهی هم کوس شر گفتن های اونا سر گرم شده بودم . مامان یه بار دیگه ارضا شد -جوووووون حالا بازم آبتو میخوام . جررررررم که ندادی . آب بده بریززززززز کووووننننم آب میخواد . زودباش یزید نشو من آب میخوام . بابا جون منم تا می تونست آبشو ریخت تو کون مامان فروغ . بعدشم مامان یه پهلو کرد و کونشو چسبوند به کیر بابا و چند دقیقه ای را به همون حالت توی بغلش خوابید . پس از این همه مدت تازه بابا یادش اومد که یه دختری هم داره . سرشو طرف پستو گرفت و با دو تا انگشتام که از شیشه شکسته بیرون آوردم بهش اشاره زدم که من میخوام برم بیرون . راستش حالا که کارشون تموم شده بود منم این داخل احساس خفگی زیادی می کردم . انگار اکسیژن به من نمی رسید . بابا مامانو به زور راضی کرد که بلند شن وبرن .-فرزاد دوست داشتم و دارم همینجا تو بغلت بخوابم کیف سکسو از تنم در نیار -عزیزم دوست دارم زیر نور ماه و ستاره یه شب رویایی و شاعرانه باهات داشته باشم . دوست دارم بریم با هم حرفای عاشقونه بزنیم . اینارو که گفت خواب از سر مامان پرید و رام و خام شد و رفتند به امان خدا . من هم پس از چند دقیقه اومدم بیرون و رفتم اتاق مامان بزرگه خوابیدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

هر کی به هر کی 7

مامان بزرگ رفت تا پس از چند لحظه با یه سری سوال و پرسش برگرده ولی دیدم دست خالی اومد . اما با چه تیپ و قیافه ای که عروس شب زفاف خودشو واسه دوماد همچین ردیف نمی کنه . دل تو دلم نبود -مامان بزرگ ... - ببین عزیزم امتحان تو از همین الان شروع میشه . حداقل وقت امتحان این قدر منو مام بزرگ صدام نکن . به اسم صدام کن .-پریوش جون -اگه وش اونو هم بندازی بد نیس ... خدا به داد برسه این می خواد بهم نمره قبولی بده ؟/؟-پری جون اگه خسته میشی و حالشو نداری می تونی وکالت بدی به یکی از اعضای کمیته فنی از من امتحان بگیره -واسم تعیین تکلیف نکن . خودم بهتر می دونم چیکار کنم پسر ! یه لباس توری نازک تنش کرده بود به رنگ پوست بدنش که هر چی دقت کردم اون زیر شورت و سوتینی هم ندیدم . ولی دلهره و ترس از امتحان و رفوزگی و این که هر چی داشتم رو پریسا خالی کرده بودم کیر منو شق نمی کرد -پری جون سوال تستی نداریم //؟-نه آریا جون همش عملی عملیه . قربون شکل ماهت برم من چرا این قدر هول کردی . من از بچگیهات از همون روزی که دنیا اومدی اصلا دوست نداشتم ناراحتی تو رو ببینم . چت شده ؟/؟-پری جون یه خورده استرس دارم . اسلحه من یخ زده .. بهتر ه بگم خود کار من خوب کار نمی کنه تا بتونم به سوالاتت پاسخ بدم و پرسشنامه رو پرش کنم .. -بیا بریم خودم واست ردیفش می کنم . دوتایی مون رفتیم تو یکی از این اتاقها که چند تا تخت روش بود . یکی از این تختها رو که بهش می گفتن تخت 6 نفره و انگار ده نفرم می تونستن روش بخوابن انتخاب کرد و گفت عزیزم به سالن امتحانات خوش اومدی . این تخت بزرگ مخصوص من و تو . حالا این قدر هول نکن وبیا بریم روش . خودم راهت میندازم .-خدا خیرت بده مادر بزرگ .. ببخشید پری جون . یه اخمی بهم کرد که جا رفتم -می تونم یه خواهشی بکنم .. اگه یه خورده مهربون تر باشی من امتحانمو بهتر میدم -من از خدامه که تو قبول شی . لباسامو تا شورت در آوردم و قرار شد که استاد پری خودش شورتمو در بیاره . دهنشو از پشت شورت به کیر ترسیده من چسبوند .خودشو مثل یه دختر نوجوون واسم می لرزوند و فتنه گری می کرد کیر من قصد بلند شدن نداشت .-چیه آریا جون ازم خوشت نمیاد ؟/؟زمانی واسه خودمون برو بیایی داشتیم . تمام مردای تهرون عاشقم بودند و از خداشون بود که تمام سرمایه و دارایی شونو بدن تا فقط یه شبو باهام باشن . شورتمو از پام در آورد . من رفتم تو عالم خلسه و تمرکز . به خودم فشار می آوردم . پسر باید به هوس بیایی . مادر بزرگتو تا می تونی کیر بزنی و ازش مجوز بگیری . وای اگه جواز ورود به جلسه رو بگیری ودر این کنکور قبول شی نونت تو روغنه . دم خیلی ها رو قیچی می کنی . نمی دونی چه حالی داره . زن عمو زن دایی خاله .. دختر عمو ودختر خاله و دختر دایی ... چه کیفی داره یعنی مادر و خواهرمو بکنم ؟/؟آریا این سواله که از خودت می کنی ؟/؟چه اشکالی داره که خوار مادرخودتو بگایی . همه فک و فامیل دارن اونا رو میگان . مگه خون اونا از خون تو رنگین تره ؟/؟مادر بزرگ کیر منو که در حالت خوابیده هم درشت بود گرفت تو دهنش . دونستن این که من هنوزبه هوس نیومدم دیگه استادی لازم نداشت مشخص بود . چشامو بستم . به جای پری 65 ساله تصور کردم که یه پری دریایی یا همین زمینی هم باشه ونشسته روم و داره بهم حال میده .. یواش یواش یه لذتهای خاصی رو تو کیرم احساس می کردم . توی ذهن خود به خودم روحیه می دادم . پری دریایی پری زمینی .. سالن اجتماعات .. روز بزرگ و سکس بزرگ .. همه فامیلا .. پنجاه تا زن .. اوخ جون .. از هر چی جنده خانه هم بالاتره . تازه اینجا همه خودمونیم و خودمون . جنده های بهداشتی و با کلاس .لحظه به لحظه کیرم توپ تر و توپ تر می شد . داشتم فکر می کردم اگه یه قرص کیر شق کن هم می خوردم خیلی بهتر می شد که در جا به ذهنم رسید که شاید اون وقت مامان بزرگ از داغی غیر عادی تنم متوجه می شد و به جرم دوپینگ امتحانو باطل می کرد و شایدم دوسال محروم از کسب جواز می شدم . هر چند باید کیره رو می خورد -می بینم که اسلحه ات داغ کرده . سر کیرمو با ولع بیشتری ساک می زد . چطوره ؟/؟حالا خودکارت خوب کار می کنه تا بتونی ازش استفاده کنی .-خیلی روونه استاد پری . وقتی کیر شق شده خودمو دیدم انگار روحیه پیدا کرده بودم وبا یه آرامش خاصی به کارم ادامه دادم .-از الان به بعد من در اختیار توام ببینم چطور می تونی امتیاز بگیری -پری را رو تخت دراز کش کرده و دستمو گذاشتم رو لباس خواب نازکش و رو بدنش حرکت می دادم . چند دقیقه ای این کارو انجام دادم تا اونو تشنه ترش کنم -آریا نههههه نهههههه عزیزم پسرم عشق من درش بیار . از این قسمت نمره کاملتو گرفتی . زود باش بریم رو قسمت بعدی ولختش کردم . حدسم کاملا درست بود . بدن خوش پوست و سفیدی داشت . رو بعضی قسمتهاش چین پیری نشسته بود . بیشتر سینه هاش و زیر گردن و قسمتی از چونه اش همچین حالتی داشت . می دونستم از کونش می تونم فیض بیشتری ببرم . معمولا پوست کون تازگی و طراوتشو بیشتر از جاهای دیگه حفظ می کنه و دیر تر پیر میشه ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی 

ندای عشق 53

درد و رنج من بیشتر از این بود که نوید دوستم داشت ولی نمی دونست چگونه دوستم داشته باشه . درد و رنج من از این بود که شاید اونو بیشتر از خودم دوست داشتم . می تونستم با عذاب خودم کنار بیام ولی نمی تونستم رنج اونو تحمل کنم . البته انکار نمی کنم که دوست داشتم عکس العمل اونو بدونم که وقتی شک کنه یا به خیال خودش فکر کنه که من ازدواج کردم چه حالی میشه ولی ته دلم نمی تونستم اونو این جور سر افکنده و گریون تو خیابونا ببینم که بی توجه به خلق خدا داره احساسات خودشو بروز میده . خدایا عزیز دلم چقدر عذاب کشیده و من اونو رنجوندم . اون یکی دوروزه داشت یادم می رفت که هستی بخش من چه بلایی سرم آورده . همش به فکر کاری بودم که خودم کرده بودم و نمی تونستم هیچ جوری جبرانش کنم . من به اون دسترسی نداشتم . گاهی وقتا از خدای خودم می پرسیدم چرا باید این قدر دوستش داشته باشم و عاشقش باشم . این آخرین روزای زندگیمه . پاییز زیبا . فصل تولد من . با زرد شدن بر گها منم زرد و پژمرده میشم . مثل برگهای خزون می ریزم زمین . می افتم کنار درختا . کنار برگهایی که یه روزی جوون بودند و فکر می کردند که همیشه سبز سبز می مونن . ولی من زیاد سبز نبودم . دنیا و طبیعت روی خوش خودشو به من نشون نداد . چرا مامان نذاشت نعیم به سمت نوید بر گرده . چرا بابا اون خونه قدیمی رو خرید .؟/؟چرا نوید خودشو به من نشون نمیده ؟/؟چرا اون از من دوری می کنه ولی با دلی شکسته واسم اشک می ریزه ؟/؟بمیرم واست نوید . من دلتو شکوندم ؟/؟تو که باید خوب بدونی ندای تو می میره ولی نمی ذاره دست هیچ مرد دیگه ای بهش برسه .. آخه یه حرف دیگه ای که نعیم زده بود این بود که قبل از این که بیاد دنبالمون نزدیک خونه اونو دیده .. کاش عروسو می دید و می فهمید نازی زن نعیم شده . از این بازی خودم بدم اومده بود . می خواستم تنبیهش کنم ولی خودم داشتم تنبیه می شدم . اگه باورش شده باشه . اگه این کورسوی امید هم از بین بره . من چیکار می کردم . هر چی فکر می کنم به نتیجه نمی رسم . دنیا باهام لجه . همه باهام لجن . هیشکی باهام روراست نیست . کسی درکم نمی کنه . تظاهر می کنن که دوستم دارن . در واقع منو دوست ندارن . اونا خودشونو دوست دارن . پدر و مادرم دلشون خوشه که دختر دارن ودختر می خواد مثلا عزت و آبروشون بشه . عصای پیریشون بشه . تنها نباشن . ولی به دخترشون اهمیت نمیدن . خواسته های دخترشون واسشون اهمیت نداره . عیب بزرگ ما آدما اینه که فکر می کنیم هر چی که خودمون میگیم درسته . خودمون بهتر می فهمیم و نظر ما درسته . غافل از این که باید منطقی بود . خسته شدم دیگه از بس فکر کردم و به نتیجه نرسیدم . زندگی واسم هیچ ارزشی نداره . مرگ برام نهایت خوشبختی و آسایشه .این جوری می تونم به آرامش برسم . یه ماه و خوردی مونده به روز تولدم . روز تولدم اگه بشه روز عزام بد نیست . شاید این جوری به خودشون بیان . همه شون بفهمن که من چه دردی کشیدم . فکر کردن خدا عاشق جمالشون بوده و اونا هم بنده مقرب درگاه بودن که این همه سرمایه در اختیارشون گذاشته . پدر مادر همه اینا رو بذارین و برین ! می دونم خیلی بده آدم خودشو بکشه ولی گاهی وقتا آدم به جایی می رسه که فقط مرگ چاره کاره فقط مرگ . دنیای بدی داریم . دنیایی که وقتی امیدی به فردای روشن نباشه پشیزی هم نمی ارزه . زنده باشیم و رنج بکشیم ؟/؟زنده باشیم و خیانت آدما رو ببینیم ؟//؟زنده باشیم و ببینیم اونایی که ادعای عاشق بودن و دوست داشتن می کنند تحت هر لوایی میخوان بهت خیانت کنن و نارو بزنن ؟/؟زنده باشیم و ببینیم اگه یه جنازه ای وسط خیابون افتاده کسی برای برداشتن اون از زمین اقدامی نمی کنه ؟/؟دنیای من تیره و تار شده .یه روز حس می کردم که اگه معجزه ای بشه و بتونم ببینم خوشبخت ترین آدم روی زمینم ولی حالا می بینم که همه چی بر عکس شده . دلم میخواد فرار کنم . از این همه همهمه . از این سر و صدا و شلوغی . نمی خوام صدای ساز و آوازو بشنوم . نمی خوام در این شادی شریک باشم خدایا چقدر باید تحمل کنم این عذاب و شکنجه رو . نوید نامرد خط موبایلشو هم خاموش کرده تا من نتونم باهاش تماس بگیرم و حرف دلشو بشنوم . اون منو دست کم گرفته ولی غافل از این که عشق ندای عشق خیلی کار ها می تونست بکنه . یه سالی می شد که نابینا بودم بر نامه دانشگاه رو ردیف کرده بودم که دوباره برم ادامه تحصیل بدم ولی حال و حوصله اشو نداشتم . چه جوری درس می خوندم . قصد داشتم و دارم یه ماه پس از شروع درسها تمومش کنم . یعنی خودمو زندگیمو تموم کنم . وقتی خودم تموم شم دیگه درسامم تموم میشه . هد فونو گذاشتم رو گوشم وسی دی رو روشن کردم تا به ترانه های مورد علاقه ام گوش بدم .. اون لحظه جز ترانه های شکیلا هیچی آرومم نمی کرد بیشتر ترانه هاش وصف حال من بودند . از شر ساز و آواز عروسی نعیم و نازی خلاص شده بودم . درو هم از داخل قفل کرده بودم . شکیلا داشت می خوند و منم بغض گلومو گرفته بود . ترانه های کمی با من مدارا کن و زندگی اونو که این دومی در اصل مال مرحوم پوران بود رو بار ها و بار ها گوش کردم ... هرچی تو دنیا غمه مال منه . روزی هزار بار دل من میشکنه . دل دیگه اون طاقتارو نداره خدا نداره پشت سر هم داره بد میاره خدا میاره از درو دیوار واسه دل می باره خدا می باره ... زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام گوشه زندون غم دست و پابسته ام .... همراه با نوای شکیلا در ترانه زندگی سیل اشک از چشام سرازیر می شد و بر مظلومیت خودم می گریستم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

مامان آمپولی من 13

مدتی گذشت . شب جمعه یکی از هفته ها قرار بود که مامان و عزیز جون با هم برن دعوتی و بابا و پدر بزرگ اینا هم توخونه پدر بزرگ اینا واسه خودشون دوره داشتند وما قرار هم نبود که شبو دیگه بر گردیم خونه . اتفاقا اونجایی که می خواستیم بریم خونه یه آقا دکتر بود که خانمش هم دکتر بود و هر دو تاشون هم دکتر زنان بودند و شوهره رفته بود سمینار و زنه با دختر بزرگش تنها بود .. عزیز و مامان  رو این مسئله که منو ببرن یا نه شک داشتن . عزیز موافق بود و مامان مخالف -هنوز زوده که اونو ببریم این جور مجالس . اگه یکی غر بزنه -خب اگه به اونجا برسه بدتر . هوس چیزای بیشتری رو می کنه . من میگم الان بیاریمش تجربه اش بیشتر شه -عزیز خانم دکتر خودش خوبه . این دختره فتانه رو میگم تازه هنوز ازدواج نکرده از شوهرش جدا شده و بد جوری حشریه ومی ترسم کار دستمون بده و شر بشه . به این نون و ماستها هم نمیشه اونو ارضاش کرد . فریده خانوم با این که دکتره ومی نونه خودشو بگیره  آدم با شخصیتیه ولی منش و بر خوردش خیلی با دخترش فرق می کنه و اصلا خودشو نمی گیره و اهل فیس و افاده نیست .-من نمی دونم رو یا رو هر جوری شده باید ببریم . چون قراره خواهر شوهر فریده خانوم هم که اونم یه زن جوونه بیاد . اون البته شوهر داره ولی خب مثل ما لز بازی بهش خیلی کیف میده -چرا می شناسمش تا حالا دو دفعه اومده تو بر نامه های ما .. اسمشم میدونم . فریباست -خب رزا جون بیا خوشگل کنیم و یواش یواش بریم . این چند وقتی یه خورده تپل تر شده بودم و قدمم بلند تر شده بود و یه خورده هم ورزش می کردم تا نفس کم نیارم ولی با این حال سکس با زنای گردن کلفت و با تجربه نفس و قدرت می خواست و منم یه خورده استرس داشتم . اونا هم بهمون گفته بودند که حداقل سه نفری بیاییم . ولی اگه منم باهاشون نمی رفتم اونا خودشون پنج تایی می تونستن برن تو هم . این قدر تجربه و اطلاعاتو پیدا کرده بودم که این سکس زن و مرده که حداقل به صورت زوجی بهتر می تونه باشه . منو مث یه عروس و عروسک درست کردند و رفتیم مهمونی . وقتی مانتومودر آوردم یه دامن کوتاه به رنگ سفید و یه بلوز صورتی یقه باز توجه همه رو به خودش جلب کرد . خانوم دکتر فریده زن خوش مشربی بود -چی شد عزیزم پس نفرسوم کو؟/؟عزیز خندید و گفت نوه گلم رویا جون .. البته در اون لحظه ما سلام علیک ها رو کرده بودیم . قلبم تند تند می زد . دستی به سرم کشید و گفت خیلی جوونه عزیز فکر نمی کنی زود باشه ؟/؟-فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه .-البته هنوز بعضی جاهاشو نمیشه شکست . خواهر شوهرش فریبا که زنی سی ساله نشون می داد و تقریبا ده سالی از فریده خانوم کوچیکتر بود حرفی نزد . معلوم بود اونم از این که من اینجام زیاد راضی نیست و انتظار یه آدم گنده رو می کشید . خیلی بی ادبانه گفت مامان این بچه بازیها چیه ؟/؟ما امشب اومدیم اینجا یه حالی کنیم و یه تنوعی بشه . اینجا که کلاس تمرین نیست . هر چی خانوم دکتر لبشو گاز می گرفت که بابا دخترم ! هنوز که کارشو ندیدی . خوب نیست عجولانه قضاوت کنی .. دندون رو جیگر بذار عجله نکن .. دختره خیلی بی تر بیتانه داد و قال راه انداخته بود -فریده خانوم رو کرد به ما و گفت شماها ببخشینش . اون تازه متارکه کرده یه خورده اعصابش خرابه . یه خورده اگه امشب سر حالش بیاریم همه این مشکلاتش حل میشه . بهم بر خورده بود و ناراحت شده بودم . با احساسات من بازی شده بود . حس می کردم به من توهین شده . مامان رو به عزیز کرد و گفت دیدی گفتم اونو امشب نیاریم روحیه اش کسل میشه ؟/؟من اخلاق گند این دختر پرفیس و تکبرو می دونستم دیگه -بی چشم و رو غلط می کنه مگه دست خودشه ؟/؟-مامان یه آژانس بگیر من میرم خونه . هر وقت بزرگ تر شدم با شما میام . خانوم دکتر اومد جلو و گفت رویا جونم کی گفته تو کوچیکی . تو بزرگی خانومی . دخترمو ببخش . اومد در گوشم گفت اون غلط می کنه و یه چیزایی زیر گوشمم گفت و نیشم تا بنا گوش باز شد و صورتشو بوسیدم و گفتم چشم خانوم دکتر سعی خودمو می کنم . یه شام مختصری خوردیم و بعد از شام زنا رفتن تو هم و شروع کردن به لخت کردن هم . یک فیلم سکسی از همجنس بازی زنان گذاشتند . خانوم دکتر فریبا خانوم و فتانه بی ادب هر سه تاشون بدنهای خوشگل کونای بر جسته و سینه های مامانی داشتند . منم رفتم کنارشون و دستمو به هر جایی که نزدیک تر بود می رسوندم با این حال به دنبال کون و بدن فریده خانوم می گشتم که خیلی با محبت بود و به من اعتماد به نفس می داد . طوری سر و کون همه به هم جفت شده بود که تشخیص این که کدوم کون مال کدوم سره خیلی مشکل بود . دستمو گذاشتم لای کون لای پای خانوم دکتر .. تو اون فضای در هم می دیدم که چشاش بسته شده و چطور داره از هوس به خودش می پیچه -دختر اگه ادامه کارتم این طور باشه نشون میده هر چی عزیز در موردت گفته راست گفته . یادت باشه چی بهت گفتم . نترس برو جلو . کارت که درست باشه همه دوستت دارن . در یک آن چهار تا زن غیر از فتانه واسم جا خالی کرده طوری که من و اون دختر پرروهه رو روبروی هم قرار دادند . منم قبل از این که فتان فرصت فکر کردن پیدا کنه و به خودش بیاد به طرفش یورش هوس انگیزی بردم و مشت گره کرده امو به کوسش چسبوندم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

ندای عشق 52

اینو هم بگم که از روزی که نوید رفته هنوز آرایش نکردم و اون روز هم با چهره ساده و معمولی که نوید خیلی از این حالتم خوشش میومد تو محفل خونوادگی و مثلا خواستگاری حضور داشتم . نعیم دست گذاشت تو جیبش و انگشتر نامزدی رو در آورد خیلی خوشگل بود و قیمتی .. برلیان بود و چی بود دیگه بیشتر از همون یکی دو ثانیه نگاش نکردم . دلم می خواست یکی بزنم زیر گوشش که دیگه از این غلطا نکنه . به زحمت بر خودم مسلط شدم . فقط انگشتر با اون جعبه کوچولوشو از دست پسر عمو جان گرفته و به طرفی پرتش کردم -چند بار باید بگم که من دوستت ندارم و عاشق یکی دیگه هستم . چرا نمی خواهین پنبه رو از گوشتون در آرین . چرا دارین با سر نوشت من بازی می کنین . مگه عاشق شدن و دوست داشتن و ازدواج زورکیه ؟/؟نعیم من دوستت ندارم . نمی خوامت . قبولت ندارم . اگه واسه من یه قصر طلایی بسازی نمی خوامت . من با تو نمی تونم بپرم . بالهای پروازم با تو می شکنه . دوست داری بازم بگم میگم . هزار بار بهت گفتم تو به عنوان پسرعمو یک فامیل واسم ارزش داری . اگرم بگم جای برادرمی تعارف الکیه  . من یه برادر دارم اونم نادر جانه . با عرض معذرت از حضار گرامی من دلم جای دیگه ایه . می خواد خوشتون بیاد میخواد نیاد . این شما نیستین که می خواهین باهام زندگی کنین . شما عزیزان منین . از گوشت و پوست و خون منین . احترامتون واجبه . نصیحت و راهنمایی هاتون به روی چشم ولی آدم یه حرفو که صد بار نمیگه . من دوستش ندارم . نمی خوامش . مگر این که بمیرم و باز ماندگان من اجازه بدن که این پسر عمو جانم جنازه منو با دستای خودش دفن کنه . بازم بگم ؟/؟-بس کن ندا آبرومونو بردی . پدر برای اولین بار در عمرش خواست دستشو به طرف من بلند کنه و بهم سیلی بزنه که مادر خودشو انداخت وسط ما .. اشک مثل ابر بهار از چشام سرازیر شده بود -ممنون از پدر ناز و دوست داشتنی ام که مدعیه دخترشو از همه دنیا بیشتر دوست داره و واسه خوشبختیش حاضره هر کاری بکنه . من دخترتم . اون برادرزاده اته . حاضری به خاطر بد بختی من منو پیش همه تحقیر کنی ؟/؟! نذار دهنم باز شه واون چیزایی رو که می دونم برزبون بیارم و حرفایی که نباید بزنم بزنم . بگم که واسه جدایی من و نوید چه کار ها که نکردین . البته گفتنی ها یه روزی باید گفته شه . ابر ها یه روزی کنار میرن وخورشید حقیقت نمایون میشه . ماه هیچوقت زیر ابر نمی مونه . یه روزی نوبت منم می رسه . باشه پدر عیبی نداره . عشق منو ازم جدا کردین . دستتون درد نکنه . منو از زندگی و هستیم دور کردین . چرا حالا می خواهین مرگو نثارم کنین ؟/؟اینو گفتم و رفتم تو اتاقم و خودمو انداختم رو تخت . دیگه اون روز همه فهمیدند که از من ندا بخاری بلند نمیشه که خودمو اسیر پسر عموم بکنم . حالا چی شد نازی خودشوواسش لوس کرد ونعیمم غرورش در هم شکسته شده بود و عمه جونمم هم پول و پله زیادی داشت و نعیم دوست داشت با یه دختر پولدار ازدواج کنه که دوتایی باهم جورشدن و خیلی سریع ازدواج کردن اونو دیگه نمی دونم . من و پدرم تا روز عروسی که چند روزی بعد از جریان بود با هم قهر بودیم تا این که روز عروسی اون اومد جلو وسرمو بوسید و دوتایی تو بغل هم گریه کردیم ومثلا با هم آشتی کردیم . شاید اون یه خورده ازم ترسیده بود . شایدم واقعا دوستم داشت و فکر می کرد که کار درستی انجام میده ولی من ته دلم ازش دلخور بودم ومنتظر یه بهونه ای بودم تا اون ظلمی رو که در حقم کرده به رخش بکشم . فعلا جاش نبود گذاشته بودمش واسه یه موقعیت مناسب ... چند روز مونده بود به عروسی و منم از دست نوید کلی دلخور بودم خیلی دلم می خواست که یه سری به این سایت بزنه و احساسات منو درک کنه و یه جوری جوابمو بده وواسه کاراش تو ضیح بده . با خودم گفتم که بهتره یه جوری دو پهلو بنویسم که از نوشته هام استنباط شه که می خوام با پسر عموم ازدواج کنم . ولی اگه کسی قشنگ دقت کرده باشه طوری حق مطلبو ادا کردم که اصلا نمیشه به طور منطقی چنین استنباطی کرد . خودم از این سبک نوشتن خوشم اومد . حالا نمی دونم آیا نوید من این مطالبو خونده ویا اون روز ازدواج شانسی سر و کله اش طرفای خونه ما پیداش شده درهر حال من و مامان و نازی و عمه رفته بودیم آرایشگاه و منتظر شادوماد بودیم که بیاد پی ما و ما رو برسونه خونه . آخه نعیم  نه پدری داشت نه برادر و مادر و خواهری . من و مامان و عمه رو هم می خواستند همراه با عروس میکاپ کنند که من آرایشی نکردم و تر جیح دادم همون سیاهی لشگر باشم . با خودم عهد بسته بودم که تا موقعی که نوید بر نگرده هیچ از این کارا نکنم . شادوماد با بنز آخرین مدلش اومد سراغ ما وما چهار تا زنو سوار کرد . هر چی بهش گفتیم بابا داخل شهر و تو این کوچه ها یواش تر برو گوشش بدهکار نبود وسر یه پیچ نزدیک بود بزنیم به یه نفر که کنار دوچرخه اش سرشو انداخته بود پایین و به گفته نعیم در حال گریستن بود . زنا همه هول کردند و دسته جمعی با هم فریاد یا ابوالفضل سر دادن . در همین موقع نعیم گفت ای بابا این گدا گشنه اینجا چیکار می کنه . گفتم گدا گشنه منظورت کیه ؟/؟دیدم مامان از پشت به پهلوی نعیم زد ولی یه خورده دیر زده بود چون گفت همون کار گر آشغالتونو میگم نوید خان که قاپ ندا رو دزدیده .. ده بیست متری دور شده بودیم -نگه دار نعیم دور بزن برو دنبالش خواهش می کنم برو دنبالش .. تو آسمونا دنبالش می گشتم رو زمین پیداش کردم .. نعیم یه لحظه وایساده بود ولی عمه و مادرم گفتند برو . خواستم خودمو از ماشین پرت کنم بیرون .. جلومو داشتن . فقط تونستم سرمو از پنجره بیارم بیرون وصداش زدم اون پشت به من و به سرعت رفت دیگه اونو ندیدم . نوید من محوشده بود اون رفته بود . نمی دونم صدای منو شنیده بود یا نه . تا دم در خونه فریاد نوید نوید سر داده بودم . همه رو بسته بودم به فحش . تنها کسی که دلش واسم سوخت نازی بود ولی من خودمو تو اتاقم حبس کردم و تا صبح هیچی هم نخوردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

تسلیت باد شهادت امام رضا (ع )

مردی آمد .مردی که چون دیگر مرد ها نبود . اونیامد که تنها نان را قسمت کند آب را قسمت کند مسکن را قسمت کند . او آمد تا عدالت را قسمت کند عشق را قسمت کند . آمد تا گل بوته های پژمرده را بشکوفاند . آمد تا زندگی را قسمت کند نفسها را قسمت کند . اونیامد که بر جانها حکومت کند . او آمد تا حاکم دلها باشد .. جانها عاشقش گشتند چون که او عاشق جانان بود . او نیامد تا بر اشکهای حسرت امتش بخندد تا با سنگلاخهای اندیشه اش و اندیشه های سنگلاخیش دنیا و دین از امتش بستاند . آمد تا از بستر نرم ایمان واندیشه اش پلی بسازد برای عبور به آن سوی زندگی آن سوی مرگ . او آمد تا خوشبختی را قسمت کند . اونیامد تا به تنهایی از جاده های خوشبختی بگذرد نیامد تا حاسدانه پلهای پشت سرش را ویران نماید و خود خواهانه بهشت را تنها برای خود بخواهد . عاشقانه آمد وعاشقانه رفت . علی وار زیست و علی وار دیده از جهان فرو بست . او میهمان ما نیست . صاحب خانه مان صاحب دلهایمان و قاصدیست از سوی خدایی که از او خشنود است . همان رضایتی که برتر از بهشت و جاودانگی آن است . رضای خدا , خشنودی خدا ,مرد خدا , مظلومانه به شهادت رسید . اما صد ها سال است که به دلهای خسته پیروانش امید می دهد . از او شفا می خواهند . حاجت می طلبند . می دانند که خداوند شفاعت اورا می پذیرد . می دانند که پروردگار از او خشنود است . آخر می دانند که خداوند از رضای خود راضیست ... از او شفا می خواهیم وخداوند آنچه را که او می گوید می پذیرد . اماما ! ای امام راستین و معصوم ما ! ناله و پیام و ندای عشق ما را تو هم به ایزد منان ما برسان که شاید در های رحمت او آسانتر به رویمان گشوده گردد . دعایمان کن تا بیش از این گرد گناه نگردیم . دعایمان کن تا یکدیگر را دوست بداریم و عاشقانه , یگانه خدای تو,  یگانه خدای خود ویگانه خدای این عالم را پرستش کنیم . آن جاده  منتهی به وصال الهی را بر سر راهمان قرار ده . شاید آنان که خود معصوم نیستند بگویند که ما گناهکاران حق نداریم که از تو چیزی بخواهیم غافل از آن که خداوند با همه جلال و جبروت خود می بخشد تا چه رسد به بنده پاک و رضا و مقرب در گاهش ... من و مدیریت محترم وزحمتکش این مجموعه امیر عزیز سالروز شهادت امام هشتم شیعیان , امام رضا (ع )را به حق طلبان به ویژه مسلمین و شیعیان گرامی تسلیت عرض نموده امید است آن چنان کنیم که آن امام بزرگوار و خدایش از ما راضی و خشنود باشد .. آمین یا رب العالمین ... امیر و ایرانی 

برادران باجناق خواهران جاری

من و شیلا چند ماهی بود که ازدواج کرده بودیم .عاشق هم بودیم . هردومون 23 ساله بودیم . خواهرش شهلا که شباهت فوق العاده ای به اون داشت فقط چاق تر و تپل تر از اون بود . چهار سالی از اون بزرگتر بود . همین تفاوت سنی رو من و داداش سهراب هم داشتیم ولی در عوض من از اون چاق تر و خوش تیپ تر بودم . این تا اینجای قضیه .. ما دو تا داداش با دو تا خواهر ازدواج کرده در حقیقت با جناق هم شده بودیم . شیلا دو ماهی می شد که بار دار بود و هوس چیزای عجیب و غریب می کرد . خیلی هم خوشحال بود می گفت چه پسر باشه و چه دختر براش فرقی نمی کنه . اگه دختر باشه می تونه همبازی خوبی واسه دختر خاله یا دختر عموش باشه . هر چند سهیلا کوچولو سه سال بیشتر نداشت . اون شب مامانش اونو سپرده بود خونه مامان بزرگش یعنی مامان خودش و شیلا که مادر زن من و سهراب می شد .اونا خیلی دوستش داشتند و سهیلا هم به اونجا موندن علاقه داشت . اما قضیه چی بود . این دو تا خواهر یه خورده قاطی کرده بودند و زده بود به سرشون . از بیکاری می رفتند داخل اینترنت و سایتای سکسی و از بس داستانهای سکسی وبلاگ امیر سکسی رو خوندند هوس سکس ضربدری به سرشون افتاد . یه جوری موضوع رو با ما دو تا برادر در میون گذاشتند . واسه سهراب که چند سالی بود یه مدل کوس و کون می کرد فرقی نداشت ولی واسه من که باید زن جوونمو می دادم دست یکی دیگه واقعا درد ناک بود . اصلا این چیزا رو مسخره می دونستم و به غیرت و فر هنگ من نمی خورد که تن به همچین ننگی بدم . شاید اگه پای بچه در میون نبود راضی بودم شیلا رو طلاقش بدم . شیلای کوس خل ویار کیر داشت . یه روز که خونه نبود شهلا اومد خونه مون . هیچوقت اونو تا این حد خوشگل و جذاب ندیده بودم . میکاپش طوری بود که اونو از شیلای روز ازدواج هم زیبا ترش کرده بود . وقتی که مانتوشو در آورد قبل از این که رو راحتی بشینه دلم می خواست اون شلوار کیپ و چسبونی رو که کون بر جسته و کپلشو تپل تر نشون می داد بگیرم دهنم و بجوم و پس از کلی حال کردن با دندونام بکشمش پایین و بعد از یه ساعت برم رو لیسیدن و میک زدن کونش و.... داشتم از حال می رفتم . دیگه نتونستم تحمل کنم . دوست داشتم این شیلا زود تر بر گرده خونه و یه جوری موضوع سکس ضربدری رو با هاش در میون بذارم . شهلا رفت خونه شون ووقتی شیلا برگشت طوری که اون متوجه تمایل زیادم نشه و یه منتی هم بهش بذارم گفتم شیلا یه مدتیه که روابط بین من و تو سرد شده . تو می دونی که من چقدر خاطرتو میخوام . رک و پوست کنده بگم نمی تونم تو رو زیر کیر یکی دیگه ببینم . غیرتم اجازه نمیده ولی خب چون گفتی به خاطر تنوع در سکس و این که یه شور و حالی در روابط و زندگیمون پیدا شه و به خاطر خوشحالی تو مادر عزیز بچه عزیزم قبول می کنم . می دونستم داداش کیرش از کیرم کوچیکتره و جاذبه سکسیش هم کمتر و هر چی باشه غریبه که نیست . در عوض منم زن تپلشو میگام ولی با همه اینا ته دلم یه جوری بودم چون به این امید ازدواج کرده تشکیل خونواده داده بودم که یه عمر در نهایت سلامت و وفاداری در کنار شیلا زندگی کنم ولی حالا با این وضعیت .. امیر سکسی خدا بگم چیکارت کنه مرد ! اون شبی که موافقتمو اعلام کردم از شب تا صبح صد بار از خواب بیدار شدم . هر بار که فکر می کردم شیلا زیر کیر سهرابه فوری کیرمو تو کوس شهلا جا می دادم و یه خورده تسکین پیدا می کردم . تا این که نصفه شبی رفتم کنار شیلا که داشت داستانهای امیر سکسی رو می خوند و منم دو تا چشممو گذاشتم کنار چشای اون و یه سکس ضربدری رو خوندیم و کلی هوسی شدیم و یه بر نامه ای هم با هم رفتیم -شیلا فقط یادت باشه هوس سکس ضربدری با غریبه ها رو نکنی . اگه هیجان و هوسه همین یه شیوه بسه  . در هر حال رسیدیم به امشب . حالا چهار تایی مون تو خونه داداش هستیم . چون بزرگتره و احترامش واجب تر قرار شد که برای اولین بار میزبانی به عهده اونا باشه . هر چند ما چهار تا با هم این حرفا رو نداشتیم . زنا دیگه خودشونو خیلی راحت کرده بودند . شهلا یه لباس خواب فانتزی به رنگ آبی آسمونی تنش کرده بود که لبه اون هم عرض انتهای کوسش بود و پاهاشو تقریبا کاملا لخت نشون می داد .وقتی هم که پشت به ما قرار می گرفت بیشتر قسمتهای کونش و جفت قاچاش مشخص بود . کیرم به طرز عجیبی شق کرده بود . شورت کوتاه و نازک شهلا انگاری رفته بود بالا و فقط کونش مشخص بود . ده سانت اول کونش یعنی بالاش معلوم نبود و شورت هم توی همون قسمت قرار داشت . شیلا قر مز پوش شده بود  . تقریبا به همون شیوه شهلا .-ببینم سینا تو هم مثل این که از خواهرم بدت نیومده ها -از کجا این حرفو می زنی ؟/؟-از نگات .. از اون کیر تو شلوارت . من یکی رو نمی تونی فریب بدی -خب ما اومدیم واسه این کارا دیگه . نیومدم اینجا که گردو بازی کنیم . تو هم الان میخوای بری زیر کیر داداشم تو که واسه من امشب این قدر خوشگل نکردی . مواظب باش سهراب بهت فشار نیاره و یه وقتی به بچه تو شکمت آسیبی نرسه . ببینم تو کوس خواهرت میشه آب ریخت ؟/؟-اون قرص می خوره دلواپس نباش . چیه سینا تو که ناز داشتی . حالا از همه حریص تر شدی ؟/؟-نه شیلا من خیالم نیست . حاضرم همین حالاشم بر نامه رو بهم بزنم -آره جون خودت ولی چشات یه چیز دیگه ای میگه . فکر نکنم دیگه امشب چیزی از شهلا باقی بذاری که بعدا داداشت بتونه اونو بخوره . یه تخت دونفره دیگه آورده بودند تو پذیرایی و دو تا تختو به هم چسبوندند و قرار شد چهار تایی مون روش قرار بگیریم . البته اگرم دوست نداشتیم می تونستیم تغییر جا و موقعیت بدیم . واسه این که کدوم مرد بره سراغ کدوم زن هر کی یه چیزی می گفت . شیلا و سهراب دوست داشتن که اول با همسرشون سکس کنن که یه دست گرمی یا به زبون بهتر یه کوس و کیر گرمی باشه و بعد برن سراغ همسر اون یکی . نظر من و شهلا که خواسته شد یه نگاهی تو چشای هم انداختیم و تا اعماق وجود هم رفتیم . دلمون چیز دیگه ای غیر ازخواسته اونا می خواست . فکر و نیاز همو خوندیم . هیشکدوممون نمی تونستیم از اون یکی دل بکنیم . بالاخره به هم می رسیدیم ولی دوست داشتیم نوبری هم باشیم . تازه و تازه تو بغل هم قرار بگیریم . یه نگاهی به کیر داخل شلوارم انداخت و گفت آقا سینا شما بفر مایید -من نظرم اینه که اول ما مردا بریم سراغ خواهر زن یا زن داداش خودمون این طلسم و تابو رو بشکنیم و اعصابمون آروم شه و یه جون و نیروی خاصی بگیریم و از طرفی وقتی که زنمونو تو دستا و زیر یه مرد دیگه که دیدیم تلاشمونو زیاد می کنیم که طرفمونو ار ضا کنیم و شایدم یه حس خاصی شبیه به حسادت در ما بر انگیخته شه که با کیف بیشتر و بهتری همسرخودمونو در مر حله بعدی بکنیم و سر شوق بیاریم -عزیزم شهلای خوشگل من نظر تو چیه -این سینا جان از بس منطقی و شیوا و به جا حرف زد و نکات اساسی رو بیان کرد که من دیگه نمی دونم چی بگم . من نظرشو تایید می کنم  .اول من و سینا با هم و تو و شیلا با هم . سهراب زن ذلیل هم نتونست به زنش نه بگه . من رفتم طرف شهلا و سهراب هم رفت طرف شیلا ... دیگه فکر و ذهنم معطوف خواهر زن یا زن داداش شده بود . من و سهراب با یه شورت و اونا با لباس خواب فانتزی و شورت و سوتین فانتزی تری که زیرش داشتند رفتیم رو تخت . دو تا تخت دو نفره طوری بزرگ و جادار بود که دونفر دیگه هم راحت می تونستند روش سکس کنند . سعی می کردم حواسم فقط به کار خودم باشه . شهلا دراز کشید و منم یه پهلو کنارش قرار گرفته دوباره تو چشای خوشگل و درشتش نگاه کرده گفتم ممنونم از این که ازم حمایت کردی -سینا جون از خودمم حمایت کردم . خیلی هوس تو رو داشتم خیلی . باور کن هر روز منتظر یه چراغ سبز از طرف تو بودم که خودمو تسلیم تو کنم . از همون روز که با سهراب از دواج کردم همیشه آرزوم بود که یه روزی هم خودمو زیر کیر تو ببینم . حتی گفتم با یه سکس ضربدری حال کنم و راضی شدم شوهرم خواهرمو بگاد تا منم خودمو تسلیم تو کنم . تمام این نقشه ها و استارتش از طرف من بود . دستشو رو شورتم قرار داد و خیلی آروم از پام در آورد وقتی کیرم مثل یک زه از کمان پرید بیرون چشمای شهلا از حدقه داشت در میومد . هوس چشاشو به یه رنگ دیگه ای در آورده بود . تبدیل به التماس شده بود . منم دست به کار شدم . لباس خوابشو از شونه هاش در آوردم . یه سوتینک دور سینه هاش قرار داشت که از شورتشم نازک تر بود . همه به رنگ آبی آسمونی . رنگ دلخواه خودم . وقتی سوتینشو باز کردم و سینه هاش به طور کامل زد بیرون آه و نیمچه فریادی از تعجب کشیدم -اووووووفففففف شهلا جون باورم نمیشه که بعد از چند سال ازدواج این سینه ها رو داشته باشی . درشت و تر و تازه و آبدار . دور نوکشم زیاد قهوه ای و تیره نشده . جوووووووون . با اجازه . اینو گفتم و لبمو گذاشتم دور نوک سینه اش . پشت به شیلا و سهراب قرار داشتم تا اونا رو نبینم و تمرکزم بهم نریزه . هر چند می دونستم که کیر داداشی کیری نیست که شیلا اونو به کیر من تر جیح بده . ولی این اطمینانو داشتم که شهلا به انواع و اقسام مختلف دو باره خودشو در اختیار من میذاره یعنی جدای از این محفلها حتی اگه شیلا هم نفهمه . واسه چند لحظه ای هوس درددل به سرم افتاد و لبمو از دور سینه شهلا بر داشتم -یه چیزی بگم شهلا جون -بگو جون دلم -راستش منم تو رویاهام دوست داشتم یه روزی کیرمو توی کوست توی کونت ببینم . تورو تو بغلم داشته باشم و بهت بگم کشته مرده اتم .-پس چرا این قدر ناز داشتی واسه سکس ضربدری -راستش نمی تونستم شیلا رو با یکی دیگه ببینم .-یعنی من ارزششو ندارم ؟/؟ناراحت نباش اون کیری نیست که کیر تو رو عقب بزنه .. همچین بهت حال بدم و باهات حال کنم که اینجا در واقع من و تو سود کرده باشیم عزیزم .. دستمو دور کمرش حلقه زده سرمو گذاشتم رو شکمش و شروع کردم به بوسیدن ناف و شکمش و یواش یواش رفتم پایین تر . با دهن و دندونام شروع کردم به بازی کردن با شورت نازک و همرنگ سوتینش . کوس قشنگ و ناز و آبدارش از پهلوها زده بود بیرون -وایییییی شهلا جون این دیگه چیه . چه خوشگل برقش انداختی -خوشحالم که تونست نظرتو جلب کنه . یه خورده کونشو از زمین کند و بهم گفت دست بکش ببینم از این یکی خوشت میاد ؟/؟-اوووووخخخخخ چقدر یه دست و بر جسته و خوش مدله . صدامو آوردم پایین و گفتم از کون شیلا بهتره -اینا هیشکدومشون بدون حکمت نیست . می دونستم از کوس براق خوشت میاد و آبی آسمانی هم هوستو زیاد می کنه و کون گنده رو هم دوست داری -تو اینا رو از کجا می دونستی ای کلک .. -خب ما زنا اینیم دیگه -حالا می فهمم بیخود نبود که این چند روزه شیلا به موهای کوسش اجازه داد یه خورده رشد داشته باشن و امروز هم قر مز پوشید . خواست خودشو واسه داماد یا همون برادر شوهرش هوس انگیز کنه . شورتشو در آورده و با اشتهای زیاد رفتم سراغ کوسش . یه نموره ای درشت تر و گشاد تر از کوس شیلا بود ولی با این حال خوراک خوشمزه ای برای کیرم بود حداقل دیگه اینو نمی گفت که اوخ دردم گرفت بکش بیرون . میزان کن . دوباره بذار تو . با سوراخ کون شهلا بازی کرده و بینی خودمو رو کوسش قرار داده و چوچوله هاشو گذاشته بودم تو دهنم میک می زدم . بر خلاف شیلا که سعی می کرد ساکت تر باشه اون جیغش در اومده بود -سینا سینا جاااااان جاااااااان بخوررررر بخوررررر. در سیر و سلوک هوس تو دارم می سوزم تا به کیرم برسم . میخوام مراد خودمو ببینم اون کیری که منو به عرش می رسونه لمسش کنم . عزیزم پاشو یه دور بچرخ کیرتو بنداز رو دهنم . از جهت مخالف کوسمو بخور . منم دل دارم .-شهلا تو دیگه کی هستی . یه لحظه تصادفی نگام رفت طرف زنم و داداشم . اونا خیلی از ما جلوتر بودند . داداش به نم نمک حال کردن اهمیتی نداد . کیر قلمی و متوسطشو کرده بود تو کوس شیلا . دلم رفت . واسه یه لحظه فراموش کردم که یه کوس دیگه زیرم خوابیده . داشتم عصبی می شدم . با خودم فکر می کردم این چه خریتی بود که من کردم . با این که کیرم تو دهن خواهر زن یا زن داداشم بود ولی تحت تاثیر گاییده شدن زنم قرار گرفته دلم تیر می کشید -سینا حواست کجا رفته . سوراخ سوراخه دیگه از جاش بلند شد و مثل شیلا قمبل کرد .. جاااااان عجب کونی داشت و چه سوراخی تنگ تنگ . می دونم داداش بی عرضه من کونشو نکرده بود . اون زیاد به کون کردن اهمیتی نمی داد ولی من سوراخ کون شیلا رو روون کرده بودم . همون شب اول همراه با کوس ترتیبشو داده بودم .-شهلا تا حالا به داداش کون ندادی درسته ؟/؟-تو اگه بخوای به تو میدم -مگه داداش هم می خواست ؟/؟-اوح چه جورم . اوایل خوشش نمیومد ولی چند بار که پشت چراغ قر مز گیر کرد گفت اشکال نداره از چراغ زرد هم با احتیاط ردشیم بد نیست ولی آرزوی کونو به دلش گذاشتم . از دردش هم می ترسیدم .-کیر من که خیلی بدتره -عوضش خودت خیلی بهتر و خواستنی تری . دونفری میدونداری می کردیم . کاری نمونده بود که با این خواهر زنم نکرده باشم جز فرو کردن کیر تو کوسش . اون هنوز در یه حالت قمبل کرده پشت به من و زانوهاش هم رو تشک قرار داشت . ته کیرمو از زیر چسبوندم به سقف کوس شهلا و با فشار و اصطکاک شدید روی کوسش و از بالا تا پایین حرکت داده و تماس بر قرار می کردم -شهلا عزیزم خیسی داغ کوس داغت کیر منو داغ کرده -اوخ نگو هر وقت جوش آورد خالیش کن تو کوسم تو بدنم می خوام گوشت تنم شه -دوست دارم تو هم حال کنی اول تو جوش بیار بعدا منم دو جوشه اش می کنم . چندین بار که با فشار روی کیرمو به زیر کوسش مالیدم در یه حرکت ناگهانی به سر کیرم فرمان حمله رو صادر کرده و فرستادم تو کوس شهلا . واسه یه لحظه بازم بی اراده سرم رفت طرف شیلا . اون حالا طاقباز قرار داشت و کیر داداش سهراب تو کوسش بود و جفت سینه هاش هم تو دستای برادرم بود . چشاشو باز و بسته می کرد و هر چند ثانیه یه بار یه نیم نگاهی به طرف من مینداخت . چی ؟/؟اون خوشش میومد ؟/؟درسته داداش مثل من خوش کیر نبود ولی به هر حال واسش یه کیر جدید و تازه بود و درش ایجاد تنوع می کرد . دوباره داشتم آتیش می گرفتم . سهراب داشت یه کوس تنگ رو می کرد که به کیرش بیشتر حال می داد و شهلا هم داشت با یه کیر کلفت تر گاییده می شد که به کوسش کیف بیشتری می داد . خب منم از کونش و تن تپلش لذت بیشتری می بردم .. بر شیطون لعنت .. این شیطون لعنتی تو این دامی هم که ما رو انداخته ولمون نمی کنه .. یه فحش دیگه به ابلیس داده و انرژی منفی رو از خودم دور کرده سعی کردم فقط به شهلا فکر کنم و حس کنم که اون مال منه . به کونش چنگ انداخته و دو طرف گوشتاشو می آوردم بالا و کیف می کردم . با این کار طوری به اوج هوس می رسیدم که اگه یه هوس سنج به کیرم وصل می کردند درجه اش می پرید و هوس سنج منفجر می شد . دوست داشتم بدون این که شیلا رو ببینم کاری کنم که اون بیشتر توجهش به این طرف جلب شه و ببینه که شوهرش چه جوری داره با لذت و هوس زیاد خواهرشو میگاد . ظاهرا شهلا هم حس کرد که منم این جوری میخوام و تازه خودشم دوست داشت حال شوهرشو بگیره و از اینا گذشته کیر منم اونو به تحرک وا داشته بود و مجبور بود یه جوری خودشو خالی کنه . هر چه دور و بر کوس شهلا رو پاکش می کردم و روی کیرمو تمیز می کردم با این حال در جا محوطه خیس می شد -عزیزم همه هوسه . همه عشقه . همه نیاز به کیرت داره بکن .. کوسسسسس هوسسسسسی منو بکن .. بکن .. بکن -جووووووون شهلا شهلا دارم دیووووونه میشششششم -نه نه نه نه نههههههه من دیوووووووونت شدم .. حق نداری تا ارضام نکردی دیوونه شی -شدم شدم شهلا .کونت دیوونه ام کرده . کوست دیوونه ام کرده -گرسنه ام .. تشنه ام .. سیرم کن .. سیرابم کن .... لذت گاییدن شهلا دیگه فکر اون وری ها رو از سرم خارج کرده بود -شونه هامو بمالون .. داره میاد داره می ریزه .. آبم میخواد بیاد .. صدای سهراب در اومد -چه زود شهلا . من که یک ساعت باهات ور می رفتم تو ارضا نمی شدی -سهراب حواست به خواهرم باشه که اونو سر حالش بیاری . کیر داریم تا کیر . شیلا حالا می فهمه من چی دارم می گم و چی می کشم . اوخ اوخ اوخ بمال بمال تند تر بکن ... شونه هامو کمرمو همه جامو .. سینا .. عشق من ... شهلا با سینه هاش ور می رفت و من هم در حال گاییدن کوسش شونه ها و کمرشو ماساژمی دادم . یک دفعه یه فریادی کشید که ساختمون به لرزه در اومد .. از هیجان نمی دونست چیکار کنه -جااااااان فدای کیرت اومد اومد اومد .سهراب ! شیلا ! من ارضا شدم . سینا من دو ر کیر تو رو طلا می گیرم . تو رو دیگه واسه همیشه و هر وقت که دلم بخواد از شیلا قرضت می گیرم . من و خواهرم این حرفا رو نداریم . آب بده آب بده می خوام بریز بریز بریز .. زیاد بریز بریز . همه شو می خوام هر چی تو کمرته میخوام . پهلوهاشو تو میون دو تا دستام گرفته و با چند ضربه و فشار دیگه با تمام حس و هوسم آب کیرمو ریختم تو کوس شهلا خواهر زن خوشگل و کار درست خودم .-عزیزم عزیزم عزیزم هیچوقت این جوری از خالی کردن آب کیرم لذت نبرده بودم . بازم سرم رفت طرف زن و داداشم .. سهراب خیس عرق شده بود ..  می دونستم به این زودیها شیلا رو ار ضا بکن نیست . من با این کیر درشت و انواع و اقسام تر فند ها اونو به زور ارگاسمش می کردم چه برسه به سهراب کیر قلمی .. دیدم غنچه لبای شیلا خانوم باز شد و میگه سهراب جون راضی شدم . آب کیرتو میخوام .. آب کیرتو میخوام .. معلوم نبود آب کیر داداش کجا قایم شده بود و از خستگی بیرون نمیومد . از این طرف شهلا ازم خواست که با ملایمت کونشو بگام -میخوام به عزیز دلم به سینا خوشگله کیر دراز و کیر کلفت خودم شیرینی بدم . کونمو میخوام امشب با کیر سینا افتتاح کنم . به افتخار این شب عزیز و فراموش نشدنی .-شهلا تو این کونو ندادی که من افتتاح کنم حالا مرغ همسایه غازه ؟/؟-آره عزیزم مرغ همسایه غازه . چون کیرش درازه . راه کون من واسش بازه -زن داداش تازه ! کوست واسم نازه .! یه سری از آبهای پس زده کیررو فرستادم طرف سوراخ کون شهلا و خیسش کردم . کیرمو چسبوندم به سوراخ خیلی تنگ و کوچولوی شهلا .. زن داداش از درد دستاشو می زد به زمین تا این که یه خورده فضای داخل سوراخ کونشو باز کرد . یه جایی واسه خودش پیدا کرد آروم گرفت . خیلی یواش کیرمو تو کونش حرکت می دادم -جاااااااان کون دادن هم چه حالی میده ! دفعه دیگه کاری میکنم که بیشتر بهت خوش بگذره . چه حالی می داد تماشای کون شهلا جون . شیلا به سهراب گفت بکن تو کونم کونمو بکن . منم می خوام تو کونمو افتتاح کنی . بازش کنی . می خوام واسه اولین بار بهت کون بدم .. حرصم گرفته بود -شیلا واسه چی دروغ میگی . من سینا که تا حالا بیشتر از پنجاه دفعه گذاشتم تو کونت که .. می خوای سر داداش منو کلاه بذاری ؟/؟از خجالت سرخ شد و دیگه کم آورد . آیا علاوه بر در آوردن لج من می خواست یه آس کنار آس شهلا بذاره ؟/؟یعنی تا حالا واسه خواهرش تعریف نکرده بود که به من کون داده . تو کون شهلا جون آب نریختم فقط چند دقیقه ای اونو گاییدم و یواشکی زیر گوشش گفتم که وسط هفته یه بعد از ظهری میام کاملتر با هم صفا می کنیم . فقط کوچولوتو خوابش کن . گل از گلش شکفت . اون طرف کیر سهراب تو کون شیلا در حال مانور دادن بود . سهراب هم واسه این که لج زنشو در بیاره می گفت آخیش بالاخره یکی پیدا شد که درکم کنه و به من کون بده . جوووووون چه کیفی داره کون کردن . شهلا که بهم از این حالها نمیده . سهراب سهراب جونم وقتی کیر تو توی کون منه تازه می فهمم کون دادن چه لذتی داره . کیر سینا همش دردم میاره . حس می کنم داره پاره ام می کنه .. آب کیر داداش به دیدن کون و سوراخ کون زن من هیجان زده شد و بر گشت سر جاش و حرکتشو به طرف کون شیلا شروع کرد .. کون شیلا آن چنان بیحالش کرده بود که موقع آب ریختن تو سوراخ کونش داشت بیهوش می شد . وقتی که سهراب کیرشو از کون شیلا بیرون کشید و آب های بر گشتی از کونشو دیدم دنیا داشت رو سرم خراب می شد ولی باید به این وضع عادت می کردم . این تازه اولین جلسه ما بود . شیلا با انگشت بهم اشاره زد که برم طرفش . دوست داشتم حالشو بگیرم و نرم ولی زنم بود و مال خودم . از این به بعد باید خودمو بهش نشون می دادم . نشون می دادم که از داداشم بالاترم . داداش رفت سراغ زنش و منم رفتم طرف همسرم -پاکم کن سینا آب کیر سهرابو پاک کن .-چشت هشت تا شه خودت پاکش کن -چیه زنتو زیر کیر یکی دیگه دیدی حسادت می کنی ؟/؟من چیکار کنم که تو تا می تونستی خواهرمو گاییدی و دم نزدی . نذاشتی یه دروغ هم تحویل سهراب بدم و آبرومو پیشش بردی .-چیه این قدر حرص می خوری ولی خواهرت عجب کونی داشت -منم برم ورزش کونم بر جسته میشه . تازه اون شکمش هم چربی داره . مردا همش عاشق اندامهایی مثل اندام منن -مثل این که سکس ضربدری خوب بهت حال داده -سینا من فقط با تو حال می کنم . این قدر حالمو نگیر . کمر و تنم فقط سنگین شده . اون نتونسته ارضام کنه -پس واسه چی گفتی ارضا شدی و می خواستم به تو برسم .... کیرمو ساک زد و آماده اش کرد .اونو طاقباز خوابوندمش و تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم می دونی که چقدر دوستت دارم -آره می دونم . حتی گفتی که به خاطر من این سکس ضربدری رو قبول کردی . ولی شما دونفر خیلی بیشتر کیف کردین .-به من چه مر بوطه داداش خایه نداره . دستامو بردم زیر کمر شیلا و خودمو انداختم روش و کیرمو تا ته فرو کردم توی کوسش . زیر گلو و شونه هاشو غرق بوسه کردم . این بار شیلا بود که جیغ می زد و هوسشو نشون می داد . طوری هم ملات فریاد هاشو زیاد کرده بود که می خواست به شهلا نشون بده که من سینا شوهر اون هستم -عزیزم بزززززززن با کییییییررررت کوسسسسسمو بکن . نششششششون بده که این کیییییییرررررررت مال کوسسسسسسمه مال منه .بگو دوسسسسسستم داری بگگگو مال منی . عشق منی . بگو کوسسسسسسمو میخوای . بگو که تنگ تنگه .یه نگاهی به شهلا که سمت چپم قرار داشت انداخته و یه چشمکی به هم زدیم و خیلی آروم بهش گفتم که دوستت دارم .کیییییرررررم فدایی کوسسسسسسته عاشقته -چرا بلند تر نمیگی طوری که همه بشنون .... اون طرف سهراب کیرشو فرستاده بود تو کوس زنش ووقتی یه خورده سفت ترش کرد درش آورد به سمت سوراخ کون عیالش -حالا دیگه به دیگران راحت کون میدی به ما که شوهرتیم نه -غریبه که نبود داداشت بود .. تازه باید ازش تشکر هم بکنی  .که اگه اون نیود این کون گشایی رو نمی تونستی انجام بدی .. باشه تو هم بذار . رفت که کیرشو فروکنه تو کون زنش شل شد و کله کیرش به چپ و راست منحرف می شد .-مرد حالا کوتاه بیا فردا که روبراه شدی خودم ردیفت می کنم .. از این طرف هم با شدت در حال گاییدن زنم بودم . صحنه های کوس و کون دادن اونو که مجسم می کردم نیروم چند برابر می شد . درسته که سهراب زنمو حرفه ای نگاییده بود ولی گاییدن گاییدنه . سکوت پیوسته شیلا نشون می داد که به لحظه ار گاسم نزدیک شده .. سرشو این طرف و اون طرف تکون می داد و قبل از این که جیغ بکشه واسه این که حالا در روز اول کاری ما شهلا جونم حساس نشه لبامو رو لبای همسرم قرار دادم و وقتی که ار ضا شد منی خودمو ریختم تو کوس تنگ همسر قشنگ و سعی کردم روش فشار نیارم که بچه مون اذیت نشه .. بعد از اون تا نزدیکای صبح چند بار دیگه دست عوض کردیم و سکس دو به یک هم داشتیم . این داداش رفته بود یه وایاگرا خورده بود و کیرش فعال تر شده بود و بهتر می گایید  .بالاخره یه توفیقی شد که زنا به دو کیر خوردن عادت کنند . آخر کار سهراب دچار سردرد شد و من دو تا زنو با هم داشتم . کیرمو از کوس این می کشیدم بیرون و بعد فرو می کردم تو کوس اون که شیلا بهم گفت داداشت تنهاست بده برو پیشش -چیه حسادت می کنی ؟/؟باید دیگه عادت کرد .-خب این اول کاره و تا گرم بیفتیم و قلق کارو بگیریم هنوز کلی راه داریم . رفتم پیش داداش وقتی هم که بر گشتم دیدم چه جور به پر و پای هم پیچیدن و دارن لز می کنن -ببینم شیلا تو که این جوری نبودی . شهلا به جاش جواب داد اینم از بر کات داستانهای امیر سکسیه .. با همه این بر نامه ها خیلی بهمون خوش گذشت . قرار شد شب جمعه دیگه این بر نامه رو تو خونه خودمون پیاده کنیم .. من و شهلا یه بار وسط هفته سیر سیر با هم عشقبازی کردیم .. بازم پنجشنبه ای دیگه رسیده بود . دوباره هیجان زده شده بودیم . شیلا منو یه گوشه ای کشید و گفت سینا اگه میخوای حرفاتو گوش کنم و همیشه هواتو داشته باشم تو هم باید امروز همراهیم کنی .-چیکار باید بکنم -امروز دیگه هر مردی اول باید بره سراغ زنش .. پایان .. نویسنده ... ایرانی 
 

ابزار وبمستر